تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۹

همشهری آنلاین: این روزها باید نگران ستاره‌های جوانی مانند یونس دلفی و محمد شریفی باشیم که به سرنوشت بارها تکرارشده‌ی ستاره‌های سوخته دچار نشوند

«سرکو کاتانچ» هنوز سرمربی تيم‌ملي امارات بود که آن‌ها در یک نبرد دوستانه روبه‌روی لبنان قرار گرفتند و حریف را در هم کوبیدند.

عجیب‌ترین گل این مسابقه، با پنالتی «اوانا دیاب» به دست آمد، فوتبالیست جوان و بااستعدادی که ضربه‌ي پنالتی‌اش را با پشت پا تبدیل به گل کرد.

ویدئوی پنالتی باورنکردنی او، در اینترنت دست به دست می‌شد اما کاتانچ از اراده‌ي بازیکن‌اش برای تحقیر رقیب، راضی به نظر نمی‌رسید و وعده‌ي تنبیه او را به رسانه‌ها داده بود.

اوانا همه چیز داشت تا تبدیل به یک ستاره شود؛ استعداد، شرارت، ذهن پیچیده و کمی دیوانگی.

همبازی بيست‌ويك‌ساله‌ي «دیوید ترزگه» در باشگاه «بنی‌یاس» مدتی بعد از این پنالتی در راه بازگشت از اردوی تيم‌ملي امارات دچار سانحه‌ي رانندگی شد و نتوانست از این تصادف جان سالم به در ببرد.

از دست دادن او، ضربه‌اي جبران‌نشدنی برای فوتبال امارات بود؛ یک تراژدی تمام‌عیار درباره‌ي فوتبالیستی که زندگی‌اش خیلی زود خاتمه پیدا کرد.

آنچه زندگی و فوتبال اوانا را نابود کرد، یک حادثه بود اما در فوتبال ایران، ستاره‌های پرشماری وجود دارند که دوران بازیشان را به دست خودشان کوتاه می‌کنند؛ مهر‌ه‌هایی که برای نابودشدن، به حوادث بیرونی نیاز ندارند و همه‌ي تصادف‌ها را از درون تجربه می‌کنند.

صاحبان مدرک فوق‌تخصص در خودکشی، هنوز نفس می‌کشند و شاید به همین خاطر است که تراژدی‌شان هیچ‌وقت به اندازه‌ي اوانا جدی گرفته نمی‌شود.

«رابرت دنیرو» در «برانکس‌تیل» جمله‌ای دارد که برای قاطبه‌ي چهره‌های پراستعداد فوتبال ایران، صدق می‌کند: «غمگین‌ترين چیز در زندگی، تماشای یک استعداد هدررفته است».

در زمین‌های فوتبال شهرهای مختلف ایران، هر روز پسران مستعد زیادی کشف می‌شوند اما حتی گروهی از آن‌ها که به بالاترین سطح فوتبال ایران می‌رسند هم زمان زیادی آن بالا دوام نمی‌آورند.

فوتبالیست‌های ایرانی از این حیث، شباهت زیادی به فوتبالیست‌های برزیلی دارند.

با این تفاوت بزرگ که برزیلی‌ها قبل از غرق‌شدن در باتلاق زندگی شخصی و انتقال کیفیت از زمین فوتبال به زندگی، حداقل دستاوردهای بزرگی را تجربه می‌کنند.

اما ستاره‌های جوان فوتبال ایران انگار سرگرم چالش «نهنگ‌آبی» هستند؛ تن‌سپرده به مرحله‌ها و تصمیم‌هایی برای خلاص‌کردن خودشان.

  • قواعد قائدی

جثه‌ي مهدی قائدی آن‌قدر نحیف است که اگر کسی او را نشناسد، تصور خواهد کرد پسرکی که روی نیمکت تیم نشسته، فرزند یکی از بازیکنان استقلال باشد.

