روزي پاييزي در يكي از كوچههاي همين محله، در خانهاي نسبتا قديمي روبهروي مردي نشستيم كه حكايت او نيز حكايت ايستادگي است؛ در روزگاري كه ضرباهنگ زندگي پرازدحام شهري همه را بهخود مشغول كرده و صدايي به صدا نميرسد او به تصحيح متون ادبي و علمي گذشته ميپردازد؛ متوني كه قدمت برخي از آنها به 700 و حتي هزار سال قبل ميرسد. او ساليان سال به اين كار مشغول بوده و زحمت كشيده چرا كه احتمالا خواسته هاي او از زندگي چيزي فراتر ازخواستههاي افراد معمولي در جامعه حال حاضر است.صحبت از ميرهاشم محدث، فرزند مرحوم ميرجلالالدين محدث ارموي و خواهرزاده جلال آلاحمد است و علامه شيخآقا بزرگ طهراني (مولف كتاب «الذريعه») وارد اتاق كه ميشوي پر از متون كهن، دانشنامه و فرهنگنامههاي جغرافيايي، پزشكي، تاريخي و... است كه برخي از آنها بهصورت كتاب درآمده و برخي ديگر بهصورت جزوههايي نشانهگذاري شده و در دست تصحيح است. براي صحبت با او از خيلي چيزها ميتوان سخن گفت؛ پدرش، جلال آلاحمد، مؤسسه لغتنامه دهخدا و كتبي كه تاكنون تصحيح كرده است.
ابتدا به سراغ پيشينه خانوادگي او ميرويم و وقتي از او در اينباره ميپرسيم به زندگي پرفراز و نشيب پدر خود، مرحوم ميرجلالالدين محدث ارموي اشاره ميكند؛ ميرجلالالدين محدث ارموي پس از تحصيلات مقدماتي علوم ديني در اروميه، به مشهد مقدس رفته و تا سال1313 كه مسجد گوهرشاد به دستور رضاشاه به تير توپ و تفنگ بسته ميشود در حوزه علميه آنجا مشغول بوده است. پس از آن به تهران نقل مكان كرده و به استخدام وزارت معارف درميآيد اما ديري نميپايد كه بهعنوان دبير به دبيرستان شهر تبريز اعزام ميشود. با شروع جنگ جهانيدوم ميرجلالالدين محدث به تهران بازگشته و به سرپرستي بخش خطي كتابخانه ملي كه آن زمان كتابخانه معارف نام داشته، منصوب ميشود. تا سال1335 آنجا بوده و پس از آن در پي دعوت دانشكده الهيات دانشگاه تهران به اين دانشكده رفته و تا سال1348و بازنشتگي در آنجا به تدريس مشغول بوده است.
از جلالالدين محدث حدود 73جلد كتاب باقي مانده است كه اهم آنها شامل تصحيح متون كهن است؛ تصحيح آثاري چون «النقض» تاليف عبدالجليل قزويني رازي، «الايضاح» تاليف فضل بن شاذان نيشابوري، «الغارات» تاليف ثقفي كوهي اصفهاني و «غررالحكم و دررالكلم» اثر آقا جمال خوانساري و همچنين تصحيحاتي از برخي تفسيرها. به گفته ميرهاشم محدث، پدر سرانجام عجيبي نيز داشته است؛ او تا روز آخر عمر خود در پنجم آبان 1358در سن 75سالگي، مشغول به تصحيح بوده؛ حتي در ساعات پاياني از فرزند خود در نوشتن فرمهاي كتاب نقض كمك ميخواهد اما چند ساعت بعد و در پي سكته فوت ميكند و با آنكه وصيت داشته تا در قبرستان عمومي شهر، يعني بهشت زهرا دفن شود، در حرم عبدالعظيم حسني و در كنار بزرگاني چون محمد قزويني، عباس اقبالآشتياني، علياصغر حكمت و قاآني شيرازي آرام ميگيرد. از ديگر افراد مهمي كه ميرهاشم محدث با آنها نسبت خانوادگي دارد، ميتوان به جلال آلاحمد، شمس آلاحمد و سيمين دانشور اشاره كرد.
