رها زنی است که سالها زندگی شادی داشت و هرگز فکر نمیکرد که به خاطر مشکلش روزی به مشاور مراجعه کند.
اما روزهاي آفتابي زندگي او در معرض طوفاني عميق و ناگهاني قرار گرفت و ابرهاي تيره و تار زندگي او را در بر گرفتند، او از رفتن به مطب مشاور پرهيز داشت ولي با بحراني شدن اوضاع در نهایت این کار را کرد.
پس از يك دوره مشخص او توانست بر مشكلاتش غلبه كند و حالا تجربهي او و همین طور كيفيت گذار او را از آن گرفتاري، را باهم میخوانیم. مشكلي كه بعيد نيست براي هركدام از ما پيش بيايد.
- زندگی آشنای من، به روشهای مختلف و غیرمنتظرهای پایان مییابد
همه رها را زنی میشناختند که در طول سالها زندگی مشترک هرگز دربارهي مشکلات مختلفش با کسی حرف نزد. وقتی احساس آشفتگی کرد پذيرفتن کمک یک مشاور برایش سخت بود.
فکر میکرد همیشه زندگی فوقالعادهای داشته است. بالاخره پذيرفت که پیش یک مشاور برود و دربارهي مشکلش حرف بزند. او زندگی زناشویی شادي داشت، عاشق خانوادهاش بود و از این زندگی با دوام 25سال لذت برده بود اما ناگهان اوضاع عوض شد.
هر دو پسرش در دانشگاه قبول شدند و به شهر دیگری رفتند.
بعد از رفتن آنها سندرم «ترک آشیانه» را به تلخي تجربه كرد. احساس ميكرد زندگياش را از دست داده است، بيهدف و به شدت ناراحت بود.
به خودش تلقين ميكرد که این افكار، احمقانه است چون بچهها همچنان به او سر میزدند اما با این وجود احساس میکرد که زندگی گذشتهاش تمام شده است.
در همین گیر و دار همسرش هم به او گفت که دیگر نمیخواهد با او زندگی کند و به او گفت که سالها خوشحال نبوده و فقط منتظر بود که بچهها به دانشگاه بروند تا او هم برود.
این موضوع شوک بزرگی برایش بود. رها اصلا انتظار نداشت که چنین روزی را ببیند.
همین زمان بود که داشت با یائسگی هم کنار میآمد.زندگی داشت به شکل غیرمنتظرهای در بخشهای مختلف پایان مییافت: زندگی زناشویی، بچهداري، هویتش به عنوان یک زن، یک مادر و یک همسر.
رها نیاز به زمانی داشت که بتواند از این تغییرات عبور کند.
مشاور در جلسههاي مختلفي كه با رها برگزار كرد، به او گفت که در مرحلهي بعدی چه کند.تغییر و تحول در زندگی هر آدمی حس از دست دادن و همین طور انتظارات غیرمنتظره را به همراه دارد که پایانی بر موقعیتهای آشنا در زندگی است.
برای عبور از این موضوع، رها به چند جلسه مشاوره ديگر نیاز داشت تا پس از دريافت راهنمايي از مشاورش بتواند از این مقطع عبور کند.
- کنار آمدن با تغییر
رها جلسات زیادی پیش مشاور رفت و دربارهي افکار و احساسات و اتفاقات پيش آمده حرف زد.
طبیعی است که همهي ما در زندگی، دوران گذار و تغییر و تحول را تجربه میکنیم، بعضی از انتخابهاي ما مثل تغییر خانه یا شغل و امور دیگری مثل پایان یافتن زندگي مشترك، اضافی بودن یا مرگ کسی که دوستش داریم را بر ما تحمیل میكند.
در طول تحولات زندگی، ممکن است یک فقدان موقت حس هویت را تجربه کنیم که میتواند دردناک و گیجکننده باشد. برای کنار آمدن با تغییرات زندگی، ما به صورت همزمان با دو چالش درگیر هستیم: رها کردن گذشته و برنامهریزی و پذیرش آیندهي جدید.
- پذیرش حال
ماهها طول کشید تا رها بخواهد دربارهي آیندهای که پیشبینی نکرده بود فکر کند. درد و رنجی که کشیده بود قابل احترام بود اما باید او را تشویق میکردیم که سئوال کردن از خودش را (چرا من؟) متوقف کند.
او عصبانی، تلخ و مضطرب بود و فکر میکرد که درک این چرایی برای عبور از اين موقعيت به او کمک ميكند اما این موضوع باعث میشد که در غم و غصهاش گرفتار بماند.
در نهایت یک روز فهمید که هیچ جوابی برای سئوالش نیست. هیچ دلیلی وجود نداشت. فقط همان بود.همین که رها دست از سئوال از چرایی ماجرا برداشت توانست روی «چطور» و «چگونه» تمرکز کند و به آرامی شروع به عبور از آن کرد.
او را تشویق کردیم که دربارهي اینکه چطور با دیگر تغییرات بزرگ زندگیاش کنار بیاید. ضمن اینکه رها چیزهای ارزشمندی در زندگی داشت
دو پسر دوستداشتنی، سلامتي، یک شغل نیمهوقت که دوستش داشت، هنر نقاشی و تعدادی دوست حامی و اعضای خانواده. به تدریج و تا حدودی به صورت ناخودآگاه توجه رها به امکانات زندگی تازه جلب شد.
بعد از دو سال مشاوره او حالا یک زندگی تازه دارد. راه زیادی طی کرده؛ طلاق گرفته، خانهاش را عوض کرده، به گروههای اجتماعی تازهای ملحق شده، برای یک دوره سفر ثبت نام کرده و قصد دارد که سفری طولانی با بهترین دوستش به هند داشته باشد.
منبع:همشهري تندرستي