بيضايي در باشو بيش از تمام آثار پس از انقلابش با مخاطب ارتباط حسي عميق و پردامنهاي برقرار ميكند. سفر باشو از جنوب درگير جنگ به شمال كشور بستري براي بيضايي فراهم ميكند تا بهتر از هر فيلم ديگري در دهه60 نداي وحدت ملي سر دهد. معمولا فيلمهاي بيضايي متهم به تكلف و تصنع ميشوند ولي در باشو كمترين ميزان گرايش افراطي به فرم به چشم ميخورد. نميشود انكار كرد كه فيلم، استادانه ساخته شده و لحظات عاطفياش با كارگرداني درست و به قاعده، اين ميزان تاثيرگذار از كار درآمده است. كنار ساخت استادانه فيلم نگاه شفقتورزانه و مهربان و دلسوزانه فيلمساز به كاراكترهاي برگزيدهاش باشو نايي، باشو را به دلپذيرترين فيلم كارنامه بيضايي بدل كرده است.
سكانس برگزيده: بچهها با باشو به دلايل مختلف از رنگ تيره پوستش گرفته تا گويش و نحوه حرف زدنش، ارتباط برقرار نميكنند؛ باشويي كه از دل جنگ آمده و تصوير سوختن مادرش در آتش دشمن از ذهنش پاك نميشود. در اوج استيصال و ناراحتي وقتي باشو كتاب فارسي را از روي زمين برميدارد و شروع به خواندن ميكند، شنيدن جملهاي كه بارها آن را خوانده و شنيدهايم تاثيري شگرف بر ما ميگذارد؛ لحظهاي كه باشو ميخواند «ما فرزندان ايرانيم» به راحتي ميتوانست به سكانسي شعاري تبديل شود ولي در اينجا به لحظهاي درخشان مبدل شده كه ژرفاي اين جمله به ظاهر ساده را آشكار ميكند.