او درباره جلال ميگويد: «آقاجلال يكي از بامعرفتترين انسانهايي بود كه در زندگيام ديدم. آن زمان كه او با سيمين خانم ازدواج كرد، دوره حزبي و روشنفكري بود و به قول خودش اُمُلبازي را نميتوانست بپذيرد. خانمدانشور همدانشگاهي او بود و خود را بالاتر از ديگران ميدانست اما آقاجلال فرد متفاوتي بود و با اينكه در دسته روشنفكران قرار داشت همان ابتدا به سيمينخانم گفته بود كه من دوشنبههايم وقف خانوادهام است، ميخواهي بيا ميخواهي نيا! و دوشنبهها از شميران به پاچنار ميآمد و به ديدن مادرش مينشست و بعد به خانه اقوام سر ميزد. براي بعضيها كه وضع ماديشان خراب بود ميرفت و چك ميداد تا خرج يك سال تحصيل فرزندانشان تأمين شود. از لحاظ برخورد اجتماعي هيچگاه روشنفكربازي درنميآورد. درحاليكه آقاجلال و شمس روشنفكر بودند و پدر ما مذهبي، يكبار هم نديدم بين آنها بحث خارج از احترام اتفاق بيفتد. او اگرچه مسيري را انتخاب كرده بود و در آن گام برميداشت اما نميخواست كسي را بهدنبال خودش بكشد. سيمينخانم هم در حد خودش آدم خوبي بود اما به سبب بُعد مسافت، در آن دوران آقاجلال بيشتر در خانواده حضور داشت».
- راه لغتنامه دهخدا
شرايط خانوادگي و ازجمله كارهاي پژوهشي پدر بر مسير زندگي ميرهاشم محدث- كه اكنون در 65سالگي بهسر ميبرد- نيز تأثير بسزايي ميگذارد؛ او از ابتدا مصمم بوده تا راه پدر خود، يعني تصحيح متون كهن را در پيش بگيرد اما با اين منعِ توصيهآميزِ پدر روبهرو ميشود: «هم خود من و هم داييات جلال كه شهرتي دارد، از گرسنگي رو به مرگيم و ادبيات در اين كشور محكوم است». بهدنبال منع پدر، او از رشته زيستشناسي سر در ميآورد. پس از گرفتن ليسانس زيستشناسي تا پايان حيات پدر به سمت كارهاي پژوهشي نميرود و نخستين كتاب او، تصحيح كتاب «ظهور تيمور» تاليف عباس اقبالآشتياني در سال1361 منتشر ميشود؛ همان تاريخنگار عظيمالشأني كه حالا پدرش در كنار او در حرم حضرت عبدالعظيم آرميده است. به گفته محدث، دستنوشته اين كتاب در كتابخانه ملي بوده و تاريخ ايران پس از دوره مغول را شامل ميشود. اين دستنوشته عنواني نداشته اما چون از دوره تيمور شروع ميشود چنين نامي را براي آن انتخاب ميكند. اما زندگي حرفهاي ميرهاشم محدث غيراز تصحيح با يك چيز ديگر نيز گره و پيوندي محكم خورده است؛ «لغتنامه دهخدا».
داستان نيز به سال1359 بازميگردد. او ميگويد كه در ابتدا توسط منوچهر سالور براي استخدام به دانشگاه تهران معرفي ميشود اما رياست وقت دانشگاه تا نامه را ميخواند برافروختهشده و ميگويد: «ما روزي 10 تا مثل جلال همايي را از دانشگاه بيرون ميريزيم! آن وقت تو را استخدام كنيم؟» پس از آن در سال1362به «سيدمحمد دبيرسياقي» و «سيدجعفر شهيدي» معرفي شده و با موافقت دكتر شهيدي به استخدام مؤسسه لغتنامه دهخدا درميآيد. او تا سال1391 در مؤسسه لغتنامه دهخدا بوده و در اين سال درحاليكه هنوز 5سال از مدت زمان خدمتش باقي بوده است- عملا به اجبار- بازنشسته ميشود؛ اتفاقي كه البته خودش چندان هم از آن ناراضي نيست چراكه ميگويد در اين مدت حدود 11كتاب تصحيح كرده است. محدث از مرحوم شهيدي، دكتر دبيرسياقي و مرحوم دكتر حسن احمد گيوي به نيكي ياد ميكند و همچنين از آنان خاطراتي براي گفتن دارد؛ شهيدي را بسيار انسان ميداند و براي تكميل حرفش به خاطرهاي اشاره كرده و ميگويد: «زماني كه كتاب نهجالبلاغه ايشان در آستانه انتشار بود، حقالتأليف كتاب را بر قيمت آن سرشكن كرد تا قيمت كتاب ارزانتر شود. به گفته خودش با اين كار ميخواست كه طلاب بتوانند كتاب را ارزانتر بخرند». همچنين به گفته محدث، شهيدي در مدت رياست بر لغتنامه تنها حقوق تدريس در دانشگاه را ميگرفت. او درباره مرحوم احمد گيوي نيز ميگويد: «او بسيار كارراهانداز بود. كافي بود كسي براي كاري به ضامن نياز داشته باشد، او سريع پيشقدم ميشد؛ حتي اگر آن شخص را نميشناخت». و اين جدا از عمق علمي و ادبي او بود.
