علاءالدین غروی . استاد دانشکده روابط بینالملل در ستون سرمقاله شرق«مثلث واشنگتن، تلآویو و ریاض» نوشت:
قرار بود نوشتار حاضر بر بحران در روابط قطر و عربستان سعودی و تلاش میانجیگرانه شیخ کویت برای حل این بحران متمرکز شود، ولی مسئله غیرمنتظره استعفای سعد الحریری، نخستوزیر لبنان و ایجاد یک بحران جدید در خاورمیانه بسیار حساس، باعث شد تا ضمن بررسی وضعیت روابط ریاض و دوحه و مسئله میانجیگری کویت، نگاهی هرچند کوتاه به مسئله لبنان افکنده شود. بدون شک، در هر دو مسئله آفریننده بحران عربستان است که تلاش میکند با ایجاد جبههای در برابر ایران به اهداف توسعهطلبانه خود دست یابد. بحران روابط میان دولتهای سعودی و قطر بهعنوان دو کشور کلیدی شورای همکاری خلیجفارس با وجود تلاشهای میانجیگران منطقهای (عمدتا کویت) و بینالمللی (آمریکا) هنوز راه بهجایی نبرده و همچنان جنگ سرد سیاسی در پایتختهای این دو کشور ثروتمند حاشیه جنوبی خلیجفارس ادامه دارد.
با عنایت به پیشآگاهی خوانندگان فرهیخته روزنامه «شرق» درباره پیشینه این اختلاف، در این نوشتار صرفا به ذکر چند نکته درباره علل پایداری بحران و تلاشهای میانجیگرانه دوستان طرفین دعوا اشارههایی میشود.
١- باید این نکته مهم را در نظر داشت که بدون شک، علت اصلی بروز این بحران کمسابقه در میان اعضای شورای همکاری خلیجفارس، برتریطلبی حکام عربستان سعودی (به تعبیر نگارنده مرد بیمار خاورمیانه) است که سرمست از درآمدهای کلان نفتی، تاب تحمل بازیهای سیاسی بسیار ظریف قطر و ایفای نقش مستقلانه این کشور در امور منطقه را ندارند. حکام سعودی با بازیگری محمد بنسلمان، ولیعهد جوان و جویای نام این کشور که بنا بر شواهد و قرائن، با استفاده از بیماری و کهولت سن پدر کنترل کارها را به دست گرفته است، انتظار نداشته و ندارند اطاعت بیچونوچرا از برادر بزرگتر خدشهدار شده و قطر، ضمن بهرهوری از شبکه تلویزیونی الجزیره و نیز ثروت کلان ناشی از فروش گاز، بازی مستقلانهای در امور منطقه داشته باشد.
٢- پس از مقاومت قطر در برابر تحریمهای همهجانبه عربستان، امارات متحده عربی، مصر و بحرین که بدون شک در صورت همکارینکردن جمهوری اسلامی ایران میتوانستند این کشور را فلج کرده و درنهایت تسلیم ریاض کنند، دولت ترکیه موقعیت را مناسب دانسته و بهاصطلاح از آبهای گلآلود ماهیگرفتن آغازید و نیروی نظامی به قطر اعزام و تلویحا اعلام کرد از حاکمیت قطر دفاع خواهد کرد. یقینا خوانندگان، دعوای معروف مربوط به روابط خاص اخوانالمسلمین با دولت ترکیه و حوادث مصر را به یاد دارند (پیوستن مصر و ژنرال السیسی به این ماجرا نیز به این دلیل است) و نیک میدانند فلاکت سیاسی- اقتصادی مصر و وعده کمک مالی ریاض باعث شد تا مصر خود را وارد دعوای خانگی شیوخ منطقه کند.
وزیر خارجه قطر بهتازگی در مراکش اظهار کرد: ترکیه بهعنوان یک بازیگر مهم منطقهای و نیز متحد و شریکی قوی برای قطر باقی خواهد ماند.
