اين خانه اكازيون است. بهترين فرعي، بهترين طبقه با بهترين ويو... اين خانه استخر و جكوزي هم دارد. بعد دهان ما نيممتر بازماند كه شوخي ميكنيد؟ در بهترين فرعي خيابان فلان... خوابم يا بيدارم.؟!
ميرويم داخل خانه. از پلهها بالا ميرويم. واحدهاي اين ساختمان گرد يك حياط خلوت ساخته شدهاند كه قرار است اين حياطخلوت به واحدها روشنايي بدهد. اما مرز بين راهروها با روشنايي با ميلههايي شبيه زندان پوشيده شده است. انگار وارد يك زندان مخوف شدهايم. نكند سازنده اين خانه، ماركوف روسي بوده است كه زندان قصر را ساخت؟
اين آپارتمان بويناك است. بوي سير و پيازداغ، كلهپاچه و سيرابي توامان با سبزي قرمه سرخ شده ميآيد. ميگوييم اين بوها ديگر چيست؟ مشاور محترم توضيح ميدهد. پنجره آشپزخانههاي 20واحد رو به همين حياط خلوت باز شده است.
آپارتمان را ميبينيم. بهتر است راجع به آن حرفي نزنم.
- استخر و جكوزي كجاست؟
- زيرزمين!
به زيرزمين ميرويم. استخر متشكل است از يك گودال با كاشيهاي شكسته پر از زباله و نخالههاي ساختماني. ديوارها تا نيمه خيس است. گويي سازنده محترم اعتقادي به عايقبندي نداشته است. ميترسيم مثل فيلم اجارهنشينهاي مهرجويي خانه ويران شود. فرار ميكنيم.
- نه اين خانه خانه دلخواه نيست.
- بازار سفت كرده است
اين روزها خانه را فروختهام و دنبال خانه ميگردم. قبل از فروش خانه با رهنمودهاي دوستان مشاوراملاك فهميده بودم خانه در ركود عجيب پنج ساله فرو رفته و در خواب زمستاني طولاني بهسر ميبرد؛ خوابي كه با كمشدن سودهاي بانكي و تسهيلات تازه وام مسكن بهبود نيافته و بدتر هم شده است. قبل از فروش خانه متوجه شده بودم كه هر چه كه فكر ميكردم براي خانه كوچك و دوستداشتنيام حُسن است، حسن نيست بلكه مشكل است. يعني پنجرههاي بزرگ خانهام رو به درخت توت تنومند كه سبزي بينظير و نور ميدهد، يك مشكل است چون خريدار ممكن است دوست نداشته باشد، بلبلهاي بمي روي شاخسار آن بخوانند و خواب صبحگاهي خريدار را به هم خواهد زد. اينكه راهپلهها بزرگ و مشاعات تميز و بينظير است و روكار تركيبي از سنگهاي زيبا هم نقطه مثبتي محسوب نميشود... . هر چه قيمت داديم مشاوران عزيز مسكن صدميليون پايينتر قيمت ميدادند؛ چون قيمت هر محله مشخص است و گريزناپذير. هر محله قيمتي داشت كه نميشد يك قران بالا و پايينش كرد.
اينكه خانه نزديك ايستگاه مترو بود هم حُسن نبود چون ممكن بود مسافران مترو كه قصد سفر به مركز شهر را دارند، بخواهند ماشينهاي خود را در كوچههاي اطراف ايستگاه مترو پارك كنند و جاي پارك در كوچه كم باشد. اينكه خانه نزديك درختان زيبا و مسيل پرآبي بود كه آب قناتهاي شميران را با خود ميبرد و آب زلال هم حُسن نبود و هواي مفرح و مرطوب هم خواهان نداشت. بهنظر مشاوران املاك درختان سبز و سرحال، اكسيژن نميساختند بلكه پناهگاه پشههاي موذي بودند. اما اين ماجرا وقتي خانه را فروختيم و قولنامه محترم را امضا كرديم، 180درجه تغيير كرد و به طرز وحشتناكي با واقعيتهايي تراژيك روبهرو شديم كه باور كردني نبود. يك ساعت بعد، درست زماني كه نوبت ما شد، دنبال خانه برويم و خانه بخريم كاملا ورق برگشت و با واژگان نامانوسي مواجه شديم.
