زبان فارسي مانند بنايي است كه بنياد آن را معماران بزرگ و توانايي مانند فردوسي، نظامي، مولوي، سعدي و حافظ بنا گذاشتهاند و با وجود دشمناني كه در طول تاريخ داشته و بيتوجهيهاي بسياري كه ديده، پهلوانانه مقاومت كرده و مانده است.
نحوه مراقبت از اين زبان در كنار همراهشدن با تحولات و تكنولوژيهاي جهاني و همچنين راهكارهايي براي مقابله با چالش فضاي مجازي و روند رو به اضمحلال فارسي در شبكههاي اجتماعي موضوعي بود كه با دكتر علياصغر دادبه- استاد و چهره ماندگار فلسفه اسلامي و ادبيات عرفاني و مديرگروه ادبيات فارسي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي- در ميان گذاشتيم.
- از ديدگاه شما آيا زبان فارسي زباني است كه بتواند با تكنولوژيهاي جديد همراه شود؟
بيگمان اين بيت سعدي را شنيدهايد كه اول انديشه وانگهي گفتار/ پاي بست آمده است و پس ديوار. اين سخن بيانگر اين معناست كه زبان، ترجمان ذهن است و ذهن، جلوهگاه تصورات و تصديقات؛ تصورات و تصديقاتي كه مستقيم يا غيرمستقيم، از بيرون، يعني از جهان واقع گرفته شده است. اين سخن هم بدان معناست كه ذهن، ترجمان جهان واقع يا جهان بيرون است؛
پس آنچه نو است يا كهنه و آنچه مدرن است يا غيرمدرن، جهان بيرون است و آنچه در آن قرار دارد، جهان بيرون و آنچه در آن است به ذهن ميآيد و سپس بر زبان ميرود. اگر آنچه به ذهن ميآيد مدرن و پيشرفته باشد، زبان، گزارشگر امري پيشرفته و مدرن ميشود و اگر آنچه به ذهن ميآيد اموري غيرمدرن و واپس مانده باشد، طبعا زبان هم گزارشگر امور غيرمدرن و واپس مانده ميشود. ميدانم كه ذهن شما در اين پرسش به دنبال توانايي و قابليت زبان است. توانايي و ناتواني زبان تابع اوضاع و احوال و شرايطي است كه در آن است. زبان در محيط پيشرفته، پيشرفته ميشود و در محيط عقبمانده، عقب ميماند و درجا ميزند.
اما زبان فارسي! با وجود دشمناني كه در طول تاريخ داشته است- دشمناني كه بسياري از آنها خودي بودهاند و بهصورتهاي گوناگون، از بيتوجهي گرفته تا عملكردن طبق يك برنامه تنظيمشده، در كار آسيبرساندن و تلاش ورزيدن براي نابودكردن اين زبان بودهاند- پهلوانانه مقاومت كرده و مانده است؛ مانده است چون به سان بنايي بودهكه بنياد آن را معماراني بزرگ و توانا و دلسوز نهادهاند؛ معماراني چون فردوسي، نظامي، مولوي، سعدي و حافظ.
اما اينكه آيا زبان فارسي ميتواند با تكنولوژي همراه شود، بايد گفت زبان، گزارشگر ذهن است و ذهن جلوهگاه واقعيتهايي كه پيرامون اوست؛ پس اگر ذهن با تكنولوژي مواجه باشد و آن را دريابد زبان هم قابليت بيان تكنولوژي را پيدا ميكند و به گزارش تكنولوژي ميپردازد.