و هنوز تولد هفده‌سالگی‌اش را جشن نگرفته بود که با درخششی خارق‌العاده در مسابقه‌ي «ایرانجوان بوشهر» و «خونه به خونه»ي مازندران، رسما به فوتبال ایران معرفی شد.

انتظار می‌رفت روند پیشرفت او، حتی سریع‌تر از مهدی طارمی طی شود اما زندگی در پایتخت، دشواری‌های خاص خودش را برای پسرک بوشهری داشت.

او در تابستان از بهترین باشگاه‌های فوتبال ایران پیشنهاد دریافت کرد و تصمیم گرفت با استقلال قرارداد امضا کند.

تا وقتی علیرضا منصوریان سرمربی آبی‌ها بود، قائدی همیشه یکی از تعویض‌های ثابت این مربی به شمار می‌رفت و همواره وقتی به ترکیب تیم اضافه می‌شد که استقلالی‌‎ها از حریف عقب بودند و تحت فشار قرار داشتند.

وینفرد شفر، تصمیم گرفت این فشار را از شانه‌های نحیف قائدی بردارد. مرد آلمانی در اولین مسابقه‌اش روی نیمکت استقلال قائدی را 90 دقیقه روی نیمکت نشاند و ناگهان با اعتراض پسر کم‌سن‌وسال تیم‌اش روبه‌رو شد.

مهدی انواع و اقسام اعتراض‌های تند و تیز را به نمایش گذاشت و بلافاصله از اردوی تیم اصلی، به جلسه‌های تمرینی تیم امید منتقل شد.

ماجرا زمانی نگران‌کننده به نظر رسید که خیلی زود «چهره‌هایی خاص» در اینستاگرام مشغول ابراز همدردی با قائدی شدند؛ چهره‌های پلنگ‌واری که هر کدام‌شان به تنهایی می‌توانند آینده‌ي فوتبال این بازیکن را تباه کنند.

استقلالی‌ها باید نگران باشو، غریبه‌ي کوچک باشند؛ چراکه تجربه نشان می‌دهد فوتبالیست‌های وطنی تبحر فوق‌العاده‌ای در نابودکردن خودشان دارند و عمر درخشش‌شان همیشه کوتاه‌تر از آن است که در ابتدا به نظر می‌رسد.

  • حذف‌شدن به دست بالادستی‌ها

از خداحافظی اجباری مجاهد خذیراوی با فوتبال، سال‌ها سپری شده اما او هنوز هم با اختلاف زیاد، بهترین مثال برای یک استعداد تباه‌شده در فوتبال ایران است

مجاهد در شروع دوران حرفه‌ای، یک ستاره‌ي بی‌بدیل بود؛ بازیکنی که شانس خوبی برای پیوستن به بهترین باشگاه‌های اروپایی داشت و در اوج جوانی موردتوجه استعدادیاب‌های چند باشگاه اسم و رسم‌دار قرار گرفته بود اما مسیر او در استقلال نه به باشگاه‌های بزرگ بلکه به بن‌بست ختم شد.

مجاهد در یکی از مجالس آنچنانی دستگیر شد و حکم پنج سال محرومیت را به دستش دادند

روشی که این بازیکن برای خوشگذرانی در پیش گرفته بود، اتوماتیک‌وار می‌توانست فوتبالش را نابود کند اما شاید اگر در زمان صدور این حکم با این بازیکن مدارا می‌شد، او دوباره درخشیدن را از سر می‌گرفت.

  • بدشانس‌ها به بهشت نمی‌روند

حتی اگر یک بازیکن همه‌ي شرایط لازم را برای موفقیت داشته باشد و از مرزهای یک زندگی سالم و حرفه‌ای فاصله نگیرد، باز هم خطرهای زیادی فوتبال او را تهدید می‌کنند.