آنها گفتند: «دنبال خانه ميگرديد؟ خانه سفت كرده است».
- سفت كرده يعني چه؟
گفتند: «خانه يكهو گران شده...».
- يك ساعته؟! چگونه با معامله يك خانه كوچك بازار مُرده مسكن به رونق افتاد؟! اگر من ميدانستم خانه كوچكم اين همه تأثير در بازار مرده مسكن دارد كه زودتر مالم را آتش ميزدم.
اما كار از كار گذشته بود... در خبرها جستوجو كرديم، ببينيم اين قضيه درست است يا خير!
حسام عقبايي، رئيس اتحاديه مشاوران املاك گفته بود بعد از ۵سال ركود، حالا زمان رونق مسكن فرا رسيده، او باز هم گفته بود: «اكنون وارد دوره پيش رونق مسكن شدهايم و پيشبيني ميشود در نيمه دوم امسال تا سقف تورم و در حد ۱۰ درصد رشد قيمت مسكن داشته باشيم».
اي واي يعنيماه و خورشيد و فلك در كار بودند كه من در اين بزنگاه تاريخي خانهام را بفروشم؟!
با يكي از مهندسان باسابقه شركتي كه تجربه بالايي در ساخت و سازهاي تهران دارد، تماس ميگيرم و اوضاع را ميپرسم. او ميگويد:«به اعتقاد من بيش از 7سال است كه بازار مسكن از رونق افتاده و اين به سياستهاي آقاي احمدينژاد بازميگردد. در دور دوم رياستجمهوري او، تورم بالايي را شاهد بوديم كه قيمت خانه به شكل افسانهاي افزايش يافت. قدرت خريد خريداران از بين رفت و عامل دوم مسكن مهر بود. كساني كه دلشان ميخواست صاحبخانه شوند فكر ميكردند با يك قيمت بسيار ارزان به آرزويشان ميرسند. پس دل به اين پروژه بستند و خود اين مسئله باعث ايجاد ركود در بازار مسكن شد. الان گاهي با بالا و پايين شدن نرخ سود بانكي و وامهاي مسكن و... تبهاي كوتاهمدتي در بازار مسكن اتفاق ميافتد اما اين زماني تبديل به رونق خواهد شدكه ادامهدار باشد وگرنه سهماه و چهارماه تب براي بازار مسكن زمان تعيين كنندهاي نيست».
به هر حال اين مهندس هم معتقد بود، الان بازار مسكن تب كرده است.
اين مهندس ساختمان ميگويد: «شهر تهران از نظر عرض و طول و ارتفاع به طرز وحشتناكي بزرگ شده است. خيلي از خانههايي كه در اين سالها ساخته شده، بدون ساكن و خالي هستند؛ چون يك عده پولشويي كردند و خواستند ثروتهاي بادآورده را در اين بخش ذخيره كنند. يك عده هم خريد مسكن را بهعنوان يك سرمايهگذاري مطمئن انتخاب كردند و هي خانه خريدند ولي اين خانهها خيلي وقتها خالي است. اگر نهادي بتواند صاحبان اين خانهها را مجبور كند كه خانههاي خاليشان را اجاره بدهند، حتما در قيمت اجارهها تأثير خواهد گذاشت و بهنفع ساكنان اين شهر خواهد بود».
- سفر ما
بعد سفر ما براي پيدا كردن خانه در كلانشهر تهران آغاز شد. ديگر مثل 5سال پيش مراجعه به بنگاههاي مسكن در هر محله كارساز نيست. اول بگويم بهخاطر ركود شديد اين چند سال مشاوراناملاك با وقت بيشتر و متانت خاصي ميتوانند راهنماييات كنند. در اين سفر ما هم با مشاوران باسواد مواجه شديم؛ آنهايي كه تحصيلات بالا داشتند مثلا معماري خوانده بودند يا مهندس ساختمان بودند و بسيار خوب راهنماييمان ميكردند و خيلي در امر خانه خبره بودند و هم مشاوران ناآگاه كه وقت و انرژي ما را هدر ميدادند و ما را سردرگم و خسته ميكردند.
