ارزش سفر رفتن به همين زدودن حجاب چيزها و خردهكشفهاي لذتبخش است. اما اين كشفوشهودهاي خارج از محيطهاي آشنا، قرار است بهچه كار ما آيد؟ يا سادهتر اينكه چرا ما سفر ميكنيم؟ آيا اين از جاكندگي به اعتبار رسوب نكردن در محيطي ثابت و صرفا در مقايسه با يكجانشيني، واجد ارزش ميشود يا بايد ارزشمندي سفر را از رهاوردهاي آن وام گرفت؟ اگر سفر لذتهايي باشد كه زحمت آن گردن ديگري باشد آيا ميتوان امري معتبر و سازنده لقبش داد؟ اگر زنجيره مهمان ديگران بودن، هيچگاه به ميزباني ما ختم نشود يا منجر به حضور نيمبند افراد در محيط سكونتشان شود چنانكه نتوان بهاعتبار چنين حجم ضعيفي از بودن، مسئوليتي براي آنها تعريف كرد، آيا باز هم ميتوان چنين سبكي از سفر رفتن را تقديس كرد؟ در ستايش راه و رسم زندگي «هيچهايكرها» يا همان سفرروهاي بيپول، زياد شنيدهايم. اتفاقا اين روزها مد روز هم شدهاند. آنها كه با كولهاي بر پشت و دست لايككرده، با چهرههاي غبارگرفته و سبكبار، در حاشيه جادهها ميايستند و از ماشينهاي عبوري سواري ميگيرند، ميزبان خانهاي روستايي ميشوند يا همسفره رانندهاي كه با رانندگي شبانهاش، نان در سفره يك خانواده ميگذارد. يك مد جذاب هم از بازنمايي مجازي عكسها و نوشتههاي ايندست سفرها راه افتاده، طوريكه هر كسي دوست دارد يك هيچهايكر باحال باشد و بزند به دل جاده و طبيعت و حتي جهان، آنهم با جيب خالي.
سفر كردن ارزان چيز خوبي است. ريختوپاش نكردن و حذر از هتلهاي چندستاره چيزي نيست كه من؛ كه از قضا عاشق سفرم، بخواهم در مذمت آن بنويسم. اما فرهنگ هيچهايكري، از نوعي كه در بين جوانهاي وطني جا افتاده، چيزي نيست كه بشود در مدحش نوشت. فرهنگي كه در كنه خود يك هسته قدرتمند بيخيالي دارد! فرهنگ زدن به جاده براي نماندن در شهر،در خانه، براي گريز از مسئوليتهايي كه بخشي از ذات زندگي اجتماعي است؛ ازجمله مسئوليت در قبال خانواده، كار تيمي، ميزباني از دوستان و آشنايان، دغدغههاي خرد و درظاهر پيشپاافتاده اما مهمي چون رسيدگي به امورات يك ساختمان، نگراني از سرانجام يك پروژه كاري، يافتنراه حل براي يك مشكل خانوادگي، همراهي با يك دوست در يك بحران عاطفي و... . روي ضدروايت من با هيچهايكرهاي باحال هميشه در سفر است. آنها كه ماهي يكي دو سفر چندروزه ميروند، اما با رسمورسوم ميزباني بيگانهاند.
يك خوشباشي خودخواهانه كاملا فردي كه براي جبران محبتها و زحمتهاي «ديگري مهربان»جايي تعريف نكرده است. آنها صرفا مصرفكننده مهرباني و فرهنگ مهماننوازي ديگرانند و مسئوليت خود در مراودات اجتماعي را در حد احترام به فرهنگ و رسوم جامعه ميزبان تعريف كردهاند و بس. يك جور دوري آگاهانه و بانقشه از فضاهايي كه در آن داراي هويتاند و شناسنامهدار و به ضرورت همين هويت شناختهشده، در قبال آن فضا و آدمهايش براي آنها وظيفه پاسخگويي تعريف ميشود. نام ديگر اين مسافرتها، فرار از مسئوليتهاي اجتماعي است؛ چرا كه آدمهاي يكجانشين و پابند به قرارهاي اجتماعي براي خود مسئوليتهاي نانوشتهاي تعريف ميكنند. يك تحرك و فعاليت مستمر همراه با وظيفه كه در نقطه مقابل بيخيالي و گريز از مسئوليت است؛ گريز از برعهده گرفتن هر وظيفهاي كه عيش بيخيالي را منقص ميكند! هيچهايكرهاي هميشه در سفر، اغلب وظيفه مداومي را برعهده نميگيرند، در سختيها و ناخوشيها روي كمك آنها نميتوان حساب كرد، هر مراقبت بلندمدت و دغدغهمندانهاي به سبك زندگي آنها نميخورد، كار و تلاشهايي كه منجر به رشد يك خانواده، پروژه، شركت يا تيم شود در تضاد با ويژگي «بيا، لذت ببر و زود برو» زندگي آنهاست. ويژگياي كه تنها به مصرفكردن ديگران، امكانات آنها و البته منابع طبيعت در جهت حداكثري كردن لذتهاي فردي، كاركرد دارد. همان ويژگياي كه در عكسها و پستهاي اينستاگرامي با فيلترهاي خوشوآبو رنگ بي نيازي و مادياتگريزي روتوش ميشود. اين ويژگي و اين سبك زندگي، يكبيخيالي متحرك است. يكبيخيالي هوشمندانه كه خود را زير لفاف بيقراري و تحرك سفر و پشتكردن به دنيا و متعلقاتش پنهان كرده است. اگر بيخيالي، خوشباشي خودخواهانه، انفعال اجتماعي، مسئوليتگريزي و بيتفاوتي در قبال زندگي ديگريها و همسايهها و همخانهها و همكارها باشد، قسمي از هيچهايكري و سفرهاي ارزاني كه اين روزها تبليغ و تقديس ميشود، عينبيخيالي است.