٣- دولت کویت که از آغاز بحران، خود را از اعلان جنگ سیاسی علیه قطر دور نگاه داشته، اکنون بهعنوان میانجی وارد صحنه شده تا به قول خودش اعضای خانواده شورای همکاری را دوباره به هم نزدیک کند. با وجود موضع شدید و خصمانه امارات متحده عربی علیه قطر که اخیرا با شرکتی (در ارتباط نزدیک با استیو بنون، مشاور استراتژیک پیشین ترامپ) قراردادی منعقد کرده تا جنگ رسانهای با استفاده از رسانههای اجتماعی، علیه دولت قطر راه اندازد و این کشور را در چشم دولتهای غربی بیاعتبار کند شیخ کویت جانب احتیاط در پیش گرفته تا بتواند از فروپاشی شورای همکاری جلوگیری کند. بحرین کوچک نیز برای عقبنماندن از قافله، گاهی سنگی پرتاب میکند! و پادشاهش که از ریاض دستور میگیرد، اعلام میکند در همایشهایی که حکام قطر حضور داشته باشند، شرکت نخواهد کرد. ولی شیخصباحالاحمد الصباح، امیر کویت، نگران ازهمپاشیدگی شورای همکاری است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برای مقابله با امواج انقلاب و جلوگیری از تأثیر آن در شیخنشینهای خلیجفارس با تلاش سعودیها تأسیس شد. شیخصباح اعلام خطر کرده که ازهمپاشیدگی شورا، آخرین پایگاه همکاری عربی را از میان خواهد برد. او در پارلمان کویت گفت: ما باید از خطرات بالاگرفتن بحران آگاه باشیم چراکه ممکن است بحران گسترش یابد.
٤- با استعفای سعد حریری، نخستوزیر جوان لبنان، که در سال ٢٠١٦ با توافق نهایی ایران و عربستان پست نخستوزیری را برای بار دوم بر عهده گرفته بود، بهنظر میرسد مهندسی ایجاد بحران دائم در خاورمیانه که از بحران سوریه کلید زده شد، وارد فرایند جدیدی شده است؛ فرایندی که آمریکای ترامپ، اسرائیل و عربستان سعودی شرکای اصلی این برنامه شوم و ویرانگر برای خاورمیانهای هستند که در ماههای اخیر با شکستهای فاحش داعش و سایر گروههایهای تروریستی تکفیری- وهابی در سوریه و عراق به ثبات و آرامش نزدیک میشد.
سعد حریری که متولد ریاض است و گذرنامه سعودی در جیب دارد، با تشویقها و فشارهای محمدبنسلمان، دوست جوان سعودی خود استعفای خود را در ریاض اعلام میکند تا گشودهشدن یک فصل دیگر از بحران و درگیری و نیز درافتادن با ایران در این مقطع تاریخی کلید بخورد.
٥- بدون شک، تقابل با ایران قدرتمندشده از شکست پروژه تقسیم سوریه و عراق به دست داعش و نیز قدرتیافتن حزبالله در منطقه و نقش مهمی که در شکست گروههای تروریستی ایفا کرد، از علل اصلی استعفای سعد حریری است. روزنامه گاردین خبری را که از حلقه افراد نزدیک به اوباما به بیرون درز کرده، منتشر کرده است. براساس این خبر، «پیش از استعفای حریری، برخی از مقامات سابق دولت اوباما گفته بودند که یکسری پیامهایی برای هماهنگی میان ریاض و واشنگتن برای مقابله نظامی با ایران دریافت کردهاند و اعلام استعفای حریری به این نگرانیها افزوده و خطر مقابله نظامی اسرائیل با حزبالله را افزایش داده است».
طبعا دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران باید با دقت و حساسیت این وضعیت را مورد توجه قرار دهد و ضمن رایزنی با کشورهای همسو در حلوفصل مسائل سوریه، عراق و اقلیم کردستان، مانند روسیه و ترکیه و نیز گرفتن هرگونه بهانه از دشمنان قسمخورده کشور عزیزمان با اقتدار کامل نقشههای شوم ضدایرانی و ضدمنطقهای را خنثی کند.
قرار بود نوشتار حاضر بر بحران در روابط قطر و عربستان سعودی و تلاش میانجیگرانه شیخ کویت برای حل این بحران متمرکز شود، ولی مسئله غیرمنتظره استعفای سعد الحریری، نخستوزیر لبنان و ایجاد یک بحران جدید در خاورمیانه بسیار حساس، باعث شد تا ضمن بررسی وضعیت روابط ریاض و دوحه و مسئله میانجیگری کویت، نگاهی هرچند کوتاه به مسئله لبنان افکنده شود. بدون شک، در هر دو مسئله آفریننده بحران عربستان است که تلاش میکند با ایجاد جبههای در برابر ایران به اهداف توسعهطلبانه خود دست یابد. بحران روابط میان دولتهای سعودی و قطر بهعنوان دو کشور کلیدی شورای همکاری خلیجفارس با وجود تلاشهای میانجیگران منطقهای (عمدتا کویت) و بینالمللی (آمریکا) هنوز راه بهجایی نبرده و همچنان جنگ سرد سیاسی در پایتختهای این دو کشور ثروتمند حاشیه جنوبی خلیجفارس ادامه دارد.
