او لیسانس زبان انگلیسی دارد و در مدرسه گلستان در ازبکستان تدریس کرده است. در 1997 به آمریکا بازگشته و چند سالی بهعنوان ویراستار در یک مجله کار کرده است. او نویسندگی را از 14سالگی شروع کرده و فقط به خاطر منبع درآمد و قرار گرفتن در محیط فرهنگی به ویراستاری پرداخته است.
داستان «رودررو با مرگ» اولین بار در فصلنامه VQR به چاپ رسید و در همان سال (یعنی سال2004) همراه چند داستان دیگر به صورت مجموعه داستان منتشر شد. رودررو با مرگ در سال2005 از سوی مایکل شی بان - نویسنده مشهور آمریکایی - بهترین داستان کوتاه آمریکا خوانده شد و همچنین بهعنوان بهترین داستان کوتاه آمریکا، جایزه پولیتزر را به خود اختصاص داد.
مرا بفهمید!
آثار این نویسنده با فرهنگ و تمدن شرقی گره خوردهاند؛ گویا او علاقه زیادی به مضامین شرقی دارد. او به کشورهای آسیای میانه سفر کرده است و خودش هر کدام از این سفرها را انگیزهای میداند برای خلق اثری جدید. او معتقد است که آدمها 2جور سفر میکنند؛ بعضیها هر بار به جایی جدید سفر میکنند و بعضی دیگر چندین بار به یک جا سفر میکنند. او خودش را جزو دسته دوم میداند و فقط به این دلیل بارها به یک جا سفر میکند که آشنایی عمیقتر و معنادارتری از آن محل پیدا کند و بتواند در داستانهای کوتاهش با موشکافی و دقت به آداب و رسوم و سرنوشت ملتها بپردازد. شخصیت این داستانها آمریکاییهایی هستند که به نقاطی از جهان سفر میکنند که کمتر کسی در آمریکا آنجاها را دیده است.
تام بیسل در مقدمهای که بر داستان رودررو با مرگ نوشته است، درباره شیوه داستاننویسیاش توضیح میدهد. داستانهای بیسل مضامینی شرقی دارند. فرهنگ ازبکستان آمیخته به فرهنگ ایران باستان و ایران مدرن است و زبانش پر از واژههای ترکی، عربی، فارسی و روسی است.
بیسل در مقدمه این کتاب از دغدغهاش درباره خوانندگان آمریکایی مینویسد؛ اینکه این خوانندگان چنین فرهنگهایی را چطور درک میکنند و چه برداشتی از آنها دارند. بیسل تنها چیزی که از این مردم میخواهد، این است که احساس همدلی او را با این دسته از مردم جهان سومی بفهمند و عقاید و دیدگاههای سیاسی خودشان را به داستانهای او وارد نکنند.
وقتی داستانهایش در ایران چاپ میشوند!
تام بیسل درباره ترجمه و انتشار کتابش در ایران میگوید: «حالا کتاب من از ایران سر درآورده؛ کشوری که بعضی از آمریکاییها آن را دشمن میپندارند. من هرگز ایران را ندیدهام؛ به همین خاطر به هیچوجه نمیتوانم تصور کنم که خواننده ایرانی نسبت به اثرم چگونه واکنش نشان خواهد داد. اینکه ایالات متحده و ایران در حال حاضر، چنین روابط وحشتناکی دارند تاسفآور، تراژیک و غمانگیز است.
من فقط میتوانم امیدوار باشم در آینده این وضع تغییر کند؛ به خاطر ملتهای ما و به خاطر کل دنیا». حوادث رودررو با مرگ، به افغانستان مربوط میشود. گریوز و دانک خبرنگار و عکاس جنگی هستند. آنها بهتبع شغلشان وارد مرزهای شرقی شدهاند. گریوز مرد لاغر انگلیسیای است که به کار پوشش خبری خود از جنگ مشغول است.
اخبار تازه را از سیانان میخواند و نگران نوشتههایش است که باید آنها را بایگانی کند. دانک نیز از اراذل و اوباشی که شهر کاندوز را آزاد کرده بودند و از چشمان بیفروغ زندانیانی که در یکی از انبارهای قدیمی شهر محبوس بودند، عکس میگیرد. اینها همراه خبرنگاران دیگر به خاک افغانستان وارد میشوند. برخوردها، افکار و عقاید آنها با این ملت جنگزده مثل دیدگاههای هر غربی دیگری است که یاد گرفتهاند با نگاهی مشکوک واقعیتهای این نوع ملتها را ببینند.
در مشرق چه خبر است؟
مضمون این داستان هم مثل داستانهای دیگر بیسل درباره بخش غریب و منحصر به فرد آسیای میانه و جهان اسلام است. «رودررو با مرگ» هم همان هدف و خواسته بیسل از داستاننویسیاش را دارد. او در این کتاب تلاش کرده تا دید و درک بهتری از فرهنگ و وضعیت موجود در کشورهایی مثل افغانستان و ازبکستان به مردم جهان غرب ارائه کند.
ارال» کتاب دیگری از همین نویسنده است که همزمان با کتاب «رودررو با مرگ» ترجمه و چاپ شده است. این 2داستان کوتاه از مجموعه داستانی «خدا در سنت پترزبورگ خانه دارد» و داستانهای دیگر - که برنده جایزههای «رم»، «آنااخماتوا» و «پن» بود - با مقدمه اختصاصی بیسل برای خوانندگان ایرانی انتخاب و ترجمه و چاپ شدهاند. این 2کتاب را پریا لطیفی به فارسی ترجمه کرده و انتشارات سمام نیز آن را به بهای 1500تومان به بازار فرستاده است