چگونه زندهياد فروغي مفاهيم و معاني فلسفه غربي را در سيرحكمت در اروپا، حدود 70-60 سال پيش نوشت و چگونه در زبان فارسي امكان گزارش اين معاني تازه و جديد، آن هم با آن نثر درخشان پديد آمد؟ و چگونه پس از تاسيس دانشگاه تهران و ايجاد رشتههاي علمي جديد مثل پزشكي، علوم مختلف پايه، رياضي و همانند آنها، كتابهاي علمي به زبان فارسي نوشته شد؟ چگونه زبان فارسي اين امكان را داشت و اين امكان را پيدا كرد؟
بگذاريد نگاهي كنيم به تاريخ! صفويان پس از استقرار كوشيدند مفاهيم و مسائل ديني را كه معمولا به زبان عربي نوشته ميشد، به زبان فارسي بنويسند تا مردم (حتي مردم عادي و عامي) بتوانند بخوانند و بفهمند. اين تجربه، كار را به نوشتن مسائل فلسفي به زبان فارسي كشاند و آثاري مثل «گوهر مراد»، نوشته ملا عبدالرزاق لاهيجي، پديد آمد و اين شيوه يعني فارسينويسي در حوزه مسائل علمي- فلسفي استمرار يافت و استمرار اين شيوه موجب شد تا امكان نوشتن مسائل و مباحث علمي و فلسفي در دوران حيات دانشگاه پديد آيد.
- براي همراهي با تحولات جديد جهاني، بهويژه در زمينه دانش، زبان فارسي نيازمند چه تغييراتي است؟ چگونه ميتوان نارساييهاي زبان فارسي را كاهش داد؟
بايد ببينيم ما تا چه اندازه با تحولات جهان همراه و همگام هستيم. لابد منظورتان از تحولات جهان، تحولات علمي و اجتماعي است. اگر در ميهن ما چنين تحولاتي رخ دهد، آن وقت اين تحولات در ميهن ما هم امري واقعي خواهد بود و چنانكه گفتم دريافتهاي ما هم دريافتهايي اصيل و واقعي خواهد بود و درنتيجه زبان فارسي همچنانكه توان گزارش مفاهيم فلسفي غربي را پيدا كرد (بهدليل سير تاريخياي كه بيان شد و نيز به سبب سابقه فلسفه ملي موسوم به فلسفه اسلامي) توان بيان تحولات علمي مورد پرسش را هم پيدا ميكند. اينكه ميگويم پيدا ميكند مرادم آن نيست كه اكنون توان ندارد، اكنون هم بالنسبه اين توان را دارد.
نوشته شدن كتب علمي به زبان فارسي مؤيد اين ادعاست. البته به اين نكته مهم بايد توجه كرد كه شتاب علمي در جهان و گزارش آن به زبان انگليسي تا بدان پايه است كه حتي زبانهايي چون فرانسه و آلماني گاه در گزارش آنها فروميمانند. بنابراين اگر گمان كنيم كه ميتوانيم براي پيشرفت علمي از زبان انگليسي بينياز شويم، خطا كردهايم. بايد با استفاده از زبان علم روزگار، يعني زبان انگليسي، در كار هر چه تواناتركردن زبان فارسي بكوشيم و بدانيم كه بين توانايي زبان در گزارش مسائل علمي و بومي شدن علوم، نسبتي مستقيم برقراراست.
- آيا نهادهايي مثل فرهنگستان زبان فارسي توانستهاند به رفع اين مشكل كمك كنند؟
بيگمان فرهنگستان زبان و ادب هركشور و نيز فرهنگستان زبان و ادب فارسي در غني كردن و توانا ساختن زبان ملي نقشي بنيادي بهعهده دارند. واژهگزيني و ساختن معادلهاي فارسي براي اصطلاحات علمي فرنگي، يكي از كارهاي مهم و ضروري است كه فرهنگستانها و نيز فرهنگستان زبان و ادب فارسي انجام ميدهند و بايد انجام بدهند. اينكه برخي از معادلها رايج ميشود و برخي رايج نميشود هم امري طبيعي است.