برايتان بگويم اين روزها تعداد زيادي سايت وجود دارد كه آپارتمانهاي فروشي را فايل ميكنند، شما ميتوانيد با مالك يا مشاور از طريق سايت ارتباط برقرار كنيد اما بدي اين ماجرا اين است اگر 339 بنگاه مسكن را سر زديد و همگي همان 4 فايل را به شما معرفي كردند كه در سايتهاي فروش مسكن ديده بوديد، تعجب نكنيد.
در ضمن مشاوران املاك ميگفتند:«در اين ميان سوءاستفادههايي هم ممكن است اتفاق بيفتد. كه بهتر است قبل از فايل كردن خانه حواستان به آن باشد؛ چون عدهاي شياد بهعنوان بازديد خانه، خانه را شناسايي ميكنند و...».
من در سفر پيدا كردن خانه از 48خانه بازديد كردم كه برخي از آنها خيلي خاص بودند مثل اين يكي:
- خانه عجيب
3 بار قرار بازديد از خانه به هم خورده؛ چون صاحبخانه آدم خاصي است. مثلا او ميگفت:«بين 8تا 8 و 20 اجازه بازديد داريد». بعد در ترافيك ميمانديم 3دقيقه ديرتر ميرسيديم و در باز نميشد.
زنگ ميزديم به مشاور ميگفت: «نه ديگر ساعت تعيينشده گذشته و امكان بازديد نداريد».
اما بالاخره يكبار موفق شديم كه وارد خانه شويم.
در آپارتمان كه باز شد، خشكمان زد. خانه 14سالهاي بود كه 14سال بود تميز نشده بود. جارويش نكرده بودند. و دودهها و گردوغبار روي صورتش نشسته بود. ميخواستيم با كفش وارد خانه شويم كه صاحبخانه تذكر داد با كفش در خانه؟ حاشا و كلا.
كفشها را درآورديم و وارد شديم. تار عنكبوتها و سوسكها و حشرات موذي مجال ندادند كه بدانيم سرويسها كجا هستند؟
آشپزخانه كجاست و نور از كجاي خانه ميتابد. تمام كليد و پريزهايي كه روزي سفيد بود، حالا سياه و رنگ قير شده بود. صاحبخانه گفت: «اين خانه، متعلق به مادر مرحومام است كه 14سال پيش مرده و ما تصميم گرفتهايم به آن دست نزنيم». از خانه بيرون ميآييم از اين همه غبار و غم دلمان ميگيرد.
مشاور عزيز اما اصلا به اين وضعيت توجه نداشت و ميگفت: «اين بهترين ملك در بهترين نقطه اين محله است و خيلي ميارزد و ما بايد قدرش را بدانيم. عنكبوتها و سوسكها را هم ميشد، نديد گرفت اينكه واحدهاي بغلدستي خانه انبار اجناس بعضي از كسبه محل است هم مهم نبود...» باز هم گفتيم آقاي مشاور املاك اين خانه، خانه دلخواه نيست.
- خانههايي كه مكان شدهاند
در اين رفتوآمدهايي كه به بنگاههاي مسكن داشتيم با دوستان زيادي مواجه شديم كه مثل ما سرگردانند و دنبال مسكن ميگردند.
مثلا يكي از همشهريان عزيز ميناليد كه خانهاش را فروخته چون همسايه، خانهاش را تبديل به «مكان»كرده است و مجبور شده از آن خانه فرار كند و دنبال خانه جديد بگردد. اما مسئله اين بود كه نميشد پيشبيني كرد همسايههاي تازه آدمهاي اخلاقگرايي باشند.
اين آقا توضيح داد كه همسايهاش زني است كه هر شب مثل الهههاي باستاني متولد ميشود و هر شب مهماني تولد در آپارتمانش برگزار ميكند و اين مهمانيهاي تولد از 12شب آغاز و تا 5صبح با سروصداي زياد و عربدهكشيهاي مستانه همراه است؛ شبي چند ميليون براي اجاره آپارتمان به منظور برگزاري هر نوع جشن و پارتي.
او ميگويد:«بعد متوجه شديم اين مكان علاوه بر انواع و اقسام پارتي به يك هتل هم تبديل شده است و زنان و مردان بسياري شب و نيمهشب به اين خانه براي اجاره ميآيند و صاحبخانه محترم، نيمهشب از خانه بيرون ميرود و كليد خانه را به اين مهمانان نيمه شبي ميسپارد».
