اين حقيقتي است كه شواهد عيني و موثق آن را ميتوان در كتيبهها و كتابهاي بهجا مانده از دورترين ايام تاكنون يافت. از جمله نمونههاي بارز آن منشور كوروش است با متني تحسينبرانگيز در خصوص حقوق بشر كه بيش از يك قرن به پيش در شهر باستاني بابل در عراق كشف شد و مربوط است به تقريبا 6 سده پيش از ميلاد، پس از فتح اين شهر به دست بنيانگذار امپراتوري هخامنشي.
نمونه قابل ذكر ديگر اردا و يراف نامه است كه مربوط ميشود به اواخر دوره ساساني كه قرنها بعد الگويي شد براي معراج نامهنويسي كه مشخصترينشان الغفران ابوالعلاء معري و .... كمديالاهي دانته است. از آن زمانها تا امروز جريان انديشه ايراني گرچه گاه از بد حادثه با تنگي گذرگاه عافيت مواجه شد، ولي از پويايي باز نايستاد و از خلق ديدگاههاي ناب غافل نماند.
مثال ديگر اينكه در نزد غربيان و همچنين شرقيان دانشگاهديدهاي كه دانش و آگاهيشان عاري از پشتوانه فرهنگ خودي است، اصطلاحي رايج است به نام meliorism كه به «بهبودگرايي» برگردانده شده(1) و مقصود از آن نه خوشبيني صددرصد است، نه بدبيني تمامعيار، و نه حتي آميزهاي از اين دو.
بر اساس اين انديشه، جهاني كه در آن سر ميكنيم نه كاملا آكنده از ناملايمات و اندوه است و نه سرشار از اميد و نشاط؛ يعني جهان و آنچه در او هست، نه به كلي بد است، نه كاملا خوب، بلكه خوبي و بدي اموري نسبي و قابل تغيير و تبديلاند. بنابراين خوبي و در پي آن نشاط قابل افزايش و غلبه يافتن است. تلاش بشري كه موجب پيشرفت زندگي ميشود، ميتواند در بهتر ساختن جهان و نشاطانگيزي آن مؤثر باشد و طبيعتا تكامل حيات و تحول اجتماعي نيز به همين سو گرايش دارد. فرض اينكه بشر خود عامل پديدآمدن نيكيها و بديها و در نتيجه خالق شاديها و غمهاي خويش است و شدت و ضعف آنها ربطي به چرخ گردون ندارد تا از او بپرسد كه اين چون است و آن چون. از اين روست كه خيام ميگويد:
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله، كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچارهتر است
در مثنوي نيز بارها بر اين انديشه كه در نفي مطلق بودن خير و شر است، تأكيد شده:
آن كه گويد: جمله حقاند، احمقيست
و آن كه گويد: جمله باطل، او شقياست(2)
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد اين را هم بدان(3)
غربيان و نيز شرقيان دانشگاهديده مبهوت غرب و بيخبر از فرهنگ خودي همين ديدگاه را meliorism مينامند و بانويي رماننويس به نام مري آن اِوانس (Mary Ann Evans) را كه در سده نوزدهم زمان ويكتوريا ميزيست پايهريز اين نظريه ميدانند كه نام مردانه جورج اليوت (George Eliot) را براي قلمش برگزيد و بدان معروف است. لابد به گمان او اين هم نوعي بهبودگرايي است!
ولي حقيقت اين است كه ديدگاه ياد شده اصلا ايراني است و پيش از آنكه شهابالدين سهروردي آن را به شيوههاي مختلف بيان دارد و در اكثر آثارش بهنوعي يادآور شود، اول بار به صورتي گسترده در ايران باستان مطرح شد كه از تعاليم محوري آيين زرتشت است. از اين نمونهها و موارد متعدد ديگر است كه ميتوان گفت بسياري از انديشههاي برآمده از اين خاك حكم زعفران قائن را پيدا كرده كه بهصورت فلهاي خارج ميشود و سپس پيچيده در زرورق غربي با بهاي گزاف به توليدكنندگانش عرضه ميكنند.
ايراد فرزندان سهروردي در اين است كه بهخلاف او از اين مواد آماده ولي پوشيده در غبار ايام، نظريه و دستگاه فكري نميسازند. البته از اين مجمل حديث مفصل ميتوان خواند كه اينجا مجالش نيست، ولي اينقدر ميشود گفت كه از اين بيعنايتي و بيتفاوتي به فرهنگ خودي است كه براي مثال شخصيتي مانند پورسينا در فرهنگهاي غربي و حتي در المنجد فيلسوف عرب خوانده ميشود و همين المنجد- كه بسياري از مشاهير ايراني را بيسبب عرب ناميده و نام خليجفارس را در نقشههاي جغرافيايي خود عامدانه تحريف كرده - بهدليل همان بيتفاوتي بهآساني در دسترس همگان ازجمله كارگزاران فرهنگي است كه گاه برخي از آنان بهمناسبتهاي گوناگون در صيانت از هويت ملي و فرهنگ ديني همراه با صرف چاي و شيريني براي مستمعين مكرم و مستمعات مكرمه با مد و تشديد داد سخن ميدهند، ولي نميانديشند كه:
قصر فردوس به پاداش عمل ميبخشند. كاش شيخ شيراز كه اندرزهاي شكرافشانش براي همه دورانهاست، چندان آيندهنگر بود كه ميفرمود: بهعمل كار برآيد به سخنراني نيست!
پينوشت:
1- اين برگردان از شادروان علياكبر سياسي است.
2- دفتر دوم 2942
3- دفتر چهارم 68
- نويسنده و پژوهشگر فرهنگ و ادبيات