با عنایت به پیشآگاهی خوانندگان فرهیخته روزنامه «شرق» درباره پیشینه این اختلاف، در این نوشتار صرفا به ذکر چند نکته درباره علل پایداری بحران و تلاشهای میانجیگرانه دوستان طرفین دعوا اشارههایی میشود.
١- باید این نکته مهم را در نظر داشت که بدون شک، علت اصلی بروز این بحران کمسابقه در میان اعضای شورای همکاری خلیجفارس، برتریطلبی حکام عربستان سعودی (به تعبیر نگارنده مرد بیمار خاورمیانه) است که سرمست از درآمدهای کلان نفتی، تاب تحمل بازیهای سیاسی بسیار ظریف قطر و ایفای نقش مستقلانه این کشور در امور منطقه را ندارند. حکام سعودی با بازیگری محمد بنسلمان، ولیعهد جوان و جویای نام این کشور که بنا بر شواهد و قرائن، با استفاده از بیماری و کهولت سن پدر کنترل کارها را به دست گرفته است، انتظار نداشته و ندارند اطاعت بیچونوچرا از برادر بزرگتر خدشهدار شده و قطر، ضمن بهرهوری از شبکه تلویزیونی الجزیره و نیز ثروت کلان ناشی از فروش گاز، بازی مستقلانهای در امور منطقه داشته باشد.
٢- پس از مقاومت قطر در برابر تحریمهای همهجانبه عربستان، امارات متحده عربی، مصر و بحرین که بدون شک در صورت همکارینکردن جمهوری اسلامی ایران میتوانستند این کشور را فلج کرده و درنهایت تسلیم ریاض کنند، دولت ترکیه موقعیت را مناسب دانسته و بهاصطلاح از آبهای گلآلود ماهیگرفتن آغازید و نیروی نظامی به قطر اعزام و تلویحا اعلام کرد از حاکمیت قطر دفاع خواهد کرد. یقینا خوانندگان، دعوای معروف مربوط به روابط خاص اخوانالمسلمین با دولت ترکیه و حوادث مصر را به یاد دارند (پیوستن مصر و ژنرال السیسی به این ماجرا نیز به این دلیل است) و نیک میدانند فلاکت سیاسی- اقتصادی مصر و وعده کمک مالی ریاض باعث شد تا مصر خود را وارد دعوای خانگی شیوخ منطقه کند.
- لزوم پرهيز از اقدام نسنجيده
داود هرميداس باوند استاد روابط بينالملل در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
عربستان به طرق مختلف تلاش كرده است با نفوذ و حضور ايران در منطقه رودررو شود. تا به امروز پادشاهي سعودي تلاش كرده است از طريق تطميع و تهديد دولتهاي عربي را كه ايران با آنها ارتباط دارد، به قطع رابطه با ايران وادار كند. طي هفتههاي گذشته استراتژي عربستان را در تلاش براي جذب و جلب نظر دولت عراق مشاهده كرديم؛ اين تلاشها در مورد دولت لبنان هم صورت گرفته است. اما پادشاهي عربستان ميداند كه حزبالله به عنوان يك قدرت در لبنان، عامل نفوذ ايران در لبنان و يكي از پايههاي استوار ماندن دولت سوريه است. در مورد حزبالله لبنان، اجماع قوي ميان تلآويو، رياض و واشنگتن وجود دارد. عربستان سعودي، قصد دارد بتواند با استفاده از يك بهانه كوچك يا حادثهاي پيشبيني نشده، هجومي همهجانبه عليه حزبالله به هر طريق ممكن آغاز كند. هدف عربستان، استفاده از ارتش لبنان براي سركوب و خلع سلاح حزبالله است.
ارتش لبنان به صورت سنتي، با كمكهاي دولت امريكا و عربستان سعودي اداره ميشود و از آنجا كه اين دو كشور بر مخالفت با حزبالله لبنان اشتراك نظر دارند، ميتواند به ابزاري براي اعمال فشار به حزبالله بدل شود.
