20روز يكبار كابوسشان رفتن به بيمارستان و تحمل دردهايي است كه 3سال ميشود مريم آنها را تجربه ميكند؛ يك تجربه تلخ در روزهاي جواني و شادابي.
- شانههاي خميده رسول
27ساله است اما رنگ و روي مردان سيوچند ساله را به چهره دارد، غم بيماري مريم هر روز بيشتر از روز قبل، جانش را آزرده ميكند. هر روز از 8 صبح مسير خانه تا ورامين را طي ميكند، پشت چرخ خياطي صنعتياش مينشيند و همانطور كه كار ميكند، ذهنش به 4سال قبل برميگردد؛ به روزهاي اول ازدواج، به همان يك سالي كه شيريني طعمش هنوز هم سختيهاي اين روزهاي بيماري را برايشان قابل تحمل ميكند. رسول همانطور كه تكه پارچهها را كنار هم قرار ميدهد و زير سوزن چرخ خياطي ميگذارد، از سال 92 و چگونگي آشناييشان برايم ميگويد: «خانه خانوادههاي من و مريم يك كوچه با هم فاصله داشت، يكي از همسايهها كه ميدانست مادرم بهدنبال دختري براي همسري من است، خانواده مريم را كه خانواده آبرومند و خوشنامي در محل بودند معرفي كرد. مريم 20ساله بود، جوان و زيبا. بعد از چندبار رفتوآمد، مراسم بله برون برگزار شد و چندماه بعد با كمك خانوادهها عروسي كرديم».
- سونامي سرطان
همهچيز تقريبا يكي دوماه بعد از نخستين سالگرد ازدواجشان رخ داد؛ وقتي رسول و مريم كمكم خود را آماده ميكردند كه پدر و مادر شدن را تجربه كنند. در آزمايشهاي پزشكي اوليه و چكاپ بيماريها، دكتر يك توده معمولي را در سينه مريم مشاهده كرد. پس از مصرف چند دوره دارو توده برطرف نشد. پس از آن بيوپسي و شيميدرماني در 6مرحله آغاز شد اما باز هم بيتأثير بود و بالاخره در 2مرحله ديگر شيميدرماني و عمل، توده برداشته شد. رسول درباره هزينههاي بالاي شيمي درماني ميگويد: «در طول مدت شيميدرماني مجبور به پرداخت هزينههاي زيادي شديم، حقوق من ماهي يك ميليون تومان است، درحاليكه هرماه حدود 800هزار تومان براي داروهاي شيميدرماني و مراحل درمان هزينه ميكنيم. اما اي كاش همه آنها به نتيجه ميرسيد».
انگار بغض راه گلويش را ميبندد، دست از كار ميكشد. با صدايي گرفته ادامه ميدهد: «چندماه پيش بود كه متوجه شديم بهدليل خطاي پزشكي و عدممراقبت و توجه پزشك همسرم، سينه ديگر او هم درگير شده است. اين موضوع براي ما كه اميدوار شده بوديم همهچيز رو به بهبود ميرود، خيلي سخت است. حالا دوباره همهچيز از اول شروع شده است، هر 20روز يكبار شيميدرماني بايد انجام شود و ما از نظر هزينه خيلي تحت فشار هستيم. اگرچه خانواده من و همسرم لطف و كمك زيادي دارند اما آنها هم زندگي و مشكلات خودشان را دارند».
- مرارتهاي يك زندگي
ساعت حدود 8 شب شده است. خسته از يك روز كاري عزم رفتن ميكند و من براي ديدن همسرش به همراهش ميروم. راه كه ميرود جان زيادي ندارد، انگار شانههايش زير بار زندگي خم شده است. يكهفتهاي ميشود كه از بيمارستان شهداي تجريش راه خانه را طي كردهاند و اينروزها روزهاي خوبي نيست چون عوارض شيميدرماني بر جان و تن مريم سايه انداخته است. كمي بعد به خانه 60متريشان در يكي از شهركهاي نزديك ورامين ميرسيم. مريم با رويي گشاده در را باز ميكند و به استقبال همسر ميآيد. او كه روزهاي سخت بيماري را پشت سر ميگذارد، درباره عوارض پس از شيميدرماني ميگويد: «بعد از تزريق داروها، دهانم آفت ميزند و تا يك هفته نميتوانم هيچ غذايي بخورم، معده درد ميگيرم و همين موضوع باعث ميشود كه بيحال شوم و به همينخاطر معمولا تا يك هفته بعد از درمان به خانه مادرم ميروم. همسرم، سختيهاي زيادي را در اين سالها تجربه كرده است، علاوه بر هزينههاي بالاي هر ماه، كار سختي دارد. او مجبور است هر روز تعداد زيادي روكش ماشين توليد كند. خياطي اين روكشها كار آساني نيست و سختيهاي زيادي دارد اما او اين مرارتها را براي امرار معاش تحمل ميكند و با وجود اينكه درآمد زيادي ندارد ولي اين كار را ادامه ميدهد». مريم اين جمله را ميگويد و با نگاه قدرشناسانه رسول را نگاه ميكند.