داستان انتخاب رياست لغتنامه پس از رحلت دكتر شهيدي نيز از زبان كسي كه 30سال در آنجا مشغول بوده، جاي تامل دارد؛ محدث در اينباره ميگويد كه «پس از درگذشت دكتر شهيدي، دانشگاه تهران براي لغتنامه رئيس انتخاب كرد؛ كاري كه اگرچه مطابق اساسنامه و قانوني بود اما انتظار ميرفت تا جايگزين دكتر شهيدي نيز از ميان يكي از افراد باسابقه مؤسسه باشد اما چنين نشد و همين امر سبب پايان همكاري بزرگاني همچون دكتردبيرسياقي با لغتنامه شد. دكتردبيرسياقي را خواص ميشناختند چون عضو گروه و دستهاي نبود. به هرروي در كشور باندزدهاي مثل ايران اين افراد را فقط معدودي ميشناسند و ميبينيم كه اكنون نيز دكتردبيرسياقي، 10سالي ميشود كه در قزوين گوشهنشين شده است».
- به دنبال رهيافتي در گذشته
ميرهاشم محدث اين روزها، بيش از پيش، روي متون كهن كار ميكند. شايد در ميان آشفتهبازار دنياي امروز بهدنبال رهيافتي در گذشته است يا شايد هم ميخواهد شعلههايي از دانش گذشته را زنده نگه دارد. او تاكنون 70جلد از متون كهن را تصحيح كرده كه در اين زمينه ميتوان به «مجمعالانساب» ازمحمدبنعلي محمد شبانكارهاي (قرن هفتم)، «آثارالبلاد و اخبارالعباد» زكريابن محمدبن محمود قزويني (قرن هفتم) و «مرآه البلدان» از اعتمادالسلطنه (به همراه روانشاد عبدالحسين نوايي) اشاره كرد. او اهميت اين كتابهاي كهن را بسيار ميداند و بهعنوان مثال درباره كتاب مرآه البلدان ميگويد كه «اين كتاب تطبيق لغات قديم و جديد علم جغرافياست و مثلا اگر كسي بخواهد بداند نام تبريز در قديم چه بوده يا مثلا فلانشهر از چه زماني وجود داشته، اين كتاب ميتواند كمك بسياري به او كند». محدث اما تصحيح نزهتالقلوب، اثر حمدالله مستوفي را مهمترين كارِ خود ميداند چراكه معتقد است تا پيش از اين به حمدالله مستوفي ظلم شده بود. او ميگويد: «مستوفي بزرگترين عالم زمان خودش بود كه متأسفانه به او ظلم شده است. بيشتر منابع، حتي خود دكتر دبيرسياقي كه بخشي از نزهت القلوب را چاپ كردهاند، مرقوم كردهاند كه كتابي است جغرافيايي، همچنين سعيد نفيسي، عباس اقبالآشتياني، ذبيحالله صفا و... همه نوشتهاند كتابي جغرافيايي، درحاليكه شعري در كتاب خود او هست كه من پشت جلد كتاب قرار دادهام تا جلب توجه كند؛ «ز آنكه اندر حكمت و منطق، معاني و بيان/ در نجوم و طب و فقه و شعر و اخبار و كلام...».
- چرا آدمها مضطرب شدهاند؟
در پايان گفتوگو گريزي نيز به رفتار مردم شهر در روزگار كنوني ميزنيم. او ميگويد كه اين روزها آدمها مضطرب شدهاند، پول معيار همهچيز شده و افراد سريع عصباني ميشوند. دليلش را نيز تنها يك چيز ميداند؛ زندگي ماشيني. او درباره خودش ميگويد: «تا اين سن هيچگاه نه دعوايي كردهام و نه اختلافي داشتهام چون هميشه الگوي من دستورات اسلام بوده. در قرآن آمده كه اگر چيز بيهوده ديدي بزرگوارانه از كنارش رد شو اما اكنون چنين نيست و در شهر ميبينيم اگر يك ماشين براي ديگري بوق زد يا يكباره جلوي ديگري پيچيد طرفين همديگر را به باد ناسزا ميگيرند. دليلش هم آن است كه توجه به دستورات ديني كمتر شده و پول، متر و معيار قرار گرفته است. اين بايد بيشتر مورد بازبيني قرار بگيرد.