او ميگويد:«م ا مدام با آدمهايي مواجه ميشديم كه سر و وضعي ناجور داشتند و در اين خانه اقامت ميكرده به هر حال تجارتي است و متأسفانه ما بوديم كه با سر و صدا و رفتوآمد آدمهاي ناجور دائمالخمر و معتاد و بياخلاق احساس امنيت خود را از دست داده بوديم». به او گفتم خب شكايت ميكرديد؟
ميگويد بارها ميخواستيم با پليس 110تماس بگيريم اما چون اين زن با آدمهاي خطرناك و بياخلاقي مراوده داشت ترسيديم به ما آسيب بزنند.
طعم همسايه بد را چشيدهام و ميدانم چگونه آسايش انسان را بههم ميريزد. در بازار كساد مسكن در 5سال گذشته عدهاي براي فرار از همسايههاي بد كه گويا در اين كلانشهر تعدادشان كم هم نيست به خانههاشان چوب حراج ميزنند.
ذهنم درگير است؛ از كجا معلوم خانهاي كه ميخواهم بخرم چنين همسايهاي نداشته باشد. در اين شهر چند لايه كسي به كسي نيست! اجاره خانهات براي مهمانيهاي خاص... ؛آيا راهكار قانوني وجود دارد يا خير؟
با كامبيز نوروزي، حقوقدان و روزنامهنگار تماس ميگيرم و در اين باره ميپرسم. او ميگويد:«در مورد همسايهاي كه با گرفتن مهمانيهاي غيرمتعارف با انواع مشروبات الكلي و موادمخدر ايجاد مزاحمت براي همسايهها ميكند يا آپارتمانهايي كه از آنها براي مثلا ايجاد آشپزخانه (توليد موادمخدر شيميايي) استفاده ميشود، نيروي انتظامي مسئول است كه با شكايت همسايهها وارد عمل شود. ولي اگر فردي از ساختمان استفاده تجاري كند؛ براي مثال از ساختمان براي مزون استفاده كند يا آرايشگاه يا يك كارگاه و... طبق بند 20ماده 55قانون شهرداري به شهرداري مربوط است. شهرداري است كه بايد جلوي اين كار را در يك واحد مسكوني بگيرد».
اين حقوقدان به تغيير الگوهاي سكونتگاهي در شهر تهران اشاره ميكند و ميگويد:«الگوهاي سكونتگاهي در شهر تهران تغيير كرده است. 10سال پيش همه در حياط زندگي ميكردند. در فضاي حياط رُب و شلهزرد ميپختند و راحت ميگفتند و ميخنديدند ولي حالا اين امكان در آپارتمانهاي كوچك وجود ندارد. اين الگو تغيير كرده و دليلش هم، تراكم و افزايش جمعيت در اين شهر است».
او به شيوههاي ساختوساز در سالهاي گذشته و تراكمهاي نابجا در شهرسازي و از بين رفتن امنيت اشاره ميكند و ميگويد: «بيتوجهي به شيوه ساختوساز و تراكم نابجا باعث شده كه حريم و امنيت شهري از بين برود . آن نظام كنترل طبيعي كه در هر محلهاي وجود داشت از بين رفته است. قبلا اهالي يك محله همديگر را ميشناختند و انسان خلافكار نميتوانست هر كاري دلش خواست بكند. الان در اين شهر كسي، كسي را نميشناسد. همين براي فرد خلافكار حاشيه امن بهوجود آورده است. تراكم نابجا همچنين تداخل طبقهاي ايجاد كرده است».
- شهر تهران را ميگردم
پيدا كردن خانه در شهر تهران مثل يك سفر ميماند ومدتي طولاني براي پيدا كردن خانه بايد در ترافيك بمانيد. قبلا ميگفتند براي پيدا كردن خانه بايد كفش آهني بپوشيد. اما الان من ميگويم براي پيدا كردن خانه يك كيلو نارنگي همراه داشته باشيد تا بعد از استشمام سرب و گازهاي آلاينده آنتياكسيدان وارد بدنتان شود تا از پا نيفتيد.
