«انسان» در اين بازه زماني سرانجام توانست نهتنها مثل مرغان كيكاووس پرواز كند بلكه به مدد عقل استقرايي اين امكان را دريافت تا اريكه فضايي خود را به هر سو كه خاطرخواه اوست، بكشاند و با سرافرازي سفينه كاوشگري بسازد به نام كاسيني كه در هر ساعت 112 هزار كيلومتر را در فضاي بيكران به سوي سياره كيوان كه پوشيده در هالهاي نوراني است درنوردد و پس از 7سال به مدار اين سياره برسد و سپس 13 سال در احوالش كاووش و اطلاعاتي كسب كند تا پيروان عقايد منسوخ دريابند كه هندوي كيوان نه بر فراز قلعه هفتم است و نه نحس اكبر.
چنين طيراني با چنان سرعتي چندان شگفتيآور است كه به راستي در فهم نميگنجد، ولي آيا «انسانيت» هم در اين مدت به همين ميزان «طيران» داشته است؟ در پاسخ به اين پرسش با استناد به گفته سعدي ميتوان گفت كه دستكم تا سده هفتم چنين نبوده، وگرنه شيخ كثيرالسفر و آشنا به خلق و خوي خلق اين سوي عالم به طعنه نميفرمود:
طيران مرغ ديدي، تو ز پاي بند شهوت / به در آي تا ببيني طيران آدميت
يا در همان ايام، اوقات عالي جناب مولوي براي يافتن انسان دلخواهش در ملالت نميگذشت. در اين 700سال اخير نيز از آنچه بر جهان، بخصوص در اين سوي عالم ميگذرد، پيداست تفاوت چنداني در «طيران آدميت» پديد نيامده. شواهد طيران بيرمق آدميت در اين سالهاي دراز چندان است كه از در و بام و هوا ميبارد،
براي مثال كمترينش را ميتوان در مسافرتهاي هوايي غالب آدميان اين سوي عالم شاهد بود كه هنوز هواپيما بر زمين آرام نگرفته، صداهاي درهمتنيده بازكردن كمربندهاي ايمني و جهش ناگهاني آنان براي پايينآوردن چمدانها و كيفها از محفظههاي فوقاني اريكهاي كه ساعتي يا ساعتها در آن لميده بودند و تكرار پي در پي «ببخشيد، شرمنده» كه به معناي اصابت بستهاي يا چمداني به سر و شانه مسافري ديگر است، حكايت از بياعتنايي به توصيهها و درخواستهاي مهمانداران دارد.
ولي قابل تاملتر از اينها تماشاي صحن هواپيما و روي صندليهاست با وضعي كاملا بههم ريخته، درهم برهم و رقتانگيز در پايان هر پرواز. اشيايي مانند ملحفه، گوشي، روزنامه، ليوان، دستمالهاي مستعمل، بطري، خردههاي نان و شيريني، پاكت تنقلات و بعضي چيزهاي ديگر كه براي تسهيل سفر در اختيار مسافران قرار ميگيرد بيهيچ پروايي به دست كساني ريخته و پاشيده ميشود كه خود را در آينه زمان نمينگرند و مشتي از آن خروارند كه از بام تا شام زبان به سرزنش اين و آن باز ميكنند.
مهمانداران چشم بادامي هم كه پيداست از اين سوي عالم نيستند،اين صحنهها را به ناچار با بردباري و نيشخند تحمل ميكنند. كسي چه ميداند شايد علت آن صبوري در اين باشد كه به ايشان سفارششده در خطوط هوايي اين سوي جهان شكيبايي بسيار از خود نشان دهند و باور كنند كه «ان الله معالصابرين!»
- نويسنده و پژوهشگر فرهنگ و ادبيات