عربستان طي سه روز گذشته از هر بهانهاي براي حمله لفظي به ايران استفاده كرده است. حتي پرتاب موشك از سوي يمن به خاك اين كشور را نيز به ايران نسبت داده است. مساله مهمي كه در اين ميان وجود دارد اين است كه با وجود تكذيب قطعي ارتباط اين موضوع با ايران چه از سوي مقامات بلندپايه نظامي و سياست خارجي، يكي از روزنامههاي مهم پايتخت، به گونهاي اين خبر را پوشش داده است كه نوبت شهر ديگري هم بعد از رياض فراخواهد رسيد. چنين گفتههايي بازي در زمين ادعا و اتهام عربستان سعودي است. وقتي رسانهاي كه نزديك به حكومت ايران محسوب ميشود، اظهارات تاييدآميزي نسبت به چنين اقدامي منتشر ميكند كه بهشدت از سوي مقامات رسمي تكذيب شده است، اقدامي نابخردانه است.
وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران و فرماندهان ارشد نظامي چنين اتهامي را رد كرده است و چنين مسالهاي را كاملا بيربط به ايران اعلام ميكنند. انتشار چنين تيترهايي از سوي يك رسانه، از لحاظ خرد سياسي كاملا تعجبآور است. وقتي كه ائتلاف تحت رهبري عربستان سعودي ادعا ميكند كه هدف گرفتن رياض نوعي آغاز مخاصمه است، اين تلقي پيش ميآيد كه گويي برخي آگاهانه در داخل كشور خواهان تاييد ادعاي آنها هستند. چنين رفتارهايي نگرانكننده است.
به گمان من مقامات جمهوري اسلامي در مساله لبنان بايد تامل و صبر پيشه كنند. بايد منتظر ماند تا موضع مجموع مقامات بلندپايه لبنان، از جمله رييسجمهور، ميشل عون، رييس مجلس، نبيه بري و فرماندهان ارتش لبنان مشخص شود. به خصوص بايد ديد آيا اين گمانهزني كه ممكن است بخشهايي از نظاميان لبنان به درخواست عربستان سعودي در شرف صحنهسازي عليه حزبالله و ايجاد درگيري هستند، درست است يا نه. در روزهاي پيش رو متوجه خواهيم شد كه سرنوشت سياسي لبنان به چه سمتي پيش خواهد رفت و به ادعاها و اتهاماتي كه از سوي سعدالحريري در بيانيه استعفايش مطرح شد، چه واكنشي نشان خواهند داد. در مورد ادعاي عربستان در مورد حمله موشكي يمن هم، به اعتقاد من، بايد مراقب چنين رفتارهاي نابخردانهاي در داخل بود. در شرايطي كه مقامات بلندپايه كشور، يكصدا وجود چنين ارتباطي را نفي و تكذيب ميكنند، اقداماتي اينچنيني مانند تيتر يكي از روزنامههاي بانفوذ پايتخت، در راستاي ادعاها و اتهامهاي يك كشور خارجي بسيار عجيب و نگرانكننده است.
- استعفای حریری، حمله موشکی به ریاض و یک سؤال کلیدی
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
استعفای مشکوک «سعد حریری» نخستوزیر لبنان، حمله موشکی انصارالله به فرودگاه بینالمللی ریاض و قلع و قمع شاهزادگان سعودی از سوی محمد بن سلمان، وزیر دفاع، ولیعهد و همهکاره عربستان، سه اتفاق بسیار مهمی هستند که با کمی بالا و پایین، هم با یکدیگر ارتباط دارند، هم به ایران و هم با تحولات پرشتاب و تعیینکننده منطقه و پایان عمر داعش. اما چگونه؟
«سعد حریری»، نخستوزیر لبنان بهطور کاملا ناگهانی و با الفاظی بسیار تند، از داخل خاک عربستان به ایران و حزبالله حمله کرد، بدون اینکه اتفاق مهمی در لبنان رخ داده باشد. وی سپس استعفای خود را رسما قرائت کرد. خروجی اصلی استعفا خوانی «حریری» هم چیزی نبود جز این ادعا که؛ ایران از طریق متحدش سید حسن نصرالله، در امور داخلی لبنان دخالت میکند؛ نوعی فشار سیاسی به ایران و حزبالله لبنان که با استقبال فوری مقامات رژیم صهیونیستی مواجه شد. این فشارها مدتی پس از تحریمهای آمریکا علیه این جنبش آغاز میشود و نکته ماجرا نیز دقیقا همینجاست. بنابر گزارشها و اعترافهای متعدد، آلسعود، آمریکا، قطر و چند کشور غربی و عربی دیگر غائله داعش و جنگ عراق و سوریه را با هدف تضعیف مقاومت و ایران جهت ایجاد حاشیه امن برای اسرائیل به راه انداخته بودند که نیازی به تکرار آن در این وجیزه نیست. اینجا صرفا به این نکته اشاره میکنیم و میگذریم که، «حمد بن جاثم آلثانی» در دو نوبت اعتراف کرده که، رهبران این کشورها از جمله خود وی، تروریستهای تکفیری را سازماندهی کرده و طی یک تقسیم کار مشخص، آنها را با هدف سرنگون کردن بشار اسد به منطقه سرازیر میکنند. وی در این اعترافها بهجای کلمه «تروریستهای تکفیری» از «شورشیان مسلح» استفاده میکند اما در کل، اعترافهای ایشان تکاندهنده و بسیار مهم هستند.