بهكارگيري معادلهاي وضعشده از سوي دستگاههاي ارتباط جمعي، بيگمان، ميتواند در رواج معادلها نقشي مهم ايفا كند. اين نكته را هم بگويم كه مردم، صاحب زبان هستند و نويسندگان و شاعران بزرگ، نمايندگان واقعي مردمند در بهكارگيري زبان، بنابراين بايد سعي كنيم بنياد معادلها را از متون علمي و ادبي بگيريم و با بهكارگيري روشهاي علمي و امكانات دستوري، به ساختن معادلها اقدام كنيم كه هرچه از متون بيشتر استفاده كنيم موفقتر خواهيم بود.
به ياد دارم زندهياد دكتر اميرحسين آريانپور كه از جمله كوشندگان در وادي معادلسازي بود از ميزان واژههايي كه از متون ادب براي معادلسازي استخراج كرده بود، سخن ميگفت (براي مشاهده نمونه كار وي بنگريد به: فرهنگ پيوست ترجمه سير فلسفه در ايران، نوشته اقبال لاهوري، ترجمه اميرحسين آريانپور).
- آيا روند جهانيشدن بهويژه در فضاهايي مانند شبكههاي اجتماعي، زبان ساير ملل را نيز مانند زبان فارسي به خطر انداخته است؟
بگذاريد ببينيم جهانيشدن يعني چه؟ يا دستكم به لحاظ زبان يعني چه؟ تا آنجا كه من ميفهمم جهانيشدن به لحاظ زبان، جهانيشدن زبان انگليسي است و تسلط اين زبان بر ديگر زبانها؛ حتي زبانهايي مثل آلماني و فرانسوي! آري چنين است. كوشش براي سلطه زبان انگليسي بر ديگر زبانها، جدي است، همراه با نقشههاي دقيق.
از نقشههاي دقيق هم كه بگذريم قدرت اقتصادي سخنگويان به زبان انگليسي، بيشترين قدرت است. اين قدرت، شغل ايجاد ميكند و امكانات فراهم ميآورد و در كنار بهكارگيري شيوههاي علمي دقيق، موجب اقبال به زبان انگليسي ميشود و خاص و عام را به سوي خود ميخواند.
حتما ديدهايد يا شنيدهايد كه فيالمثل اگر در فرانسه يا آلمان به زبان انگليسي آدرسي بپرسيد غالبا پاسخ نميشنويد يا پاسخي از سر اكراه خواهيد شنيد! چرا؟ آيا جز آن است كه از سوي زبان انگليسي براي زبان مليشان احساس خطر ميكنند؟ چه بايد كرد؟ در مسير جهانيشدن بايد ضمن آگاهي از زباني كه ادعاي زبان جهاني دارد و موفق هم بوده است، در نگاهباني و حفظ زبان ملي، يعني زبان فارسي كوشيد.
هجوم عليه زبانهاي ملي جهان پيشرفته صنعتي بيشتر از طريق علم و گسترش علم به زبان انگليسي صورت ميگيرد، اما هجوم عليه زبان ملي ما، يعني زبان فارسي با روشهاي گوناگون علمي و سياسي انجام ميشود كه ايجاد نفاق و ستيز بين زبان ملي با زبانهاي مادري اقوام مختلف- كه قرنها بيهيچ دشواري در كنار هم زيستهاند- و بيگانه ساختن نوجوانان و جوانان با پشتوانههاي زبان ملي، يعني متون ادب، ازجمله روشهايي است كه در كار است و بايد جداگانه مورد بحث قرارگيرد.
