عطر آبان در سر دنيا افتاده است. ماه دردانهي پاييز هميشه بيتاب يادآوري نسبتش با باران است. همين است كه فكر ميكنم آبان زيباترين ماه پاييز است. هواي خنك شبهايش ته دلم را خالي ميكند و ميتوانم فارغ از هر فكر و دغدغهاي خودم را دست اين خاليشدن بسپارم و فکر کنم هنوز نوجوانم و تجربهي وقتگذرانيهاي نوجواني، بازماندهي بهترين حسهاي دنياست. من امانتدار چندسالهي اين احساس هستم.
ديدهاي گاهي دلت ميخواهد دست روي دست بگذاري تا زمان بگذرد؟ ديدهاي گاهي چشمبستن روي گذر زمان چه لذتبخش است؟ حتماً در تابستان اين گذر دلنشين را تجربه كردهاي، اما وقتي اين حال و هوا با صبحگاه آبان همراه شود چيز ديگري است. چشمهايت را ببندي، نسيمي كه در اتاق ميچرخد تو را با خودش ببرد و هيچ نگران گذر زمان نباشي. راستي اين نسيم تو را به كجا ميبرد؟
عطر آبان بيسر و صدا از حوالي اتاقت رد ميشود. در طول روز كه سرگرم درسهايت هستي يا ابتداي شب كه سرگرم مهمانيهاي دورهمي ميشوي، نميآيد. ميگذارد همهجا در آرامش فروبرود، ميگذارد صداها بخوابند، غوغاها خاموش شوند، نزديك صبح قبل از روشنشدن دنيا، از حوالي اتاقت ميگذرد. بايد بيدار باشي تا حسش كني: «مبادا اين روزا، دمدماي صبح خواب بماني.»
همين امروز صبح، ابتداي طلوع سپيده، لحظهاي كه بوي آبان از كنار خانه ميگذرد، ولولهاي در درختان ميافتد. مادرم ميگويد: «چه بادي ميآد!» خواهرم ميگويد: «نگاه كن! باران گرفته» و من در دلم ميگويم: «چه تسبيح باشكوهي!»
انگار كه آواز ستايش تو آغاز شده باشد، درختان و نسيم و باران همه باهم برابرت سجده ميكنند. باران، پرشكوه به زمين فروميريزد و درختان شاخههايشان را به سمت زمين، بهسوي جايگاه سجده، پايين ميآورند.
همين تسبيح است كه خواب شيرين صبح را از سرت ميپراند، بيدارِ بيدارت ميكند و تو را يك لحظه به خودت ميآورد كه راستي ابتداي صبح، لحظههايي كه انگار هيچ غوغايي در جهان نيست، چه شوري در بطن دنيا در جريان است.
خواهرم ميگويد آبان كوتاه است. ميگويد چون هنوز به کوتاهشدن روزها عادت نکردهاي، در چشمبرهمزدني ميگذرد. آبان مانند زنگ يادآوري گوشيهايمان است. گوشيات زنگ ميزند تا ماجراي مهمي را بهيادت بياورد. آبان ميخواهد زنگزدنهايش را شروع كند؛ با نسيم صبحهايش، با بارانهاي بيمقدمهاش و با تسبيح تمام درختانش در آستانهي سپيده.
حواست به زنگ يادآورياش هست؟ ميگويد جريان روتين زندگي خيلي زود برميگردد. آبان تمام خواهد شد و پاييز مثل هميشهاش ميشود.
قبل از رسيدن اين ماه دلنشين، قبل از رسيدن شبها و سپيدهدمهاي منحصر به فردش، ببين چه كارهايي بايد انجام بدهي؟ هواي اين شبها و سپيدهدمهاي خاص را که در وقتگذرانياش هم ميشود عميق فکر کرد، داشته باش. شايد چيزي شبيه به تسبيح صبحگاه درختان تو را به خودت بياورد.