بیخود که نگفتند: عالم بیخبری طرفه حیاتی بوده است (این خبر را گوینده خبر نیم قرن اخیر نیز گفت).
داشتيم با خيال راحت چاي مان را ميخورديم و طنزمان را مينوشتيم كه يك كارشناس تغذيه گفت:«مصرف بيش از 3 ليوان چاي در طول روز، ميتواند سلامت اشخاص را به خطر اندازد.»
در تيتر خبر آمده بود 3 ليوان، اما در متن خبر، 3استكان. و الان بين علماي تغذيه اختلاف است كه بالاخره كداميك صحيح است. با استكان حساب كنيم يا ليوان؟... البته احتياط لازم آن است كه اگر بنا را بر همان استكان بگذاريم، ضرر نميكنيم. از قديم هم گفتند: كم بخور، هميشه بخور.
حالا دليل اين دانشمندان چايشناس براي اين موضعگيري و بلكه حالگيري جديد چيست؟ هيچي، گفتند چاي زياد باعث جذب نشدن آهن و كلسيم در بدن ميشود. اي به درك!... ميخواهيم 100سال سياه جذب نشود. اين همه سال مثلاً توريستها جذب نشدند، اتفاقي افتاد؟ همين يك لذت طبيعي چاي نوشيدن به هنگام كار و مطالعه را هم ميخواهيد از ما بگيريد؟... بهخصوص اهل فكر و فرهنگ و هنر، كه بعضاً كل زندگيشان با چاي گره خورده است، كم شود، چاييدند. يكيش سهراب سپهري خودمان. ملاحظه بفرماييد چي گفته:
زندگي جيره مختصري است
و كنارش عشق است
مثل يك حبه قند
زندگي را با عشق
نوش جان بايد كرد...
ملاحظه فرموديد؟... آن وقت شما ميخواهيد همين دلخوشي را هم از ما بگيريد؟ فرداست كه بريزند درِ چايخانهها را فيلتر كنند. حالا گيرم به اسم علم تغذيه و توسعه غذايي. خب، برادر ارزشي من؛ گر تو نميپسندي، تغيير ده قضا را(يا فضا را)!... باور كنيد اگر همين كارشناس ارجمند تغذيه - كه نخواستيم نامش فاش شود - زمان سهراب اين حرف را زده بود، باور بفرماييد ما الان نصف بيشتر شعرها و نقاشيهاي سهراب را نداشتيم.چون اصلاً خلق نميشد؛ يعني حس و حالش نبود كه خلق شود. وقتي سهراب كه چاي خورش ملس است، آشكارا ميگويد: «دلخوشم با نفسي / حبه قندي/چايي...» و بعدش تازه ميگويد: «صحبت اهل دلي / فارغ از همهمه دنيايي...»؛ شما ميخواهي همين استكان يا ليوان چاي را هم از دست او بگيري؟... چه چيزي بهعنوان جايگزين، دستش ميدهي برادر من؟!
نگذاريد بحث را زيادي باز كنم وگرنه اين عزيز كارشناس تغذيه، تكذيبيه خواهد داد. با همين چاي، شما ميدانيد چه خانوادههايي با هم قوم و خويش شدند؟ عروس خانم كه سيني چاي را ميآورد، بگوييم نميخوريم؟ با خودش نميگويد كه پس آمدي چه غلطي بكني مردك؟!... ما چيزهايي ميبينيم كه يك كارشناس تغذيه ممكن است نبيند. تو مو ميبيني و من ريزش مو!...پس خواهش ميكنيم هر حرفي را هر جايي نزنيد. بفرما، حواسم به نوشتن رفت، چايم سرد شد.
- يكي اين چاي رو عوضش كنه!....چاي آوردي، خودت هم بشين ببينيم دنيا دست كيه؟