مصدومیت، یک خطر غیرقابل‌انکار است. یک آسیب‌دیدگی سنگین و طولانی‌مدت ممکن است برای همیشه رویاهای آینده‌ي بازیکنان جوان را به پوچی مطلق گره بزند.

حتی بازیکنان بزرگ و تثبیت‌شده‌ای که رباط پاره می‌کنند، دیگر فرم گذشته‌شان را به دست نمی‌آورند و طبیعتا فوتبالیست‌های جوان‌تر برای بازگشت به فرم قبل از مصدومیت مشقت‌های بیشتری را تحمل خواهند کرد.

چهره‌های فوتبالی در ایران، دانسته‌های پزشکی چندانی ندارند و به ویژه در اولین سال‌ها بازی، اطلاعات زیادی از میزان فشار درست به عضله‌های‌شان به دست نمی‌آورد و گاهی این خودشان هستند که مقدمات مصدومیت را فراهم می‌کنند.

میلاد غریبی، یکی از پدیده‌های فوتبال ایران بود که حتی به پرسپولیس هم رسید اما در سایه‌ي چند آسیب‌دیدگی، نتوانست با سرعت خوبی پیشرفت کند.

  • ثروت کشنده

مدل مو، معمولا اولین چیزی است که در سال‌های رسیدن به شهرت در چهره‌ي یک فوتبالیست ایرانی دگرگون می‌شود.

معمولا زیاد طول نمی‌کشد تا تزریق حقوق‌های نجومی، زندگی او را کاملا زیرورو کند و همه‌ي اصولی را که در گذشته داشته، تغییر بدهد

در سینمای ایران، تفاوت چشمگیری میان فیلم‌های کارگردانان در سال‌های تنگدستی و ثروت وجود دارد.

غالبا کارگردانانی که ناگهان ساکن بهترین نقاط شهر می‌شوند و با ایده‌آل‌ترین ماشین‌ها رفت و آمد می‌کنند، دیگر نمی‌توانند به اندازه‌ي سابق دغدغه‌مند باشند.

برای فوتبالیست‌ها نیز چنین اتفاقی رخ می‌دهد. آن‌ها به تدریج سرگرم زندگی و تجارت می‌شوند و گرسنگی و اشتیاق‌شان را از دست می‌دهند.

یک ستاره در زمین مسابقه بیشتر از هر چیزی به تمرکز نیاز دارد اما کافی است سری به رختکن تیم‌های لیگ برتری بزنید و متوجه شوید که جهت بحث‌ها در این رختکن‌ها بیشتر از آن‌که فوتبالی باشد، به فعالیت‌های مالی ارتباط دارد.

ثروت تا حدی رفاه می‌آورد اما از یک جایی به بعد، برای فوتبالیست‌هایی که اکثرا متعلق به قشر ضعیف جامعه بوده‌اند و آمادگی مواجهه با میزان زیادی از پول را ندارند، کشنده خواهد شد.

ویلا، مازراتی، پورشه، پنت‌هاوس و واژه‌هایی شبیه به این، بخش مهمی از ذهن فوتبالیست‌های ایرانی را اشغال می‌کنند تا آن‌ها حتی بعد از سخت‌ترین شکست‌ها، سرگرم زندگی لاکچری‌شان شوند.

در ایران فوتبالیست‌ها خیلی زود به پول می‌رسند و همین موضوع، موجب می‌شود که آن‌ها کمی راحت‌طلب بار بیایند و از سختکوشی فاصله بگیرند.

  • دلالیسم

سازوکار غیرحرفه‌ای فوتبال ایران، فضا را برای جولان‌دادن دلال‌ها فراهم می‌کند. در بازاری که دلال‌ها در آن به قدرت برسند، عجیب نیست که تعدادی از فوتبالیست‌ها نیز در جایگاه قربانی قرار بگیرند.