بعضي مشاوران املاك انسانهاي زحمتكشي هستند و خيلي تلاش ميكنند. بسياري از بنگاههاي مسكن ميز اجاره ميدهند و مشاوران ميز اجاره كرده و شروع بهكار ميكنند. براي تسريع رفتوآمد، عدهاي از آنها موتورسوارند. اجاره اين ميزها در هر نقطه از تهران متفاوت است و اين گاهي ايجاد رقابت شديد و ناسالم ميكند. تعداد مشاوران خانم نسبت به 5سال گذشته بسيار افزايش يافته است. مهندس فرانك كلابي، مهندس شهرسازي و كانديداي بخش بازرسي صنف اتحاديه املاك تهران يكي از مشاوران باسابقه است. او در مورد كار خانمهاي مشاور در شهر تهران ميگويد:«اگر از نظر قانوني نگاه كنيم، بانوان نميتوانند شغل مشاور املاك داشته باشند. قوانين اتحاديه و همچنين اماكن اينگونه است كه بانوان نميتوانند مشاور باشند. بانوان در اتحاديه املاك ميتوانند جواز بگيرند و طبق نظر يك مباشر مرد فعاليت كنند. شغل مشاوره املاك براي بانوان، كار بسيار سخت و طاقتفرسايي است، از اين گذشته، بهدليل مردانه بودن اين شغل و متمركز بودن آقايان، حضور بانوان، امكان دارد دردسرهايي براي ايشان به همراه داشته باشد. هرچند كه هماكنون، بهصورت كمرنگ شاهد حضور بانوان در اين شغل هستيم».
او درباره اينكه در رسانهها بهويژه تلويزيون مشاوران املاك انسانهايي بيسواد و بياخلاق معرفي ميشوند و يك نوع تيپسازي ناروا ميكنند، احساس ناخرسندي ميكند و ميگويد:«در طول زمان، مشاغل مختلف دستخوش تغييرات ميشوند. بقاليهاي كوچك، جاي خودشان را به فروشگاههاي بزرگ ميدهند، مؤسسات كوچك و كمبازده با تلاش، به شركتهاي غولپيكر، تبديل ميشوند. در اين ميان، رسانهها در بزرگ يا كوچك كردن مشاغل، نقش اساسي دارند. صنف مشاوران املاك با سابقه بسيار زياد در طول تاريخ و ارائه خدمات بسيار در اين ميان، غافل مانده و به چشم نميآيد. هنوز پس از گذشت ساليان دراز، مشاوران املاك را در تلويزيون و رسانهها، افرادي كلاهبردار به تصوير ميكشند؛ افرادي كه فقط به مالاندوزي فكر ميكنند و به چيزي غير از پول بها نميدهند. بنگاههاي معاملاتي، يك مغازه قديمي با كركرههاي حال به همزن صد سال پيش، نشان داده ميشوند با يك ميز و صندلي قراضه كه رئيس آن، يك آدم قديمي است و چشم طمع، به همه املاك دو تا كوچه بالاتر دارد و هدفش، خريد كلنگيهاي باارزش منطقه، زيرقيمت است.درحاليكه، بنگاههاي قديم، جاي خودشان را به شركتهاي بزرگ معاملات املاك دادهاند و مدارك ايزو چند هزارشان را هم از سازمان بينالمللي استاندارد گرفتهاند».
او درباره بازار ركود اين چند سال كه سبب شده است بسياري از مشاوران قديمي و باسابقه شغلشان را عوض كنند، ميگويد: «تعداد مشاوران بسيار كم شده است. بسياري از مشاوران بهدنبال حقوق كارمندي، ثبتنام براي تاكسيهاي آنلاين و دلالي سرپايي هستند. خيلي از آنها هم كه به قول خودشان مستقلترند، رسما مسافركشي ميكنند. كسي در اين ميانه نيست بگويد تو تخصص داري، بمان بازار رو به بهبود است اما كسي از شكم گرسنه اهل خانه او خبر ندارد».
اما اين صنف مثل همه صنفها هم انسانهاي خوب و زحمتكش و باسواد دارد هم ناوارد و ناآشنا كه با مشاورههاي اشتباه ميتوانند براي مالك و خريدار دردسر ايجاد كنند؛كساني كه با دروغگويي درباره سن خانه، آدرسهاي اشتباه، وقت و انرژي مراجعهكنندگان را از بين ميبرند.