- برخوردهايي تلخ
خانه 60متريشان با همه اين سختيها رنگ و بوي محبت و صميمت دارد. زن و شوهر جوان با همه كاستيها و فراز و نشيبهايي كه در زندگي با آن روبهرو بودهاند، ذرهاي از عشق و علاقهشان كم نشده است. رسول با محبت بهصورت مريم نگاه ميكند و درباره سختيهاي تهيه هزينه داروهاي مريم ميگويد: «تا پيش از اين چند مورد كمك از انجمنهاي حمايتي دريافت كرديم اما بهدليل طولاني شدن بيماري، يكسالي ميشود كه ديگر به ما كمك نميكنند. ما هم آنقدر از همه دوستان و آشنايان پول قرض كردهايم كه ديگر نميتوانيم اين كار را انجام دهيم. هرچند قرضها را هرماه با حقوقي كه ميگيرم و اضافهكاريها پرداخت ميكنم اما گاهي برخورد نامناسب داروخانهها حال آدم را خراب ميكند. به ياد دارم يكبار 500تومان كم داشتم آنقدر برخورد بدي جلوي مشتريهاي ديگر با من شد كه هرگز يادم نميرود. انگار بعضيها فقط به فكر پول هستند و انسانيت ديگر رنگ و بويي ندارد». ساعت نزديك هشت و نيم شب است مريم كيسه قرصهايش را ميآورد و به همراه 2ليوان آب مشغول خوردن ميشود. رسول ميگويد: «تنها خواستهام از خدا سلامتي همسرم است. دردها و رنجهايي كه در طول اين سالها تجربه كرده، خيلي برايش طاقتفرسا بوده است. اما خدا خودش ميداند كه اگر دوباره به سال 92برگردم، بار ديگر انتخابم مريم است چون نجابت و خوبي او را با هيچچيز عوض نميكنم. او دختر سالمي بود كه يكسال بعد از عروسي به اين بيماري دچار شد و سلامتياش بزرگترين آرزويم است».
- موي سپيد پدر
مريم پلاستيك قرصهايش را گوشه اتاق ميگذارد و پيش ما ميآيد و درحاليكه بغض راه گلويش را بسته است، ميگويد: «تا 2 سال گذشته موهاي پدرم مشكي بود، اما با شدت بيماريام هربار كه از شيميدرماني برميگشتم بهخوبي ميديدم كه با ديدن رنجهايم، موهايش سفيدتر ميشود. سختيهاي بيماري و رنج بدني كه ميكشم از يك سو، هزينههاي درماني از سوي ديگر ما را خيلي اذيت ميكند. ديگر حتي دوست نداريم به سراغ فاميل و آشنا برويم. گاهي اين هزينهها چنان زياد ميشود كه درمانده ميشويم. اي كاش ميتوانستيم وام بگيريم يا كمكي داشته باشيم تا اين مراحل سخت را بهتر و مناسبتر بگذرانيم». شيميدرماني بر تمام سيستم بدن مريم تأثير گذاشته است، دندانهايش درد ميكند، بدندرد و خستگي هر روز رمق زندگي را از او ميگيرد و رگهايش بهدليل تزريق داروهاي مختلف از بينرفته اما محبت رسو ل او را سرپا نگهداشته است. مريم از روزهايي ميگويد كه وقتي به روز تزريق نزديك ميشود به هم ميريزد؛ به زماني كه بايد هزينه 500هزار توماني ام آرآي را پرداخت كنند، به مسير شلوغ و خستهكننده مترو كه هربار بايد بعد از تزريق دارو تحمل كند، از عذابهاي مادر و پدرش كه پا به پاي او عذاب ميكشند.
او ميگويد: «خوشبختانه در اين راه سخت، دلگرميهاي همسرم زياد است، من در اين سالها 2بار موهايم ريخت و بهشدت تحت فشار بودم ولي همسرم به من دلداري ميداد و همراه من بود. از او تشكر ميكنم كه در همه اين سختيها همراه و كنارم بود، چون در بيمارستان مردان زيادي را ديدهام كه با بيمار شدن همسرشان آنها را رها ميكنند؛ كاري كه هيچ وقت رسول انجام نداد و همين كارش، اميد به درمان را هر بار در من زنده ميكند».
- شما چه ميكنيد؟
زن جوان به بيماري سرطان دچار شده و همراه شوهرش با كار كردن سعي ميكنند هزينههاي زندگي را تامين كنند اما نيازمند همراهي هستند. شما براي همراهي با اين زوج چه ميكنيد؟ نظرات و پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.