حزبالله لبنان و ایران بزرگترین پروژه عبری،عربی و غربی یعنی داعش را ناکام گذاشته و اجازه ندادهاند اسرائیل در حاشیه امن قرار بگیرد. از طرفی چیزی به پایان بازی داعش در عراق و سوریه باقی نمانده و این در حالی است که این بازی در غرب تازه شروع شده است. از این منظر، عقدهگشایی علیه قاتلان داعش، قابل درک و تحلیل است. تحریمهای تازهای که علیه ایران و حزبالله وضع شده است نیز بخشی از این عقدهگشایی است. تحریم حزبالله لبنان از جهاتی شبیه به تحریمهای «کاتسا» است. چندی پیش رئیس بانک مرکزی لبنان اعلام کرده بود، مجبور است برای ادامه فعالیت و ارتباط با کشورهای دیگر تحریمهای آمریکا علیه حزبالله را جدی بگیرد و برای این منظور، نمیتواند با این جنبش ارتباط کاری داشته باشد! این یعنی آمریکاییها با اعمال این تحریمها، به دنبال «داخلی سازی» تحریمهای لبنان هستند که این مقام لبنانی هم، در این مسیر قدم گذاشته است! به نظر میرسد سعد حریری، خواسته یا ناخواسته، قدم در همین مسیر گذاشته باشد! در صورت درست بودن این تحلیل، میتوان از هم اکنون پیشبینی کرد، فشارهای داخلی از سوی طیف نزدیک به غربِ لبنان، طی روزهای آینده گسترش یابد. احتمالا تحریمهای گستردهای نیز در آینده از سوی آمریکا و متحدانش علیه حزبالله اعمال خواهد شد تا با افزایش فشارهای اقتصادی به مردم لبنان، آنها را مقابل حزبالله قرار داده و در این کشور ایجاد دو دستگی کنند. برخی نیز معتقدند، این ماجراجوییها میتواند مقدمه شروع جنگی تازه در منطقه باشد، جنگی که در یک طرف آن حزبالله و در طرف دیگر آن اسرائیل و عربستان! قرار دارند. گذشت زمان نشان خواهد داد، هدف آلسعود و متحدانش از این فتنهانگیزیها راهاندازی جنگ است یا ایجاد شکاف و دو دستگی در لبنان و یا ترکیبی از این دو.