- از ديدگاه شما چه راهكاري براي مقابله با چالش فضاي مجازي و روند نابود كردن فارسي در شبكههاي اجتماعي وجود دارد؟ آيا اساسا اتفاقاتي كه در حال رخ دادن براي زبان فارسي است را بايد يك خطر قلمداد كنيم يا يك فرصت براي تغيير و همراهشدن؟
شبكههاي اجتماعي، پديدههايي متناقض هستند؛ هم خوبند، هم بد؛ هم مفيدند، هم مضر! در مسئله مورد بحث ما، شبكههاي اجتماعي از اين جهت كه به مردم و بهويژه به جوانان امكان نوشتن انديشههايشان را ميدهند، مفيد هستند و خوب، اما از اين جهت كه هركس با رسمالخط ابداعي خود مينويسد مضرتر از مضر هستند و خطرناكتر از خطرناك. من بارها از اين معنا سخن گفتهام و برآنم كه بسا دشمنان هويت و مليت ما، بهگونهاي در نهان آتش بيار معركه باشند و كاربران را بهگونهاي برميانگيزند و در كار آشفتهنويسي تشويق ميكنند.
برخي از نوشتههاي جوانان عزيز را در شبكههاي اجتماعي به دشواري ميتوان خواند و فهميد. كسرههاي اضافه به «هاي» غيرملفوظ بدل شده است؛ مثلا «كتاب داستان» شده است: «كتابه داستان» فعلها جاي خود را به مصدر دادهاند: «گفتيد» شده است: «گفتين»، ... و بسيار ماجراهاي ديگر! اين عزيزان سخنگفتن و نوشتن را به هم آميختهاند. در سخن گفتن ميتوان مثلا مصدر را به جاي فعل نشاند و تعبيرات عاميانه بهكار برد اما وقتي قرار است بنويسيم، وضع، وضع ديگري است.
ميتوان ساده نوشت اما بايد از اصولي تبعيت كرد كه موجب وحدت و همساني در نوشتن ميشود. بهكارگيري روشهاي فعلي در نگارش، در شبكههاي اجتماعي، بهزودي تفهيم و تفاهم را مختل ميكند و آسيبي جبرانناپذير به زبان وارد ميسازد كه خط نيز چون زبان، بخشي از هويت ملي است. تعليم دلسوزانه معلمان و تبليغ دلسوزانه ارباب مطبوعات ازجمله عواملي هستند كه ميتوانند به اصلاح اين آشفتگي كمك كنند.
بايد جوانان را در مدرسه تعليم داد و به اهميت زبان ملي و اهميت حفظ آن آگاه كرد. جواني كه از آغاز به اهميت زبان ملي آگاهي يافت و اين معنا با هستياش آميخت در كار حفظ زبان ملي و خطي كه اين زبان را با آن مينويسند، با همه وجود ميكوشد اما وقتي جوانان را باري به هرجهت، بار ميآوريم و كمتر حس ملي به آنان ميدهيم،
حتي گهگاه وظيفه خود ميدانيم كه عليه هويتآفريناني چون فردوسي و مولوي و سعدي و حافظ هم سخن بگوييم و برسرشاخ بنشينيم و بن ببريم، از جوانان نميتوانيم انتظار داشته باشيم چنانكه بايد عمل كنند؛ جواناني كه متأسفانه نه از هويت ملي و اهميت آن، چنانكه بايد آگاهي دارند و نه از زبان ملي بهعنوان بنياديترين و اساسيترين پايههاي هويت ملي... .