- توهم در بازار مسكن
ما در اين گشت و گذارهاي يكماهه خود به نوعي توهمزدگي در بازار مسكن هم برخورديم.
ممكن است در يك كوچه، در يك آپارتمان كه يك سازنده آن را ساخته، مالكي خانهاش را متري يك ميليون يا بيشتر براي فروش گذاشته باشد؛ يعني تعرفه خاصي انگار وجود ندارد و دلبخواهي است در ضمن تعرفههاي بنگاههاي مسكن هم شناورند.كميسيون فروش مشاوران املاك برابر دستورالعمل براي معاملات املاك تا سقف ۵۰۰ ميليون تومان از هر طرف معامله نيمدرصد مبلغ مورد معامله است و براي معاملات املاك از ۵۰۰ ميليون تومان به بالا، براي ۵۰۰ ميليون تومان اول نيمدرصد و براي مازاد آن نسبت به مبلغ مازاد از هر طرف معامله ۲۵ صدم درصد.
به مبالغ بالا ماليات بر ارزشافزوده به ميزان اعلام شده هر سال اضافه خواهد شد كه بايد از هر طرف معامله دريافت شود. اما در برخي از بنگاهها اين مبلغ تا يكدرصد و بيشتر هم دريافت ميشود.
اما نقطه تراژيك اين است كه در هر شرايط اقتصادي در ركود مسكن نرخ اجاره مدام بالا ميرود. اگر ركود باشد اجاره خانه بالا ميرود. سود بانكي كم شود باز هم اجاره خانه بالا ميرود. اگر بازار مسكن دچار تب شود نرخ اجاره بالا ميرود. اگر خانه ارزان هم شود باز نرخ اجاره بالا ميرود. اصلا من نميدانم يك مستأجر نگونبخت در اين شهر چه بايد بكند؟ وقتي به بنگاه مسكن مراجعه ميكنيد با شنيدن نرخ اجارهها دچار شوك الكتريكي خواهيد شد؛ آنقدر كه پيدا كردن خانه و بيسرو ساماني خودتان از يادتان ميرود.
- خانه دلخواه من كجاست؟
خانه دلخواه من كجاست؟ خانهاي كه درست ساخته شده باشد و يك آدم كمسواد آن را نساخته باشد؛ خانهاي كه همسايهها از خانه براي آسايش استفاده كنند، نه مكاني براي توليد موادمخدر، كارهاي خلاف و... خانهاي كه پاتوق پارتيهاي شبانه نباشد؛ نشود. ياد خانه قديميام ميافتم كه سالها پيش ساكن آن بودم و برايش نوشته بودم.
آن خانه را دوست داشتم؛ دلخواهم بود. خانهاي كه بالاتر از درخت چنار بود. آسانسور نداشت و برايم مهم هم نبود و تو ميتوانستي از راه پلهها كه بالا ميروي از شيشههاي پاگرد ببيني چقدر از درخت بالاتر رفتهاي... .
خانه ما طبقه چهارم بود؛ درست هم آشيانه كلاغي بوديم كه همسايه روبهرويي ما بود!
همسايههاي ساكت و سالمي داشتيم... طبقه اول، زني كه هيچ وقت نبود. سالي يكبار از كاليفرنيا ميآمد و قبضهايش را ميپرداخت. معتقد بود راهپلهها نياز به نظافت ندارد. پول شارژ هم نميداد چون نبود! طبقه دوم، دختر دانشجويي بود كه هنر ميخواند و ساز تمرين ميكرد و آنقدر خودكفا بود كه كولرش را خودش سرويس ميكرد! طبقه سوم، يك پرستار بازنشسته كه 8روز يكبار از خانه بيرون ميزد؛ تنها بود اما هر غروب موهايش را بيگودي ميپيچيد. من و دختر كوچكم هر غروب، سكوت راه پله متروك را ميشكستيم. شعر ميخوانديم و از درخت بالا ميرفتيم تا به آشيانهمان برسيم.در جوار همسايه عزيزمان كلاغ! خانه دلخواه من چنين جايي است اما انگار ديگر نيست...
سيسيليا اهرن درست ميگويد: «خانه، يك مكان نيست، يك احساس است».