داستانها و رمانهاي بسياري منتشر كرده است كه از آن جمله ميتوان به «هاويه»، «ديوان سومنات»، «اسفار كاتبان»، «رود راوي» و «ملكان عذاب» اشاره كرد. چيزي كه قصههاي ابوتراب خسروي را از ديگر معاصران متمايز ميكند، تسلط او به ادبيات كهن فارسي و استفاده از ظرفيتهاي ادبيات كهن براي خلق داستان است.
خسروي جوايز بسياري را نيز نصيب خود كرده است؛ از جايزه «هوشنگ گلشيري» و «مهرگان ادب» تا جايزه «جلال آل احمد» كه آخري نصيب رمان آخرش «ملكان عذاب» شده است. او از معدود نويسندههاي برجسته ادبيات معاصر است كه پايتختنشين نشده و سالهاست ساكن شيراز است. در ادامه گپهاي كوتاهمان با اهالي كتاب و ادبيات اين بار به سراغ ابوتراب خسروي رفتيم تا ببينيم چه ميكند و مشغول چه كاري است؟
- آقاي خسروي اين روزها مشغول نوشتن چه كار تازهاي هستيد؟
حقيقتش درگير نوشتن رمان تازهاي هستم، منتها عجلهاي براي پايان آن ندارم، چون به هر حال در مملكت ما نوشتن انتفاعي ندارد. چه بنويسي چه ننويسي براي كسي فرقي نميكند. من هم خيلي اعتقادي به عجله ندارم. سر صبر كارم را مينويسم. يك كار خوب بهتر از 100 تا كار متوسط است كه منتشر شود و در يادها نماند. بايد صبر كرد و نوشت و ويرايش كرد تا اثر به بهترين شكلش برسد. در كنار نوشتن هم جلسهها و كارگاههايي براي نويسندگان جوان برگزار ميكنم.
- داستان كوتاه چطور؟ مجموعه تازهاي از داستانهاي كوتاهتان را براي انتشار جمع نكردهايد؟
در خلال نوشتن رمان، داستان كوتاه هم مينويسم. داستانهاي كوتاهم را براي انتشار به مجله «داستان همشهري» ميدهم كه بهنظرم مجله بسيار خوبي است. در تاريخ مطبوعاتمان نشريهاي به اين خوبي نداشتيم. مجلهاي است كه بهنظرم همه بايد براي حفظ آن تلاش كنيم. هنوز مجموعه داستانهاي كوتاهم به اندازه يك كتاب نشده است.
- از كارهاي نويسندگان نسل جوان چقدر ميخوانيد؟ كاري بوده كه توجه شما را جلب كرده باشد؟
گاهي ميخوانم. اخيراً رماني خواندهام به نام «دلفين مرده» از حسن بهرامي كه بهنظرم كار بومي درجه يكي است. خيلي از خواندنش لذت بردم و به بچههاي كارگاه هم پيشنهاد كردهام كه آن را بهعنوان يك كار بومي موفق از يك نويسنده جوان بخوانند.
- نكتهاي كه خيليها درباره كارهاي شما ميگويند همين جنبه بومي آن است. چه ويژگياي در كار شماست كه آن را به اثري بومي تبديل ميكند؟ نويسندههاي ديگر، بهويژه نويسندههاي جوان، چه بايد بكنند كه بتوانند كارهاي بومي توليد كنند؟
ما از دل سعدي و بيهقي بيرون آمدهايم. ادامه منطقي ما اين است كه با گذشته ارتباط داشته باشيم. ما رمان نداشتهايم، رمان را از غرب گرفتهايم اما روايتهاي سعدي و بيهقي را داريم. بايد تكنيكهاي رمان نو را با ارزشهاي روايتهاي كهن بياميزيم تا رمان ايراني توليد كنيم. از ويژگيهاي نثري روايتهاي كهن بايد استفاده كنيم، حتي ميتوانيم از تكنيكهاي روايي قصههاي كهن استفاده كنيم، مثلاً از فرم هزار و يك شب. ادبيات كهن ما عينيت ندارد. تلفيق حكايتهاي كهن با عينيت رمان مدرن ميتواند داستان و رمان ايراني پديد بياورد.
رمان ايراني ما بايد شاخصههاي خود را داشته باشد. مثل رمان ژاپني كه نگرشهاي خودشان را دارد و در عين حال نمادها و نشانههاي فرهنگ ژاپني در آنها به چشم ميخورد. ما هم بايد بتوانيم رمان خودمان را توليد كنيم. نويسندههاي جوان ما بايد قدم در اين راه بگذارند تا رمان ايراني به يك جريان بالنده تبديل شود.