- آيا براي زندهماندن و پويايي زبان، بايد روي آن تعصب داشت و بهنظر شما ايرانيان به اندازه كافي روي زبان فارسي تعصب دارند؟
تعصب واژهاي با بار معنايي منفي است، پس اجازه بدهيد به جاي تعصب از واژه غيرت استفاده كنم و بگويم براي حفظ هرچيز، غيرت لازم است. معمولا غيرت را در حوزه عشق بهكار ميبرند و از غيرت عاشق، غيرت معشوق و غيرت عشق سخن ميگويند و براي هريك تفسيري خاص بهدست ميدهند. يكي از مشهورترين معاني غيرت، غيرت عاشق است نسبت به معشوق. اجازه بدهيد نخست، واژه را معني كنم و سپس بدان معاني بپردازم. غيرت از 2 بخش تشكيل شده است:
غيرت كه اسم و مصدر ميسازد. عاشق، خود و معشوق را خودي ميشمارد و ديگران را غيرخودي يا بيگانه و يا غير و اغيار. براين اساس چون بهگونهاي پاي غير(بيگانه) به حوزه خوديها، يعني به قلمرو عاشق و معشوق باز شود احساسي يا حالتي رواني و روحي در عاشق پديد ميآيد كه از آن به غيرت تعبير ميشود؛
چرا غيرت عاشق، 2 بُعد دارد: يكي آنكه ميخواهد معشوق تنها و تنها از آن او باشد و نهتنها از آن ديگري نباشد كه حتي ديگري هم به معشوق توجه نكند كه حتي توجه ديگران به معشوق آزاردهنده و غيرت آفرين است كه به گفته حافظ:«غيرتم كشت كه محبوب جهاني ليكن/ روز و شب عربده با خلق خدا نتوان كرد». بُعد دوم، آن است كه معشوق، ديگري را نخواهد و حتي به ديگران هم توجه نكند كه غيرتي كشنده به بار ميآورد كه به قول سعدي: «به يك نفس كه برآميخت يار با اغيار/ بسي نماند كه غيرت وجود من بكشد». با اين مقدمه ميخواهم بگويم وطن (=ميهن) ارجمندترين و دوستداشتنيترين معشوق است. تا به وطن عشق نورزيم و او را معشوق نينگاريم به او غيرت نميورزيم و تا به او غيرت نورزيم در حفظ و نگهداري آن، چنانكه بايد نميكوشيم. يكي از محققان فرنگي گفته است:
قاجار به ايران به مثابه يك ملك مينگريستند و نه به مثابه معشوق! و آن همه بيغيرتي نسبت به ايران و آن همه زيان ملي كه به بار آمد نتيجه آن طرز نگاه بود. امروز گاه بهنظر ميرسد كه مردم ما نسبت به ميهن چنانكه بايد مهر ندارند و چنانكه بايد نسبت به ميهن غيرت نميورزند. براي من باور كردن اين معنا دشوار است و خدا كند كه چنين نباشد. البته وقتي مردم به تعبير رايج، بيتفاوت بشوند خطر اين بيمهري و اين بيغيرتي منتفي نيست. درس مهرورزي به ميهن و غيرتورزي نسبت به وطن هم بايد از خانه و مدرسه به كودكان آموزش داده شود كه متأسفانه در اين سالها به گمان آنكه ميهندوستي با اسلامدوستي مغاير است و بهواقع مغاير نيست، كوتاهي كردهايم و نميدانم چرا ندانستهايم كه ميهن امروز آن اسلام كه ما از آن سخن ميگوييم، ايران است و با مهرورزيدن به ايران و غيرتورزيدن به وطن است كه مهرورزي نسبت به اسلام نيز تحقق مييابد.
- با توجه به توليد آثار كم فاخر ادبي در كشور، آيا اين تعبير عمومي كه زبان فارسي و ادبيات در دورهاي تاريخي توقف كرد و ديگر جلوتر نيامد درست است؟
اين سخن كه ادبيات فارسي بهدليل توليدنشدن آثار فاخر ديگر شكوه گذشته را ندارد، سخني است كه با نگاهي، درست است و با نگاهي، نادرست. هنر بهطور عام و ادبيات بهطور خاص، محصول جامعه و نتيجه اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي است. وقتي جامعه از پويايي بازماند بديهي است كه ادبيات هم از پويايي بازميماند و آثار فاخر توليد نميشود. اما آثار فاخر ادبي گذشته ما همچنان در جهان هنر و ادب حضور دارد و همچنان در توليد آثار درخورتوجه نقشآفرين است؛
يعني كه بنا به ضربالمثل معروف كه تا ريشه در آب است اميد ثمري هست، هنوز ريشه ادب ارجمند و كهن ايران در آب است و اگر اندكي بهخود آييم و آموزشي بالنسبه درست به جوانانمان بدهيم ثمرها به بار ميآيد. اين مسئله هم نياز به بحث دقيق و مستقلي دارد كه اميداست وقتي ديگر انجام شود.