«بن سلمان» بهعنوان مجری این سناریو همزمان، اقدام به قلع و قمع شاهزادگانی میکند که آنها را مانع راه میبیند. مشخصه بارز این شاهزادگان هم چیزی نیست جز اینکه، یا ثروتمند هستند، یا منتقدند یا ساکتند و از آلسعود تعریف و تمجید نمیکنند! گزارشهایی که طی یکی دو روز گذشته منتشر شده و توجه رسانههای بینالمللی را جلب کرده، میگویند سعودیها تنها دو ساعت پس از تشکیل «کمیته ضد فساد» به ریاست، محمد بن سلمان! اقدام به دستگیری گسترده این شاهزادگان کردهاند. همزمان برخی شاهزادهها که نسبت به ترور شدنشان ابراز نگرانی کرده بودند نیز، سر به نیست شدهاند. سرنگونی یک بالگرد تعدادی از شاهزادهها و مرگ تمام سرنشینان آن و برکناری چند ژنرال ارشد سعودی نیز، طی همین یکی دو روز گذشته اتفاق افتاده است. پاکسازی شاهزادگان منتقد و ثروتمند و ساکت اگر چه میتواند با هدف هموار کردن راه برای رسیدن به پادشاهی صورت گرفته باشد، اما بسیاری از این چهرههای سیاسی و تجاری، با سیاستهای جنگ طلبانه بن سلمان به شدت مخالف بودهاند. به بیان دیگر، این احتمال وجود دارد که، پاکسازیهای صورت گرفته با هدف کنار زدن مزاحمان بلند پروازیهای محمد بن سلمان صورت گرفته باشد که به گفته ستون نویس واشنگتن پست، «اقدامی است بس خطرناک.» مَخلص کلام اینکه «بن سلمان» برای عملیاتی کردن بلند پروازیهای خود علیه ایران و متحدانش و آنچه به وی دیکته میشود، نیاز به قدرت و اختیارات بیشتری میبیند و لذا، هرگونه مزاحم را از سر راه خود بر میدارد. در این بین، نیمچه امیدی هم به ترامپ دارد که جلب حمایتش چیزی حدود 500 میلیارد دلار برایش آب خورده است!
شلیک موشک به فرودگاه بینالمللی ریاض اما، میتواند محاسبات سعودیها را به هم بریزد. آلسعود با پرداخت یک رشوه 500 میلیارد دلاری به ترامپ در قالب یک قرارداد تجاری و نظامی و نشان دادن اینکه آمریکا هم با اوست، تصور میکرد، میتواند به ماجراجوییهایش ادامه دهد اما این شلیک به موقع میتواند،اشتباه محاسبتی وی را به او گوشزد نماید. ضمن اینکه این شاهزاده جوان هنوز متوجه نشده که موز اگر قوت داشت، کمر خود را راست میکرد! ترامپ اگر چه در دوشیدن امثال بن سلمان موفق عمل کردهاما با ملغمهای از بحرانهای داخلی، خارجی و امنیتی مواجه است. فاجعه کشتار لاسوگاس و تیر اندازی مرگبار در کلیسای تگزاس، گوشهای از فاجعههایی است که ترامپ و بزرگتر از ترامپ هم نتوانستهاند آن را حل کنند. مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای آمریکا به تازگی دادههایی را منتشر کرده که نشان میدهد، میزان کشت و کشتارها با سلاح گرم در آمریکا روندی صعودی به خود گرفته طوری که تنها سال گذشته میلادی، بیش از ۳۸ هزار آمریکایی بر اثر هدف قرار گرفتن با سلاح گرم جان خود را از دست دادهاند. انصارالله که سعودیها 30 ماهی میشود گرفتارش شدهاند با شلیک یک موشک به فرودگاه بینالمللی «ملک خالد» ریاض، آلسعود، ترامپ و تجهیزات مدرن نظامی آلسعود را با هم تحقیر کرد. ترامپ هم در واکنش به این شلیک، جملات سعد حریری علیه ایران را به زبان انگلیسی تکرار کرد. سعودیها احتمالا برای «رد گم کنی» هم که شده، بر شدت حملات خود به شهرهای یمن خواهند افزود اما قطعا، پس از مشاهده این ضرب شست، در ماجراجوییهای خود تغییراتی را لحاظ خواهند کرد و این واقعیت را درک میکنند که نمیتوان در اتاق شیشهای نشست و سنگاندازی کرد!
اما نفس این تحولات و شیطنتها گویای یک حقیقت مهم دیگر هم هست و آن اینکه، امروز اوضاع ایران و متحدانش در منطقه به برکت مقاومت، «عالی» و به همان میزان نیز اوضاع حریف «وخیم» است و دشمن، خود را به آب و آتش میزند تا شرایط را به نفع خود تغییر دهد. یک روز با راه انداختن قائله داعش، یک روز با تحریم، یک روز با تهدید، یک روز با برپایی همه پرسی تجزیه و یک روز هم با «مذاکره و برجام!» سؤال کلیدی این است؛ در کدام یک از این موارد، دشمن دست برتر را داشته و در کدام یک، شکست خورده است؟ در مواردی که مذاکره شد یا مواردی که مقاومت گردید؟ پاسخ روشن است. گاهی هزینه مذاکره بسیار بیشتر از هزینه مقاومت است. نیست؟