همکاری نزدیک با دلال‌ها هیچ‌وقت برای بازیکنان ایرانی نتایج خوبی به همراه نداشته است. مهره‌هایی که تصمیم گرفته‌اند آینده‌شان را به دلال‌ها واگذار کنند، گاهی ضررهای مالی قابل‌توجهی را تجربه کرده‌اند و در بیشتر مواقع به لحاظ فوتبالی با عقب‍گردهای وحشتناکی روبه‌رو شده‌اند.

در کشورهای صاحب فوتبال، هر بازیکن صاحب یک مدیربرنامه است و هماهنگی همه‌ي مسائل را به او می‌سپارد اما در ایران هر بازیکن برای گرفتن هر تصمیم تازه، به امضای قرارداد با یک ایجنت جدید نیاز دارد.

برای مثال بازیکنانی که قصد دارند به خارج از کشور بروند، باید با افرادی که چنین انتقال‌هایی را انجام مي‌دهند هماهنگ شوند و بازيكناني كه قصد دارند به يك باشگاه خاص در فوتبال ايران اضافه شوند نيز بايد مسئوليت بخش مهمي از جريان بسته‌شدن قرارداد را برعهده بگيرند.

دلاليسم، يكي از پديده‌هايي است كه عمر بازي فوتباليست‌هاي ايراني را كوتاه مي‌كند.آن‌ها به سادگي بازيچه‌ي دست دلال‌ها مي‌شوند و به عنوان عروسك‌هاي خيمه‌شب‌بازي مورد سوءاستفاده قرار مي‌گيرند.

دلال‌ها به ويژه براي فريب‌دادن فوتباليست‌هاي جوان، وعده‌هايي دروغين به آن‌ها مي‌دهند و آرامش را براي هميشه از اين بازيكن‌ها مي‌گيرند.

  • داستان یک توهم

شبكه‌هاي اجتماعي، زمين اصلي بازي ستاره‌هاي فوتبال هستند. از يك جايي به بعد انگار ديگر نمي‌شود هيچ چيز به بازي آن‌ها در زمين اضافه كرد

چرا كه اساسا خودشان به دنبال يادگيري بيشتر و تمرين‌هاي سخت‌تر نيستند و با اين توهم به زندگي ادامه مي‌دهند كه نياز به اضافه‌كردن هيچ قابليت جديدي به بازيشان وجود ندارد.

آن‌ها توهم‌‌شان را در فضاي مجازي به اشتراك مي‌گذارند و در برابر هر تغييري به سوي پيشرفت، مقاومت مي‌كنند. نقش جامعه در تاريخ انقضاي زودرس اين بازيكن‌ها، انكارنشدني به نظر مي‌رسد.

جامعه‌ي ايران، سلبريتي‌هايي تربيت مي‌كند كه انگار ساكن يك دنياي موازي هستند. به سرعت از مردم فاصله مي‌گيرند و در يك شكاف طبقاتي، رفته رفته جمعيت حامي‌شان را از دست مي‌دهند.

اين فوتباليست‌ها در كلام، خودشان را با بهترين‌هاي كره‌ي زمين مقايسه مي‌كنند اما وقت عمل، جلسه‌هاي تمريني‌شان حتي يك صدم كريستيانو رونالدو نيز پرفشار نيست.

فوتبال، هرگز ورزش ساده‌اي نبوده و همه‌ي آن‌هايي كه با نگاه ساده‌انگارانه با اين پديده برخورد مي‌كنند، دير يا زود طعم يك سقوط تلخ را خواهند چشيد.

ماندگارشدن، نتيجه‌ي ميل دائمي به پيشرفت و استمرار است اما اين‌جا بازيكن‌ها شبيه ليموترش‌هايي هستند كه به سرعت تهي مي‌شوند و ديگر هيچ مزه‌ي تازه‌اي براي عرضه ندارند. چهره‌هايي كه بين تولد و نابودي‌شان، فقط چند سال فاصله است.

محمدحسين عباسي/منبع:همشهري جوان

 

برچسب‌ها