براي نشان دادن تأثير ريشهاي كه هنوز در آب است به يكي دو نكته مهم اشاره ميكنم. يكي به ادبيات مشروطه كه نتيجه برخورد ادبيات كهن با جريان ادبي- فرهنگي جديدي بود كه از غرب وارد شد و از يك سو ادبياتي نو پديد آورد كه بهصورت هم، تازگي دارد (رمان و شعر نو) و از سوي ديگر ادبياتي كلاسيك مآب پديد آورد كه خود دنيايي است مثل اشعار ميهني فرخييزدي و ميرزادهعشقي و ملكالشعراي بهار؛ دوم، گونهاي حضور ادبيات كهن و تأثير آن در آثار منظوم و منثور جديد روزگار ما كه شعر شاملو حال و هواي نثر بيهقي دارد و از تأثير ادب عرفاني در شعر سهراب سپهري غافل نميتوان بود. سرانجام ميتوان از توصيه پيشروان سادهنويسي يادكرد و تأكيد آنها بر پرهيز از سجعپردازي، كه جمله اين معاني را فيالمثل در قابوسنامه ميتوان مشاهده كرد.
- با توجه به اينكه اگر زبان فارسي را از ما بگيرند ديگر هويتي از خودمان نخواهيم داشت، چطور ميتوانيم در حفظ اين هويت تلاش كنيم و چرا اين هويت در حال از بين رفتن است؟
هيدگر، فيلسوف معاصر آلماني، گفته است: زبان، خانه هستي است و از آنجا كه هستي (بجز مفهوم كلي و ذهني هستي) بيهويت ممكن نيست ميتوان نتيجه گرفت كه زبان، خانه هويت است. بنابراين از دست رفتن زبان كه همانا مراد زبان ملي است بهمعناي از دست رفتن هويت ملي است. قرنها پيش از هيدگر سراينده اين مصراع كه عجم زنده كردم بدين پارسي- چه فردوسي باشد چه ديگري- بدين نكته بسيار مهم كه زبان خانه هويت است توجه داشته؛
چراكه زندهكردن عجم (ايراني) با زندهكردن زبان پارسي كه با سرودن شاهنامه صورت گرفت، بهواقع مؤيد اين حقيقت است كه زبان خانه هويت است. اهميت فردوسي و اثر بزرگ و بيمانند او، شاهنامه نيز در يك كلام و يك نگاه، بازشناسي، بازسازي و تثبيت هويت ملي است؛ يعني زندهكردن ايران و ايراني با زبان زندهكردن زبان فارسي. نياكان ما دريافتند كه زبان ملي اساس هويت است و در حفظ آن كوشيدند.
امروز زبان ملي ما، چنانكه گفتم، هم به لحاظ جهانيشدن و ستيز با هرآنچه رنگ ملي دارد و هم به لحاظ سياستبازيها به قصد منفعتجوييها مورد تهاجم است و براي حفظ آن اولا، حركتها و تدبيرهاي سياسي لازم است كه وظيفه سياستمداران است كه بايد دعا كنيم سياستبازي موجب نشود كه وظيفهاي به اين خطيري را از ياد ببرند؛ ثانيا و مهمتر از آن، كوششهاي فرهنگي است كه وظيفه نهادهاي فرهنگي است؛ كه اگر به ديده تحقيق بنگريم، و نه تمام بلكه حتي اندكي از بصيرت سراينده عجم زنده كردم بدين پارسي را داشته باشيم، تلاش براي حفظ زبان فارسي را در راس تلاشهاي خود قرار ميدهيم و اين سخن را پيش چشم ميداريم كه زبان خانه هستي است و هستي هرملت برآمده از هويت آن ملت است.