وقتي قرار است درس بخوانم اين پرنده ميرود روي شاخههاي ورزش مينشيند يا وقتي قرار است غذا بخورم ميرود قسمت گپزدن و آنجا مينشيند و هي حرفهاي گذشته را مرور ميکند.
سرکلاس درس که نشستهام، پرندهي ذهنم مهرههاي شطرنج را جابهجا ميکند و... کلاً حواسم را پرت ميکند. من نميدانم براي اين پرندهي ناآرام چه دانهاي بريزم يا چه دامي بگذارم که ديگر نپرد و يا مثلاً چهطور براي يک ساعت او را در قفس نگه دارم؟ قفس که نه؛ نامش تمرکز است.
* * *
«تمرکز يعني کنترل توجه خودت را در اختيار داشته باشي. يعني اگر اراده كردي کاري را انجام بدهي، بتواني ذهنت را روي آن موضوع نگه داري و همهي فکرها و احساسات نامربوط را بيرون بريزي. يعني فقط به يک فکر مشغول باشي و زمان و انرژيت را از دست ندهي.»
اين را دکتر «سعيد سلطاني»، روانشناس و مشاور ميگويد و من به اين نتيجه ميرسم که تمرکز يعني چيزي که من ندارم. يعني همان پرندهاي که روي شاخههاي ذهنم مدام آواز ميخواند و قبل از اين که متوجه بشوم حواسم را به موضوع ديگري پرت ميکند؛ آنقدر که انگار اصلاً در آن موقعيت نبودهام.
* * *
دکتر سلطاني به من ميگويد: «محال است اصلاً تمرکز نداشته باشي چون همهي ما بالأخره در زمانها و موقعيتهايي متمرکز ميشويم. مثلاً وقتي با دقت فيلم مورد علاقهي خود را ميبينيم و يا زماني كه مشغول بازي مورد علاقهي خود هستيم.
اما چرا اين تمرکز از دست ميرود؟ اين پرنده چهطور در مغز من آشيانه ساخته است؟ من ميدانم عوامل بيروني و عوامل دروني در حواسپرتي من نقش دارند. عوامل بيروني مثل تماسهاي تلفني، شبکههاي اجتماعي، سروصداها و... و عوامل دروني مثل خستگي، نگراني فکري، برنامههاي بعدي و...
دکتر سلطاني معتقد است هر چند راههايي براي تقويت تمرکز هست، اما بايد بدانيم که افزايش تمرکز به زمان و تمرين نياز دارد و براي دستيابي به آن بايد کمي صبر و حوصله به خرج بدهيم.
در اولين مرحله بهتر است چندکار را بهطور همزمان انجام ندهيم. انجام چندکار همزمان با هم، ممکن است حس خوبي به ما بدهد، اما موجب ميشود بيشتر اشتباه كنيم و حواسمان پرت شود.
مرحلهي بعدي محدودکردن زندگي آنلاين است، چون سخت بر روي تمرکز تأثير ميگذارد و جذابيتهاي آن حتي وقتي آفلاين هستيد تا مدتها ذهن شما را به خود مشغول ميکند.
راه ديگر، يادآوري و تذکر به خود است يعني تا حواسمان پرت شد به خودمان بگوييم: بعداً بهش فکر کن!
براي مثال در کلاس درس نشستهايم و يکباره متوجه ميشويم که تصوير و صداي معلم را داريم، اما ذهن ما براي مدتي نه چيزي ديده و نه شنيده است ذهن ما دنبال حرفهايي است که ميخواهيم زنگ تفريح به فلان دوست خود بگوييم.
يک تيک يادآوري در کنار دفتر بزنيم و به خودمان بگوييم: بعداً بهش فکر کن.
وقتي به کلاس برميگرديم، بادقت نگاه ميکنيم، اما درس معلم، ما را ياد خاطرهاي مياندازد و باز حواسمان پرت ميشود. دوباره بايد به خودمان بگوييم: بعداً بهش فکر کن.
اتفاقي ساعت را نگاه ميکنيم و باز حواسمان پرت ميشود. باز هم بايد خود را به کلاس برگردانيم و به خود بگوييم: بعداً بهش فکر کن.
اگر اين تمرين را مرتب تکرار کنيم نتيجه ميگيريم.
* * *
اين را خودم هم تجربه کردهام. وقتي نگرانيهايي در زندگي داريم بهتر است يک زمان خاص را براي فکرکردن به آن در نظر بگيريم، مثلاً روزانه نيمساعت يا حتي بيشتر. در اين صورت هروقت ذهن ما خواست به سمت آن نگراني برود، به او يادآوري ميکنيم که زماني براي اين کار در نظر گرفتهايم...