سیدعلی خرم . استاد حقوق بینالملل با تيتر«دام سعودیها برای ایران»در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
بیش از یک سده است خاورمیانه در بیثباتی و تنشی بهسر میبرد که علاوه بر دخالت خارجی، عوامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قومی و مذهبی نیز منشأ آن بودهاند. هرگاه بحرانی فروکش کرده و مردم خاورمیانه خدا را بهخاطر بازگشت آرامش سپاس گفتهاند، دیری نپاییده که نابسامانی جدیدی در این منطقه سر برافراشته و دوباره خاورمیانه را در آتش و تشنج فرو برده است.
چند سالی بود سوریه و عراق از گستره تروریسم در رنج و نابسامانی بودند که با همت کشورهایی مانند ایران، غول تروریسم به زانو درآمد و آخرین رگههای آن در این دو کشور در حال نابودی هستند. از سال گذشته، با شکست داعش در موصل، رقه و دیگر نقاط، مردم خاورمیانه کمکم نفس راحتی کشیدند و به خود نوید دادند که بهزودی شاهد صلح و آرامش خواهند بود اما در همین مدت با قدرتگرفتن محمد بنسلمان در عربستان، تنشهای جدیدی در خاورمیانه پایهگذاری شد. پادشاه جوان، جنگ را در یمن تشدید کرد، قطر را در محاصره سیاسی قرار داد، بنای ناسازگاری بیشتری با ایران گذاشت تا شاید انتقام شکست در سوریه را بگیرد.
با اسرائیل روابط پنهانی برقرار کرد و با دونالد ترامپ کنار آمد تا دست او برای دستاندازی به خاورمیانه باز باشد. او به اینها بسنده نکرد، نخستوزیر لبنان را که خودش برای این سمت توصیه کرده بود، به استعفا رهنمون کرد و تلاش کرد اوضاع لبنان را بههم بریزد تا شاید حزبالله را بهعنوان یکی از عوامل شکست عربستان در سوریه نابود کند. این شاه جوان دست به اقداماتی هم در داخل عربستان زد که بسیار خطرناک محسوب میشوند و عاقبت آنها نامشخص است. اگرچه فاصلهگرفتن از اسلام تندرو سلفی-وهابی، میتواند یک اقدام مثبت از سوی همه کشورها و مردم خاورمیانه محسوب شود و همه امیدوار خواهند بود که شاید عربستان از حمایت گروههای افراطی و تروریست مانند القاعده، داعش، جبهه النصره، احرار الشام، طالبان و امثالهم دست بردارد و اجازه دهد صلح و ثبات به خاورمیانه بازگردد اما غلبه بر فرهنگ سلفی- وهابی در داخل عربستان در کوتاهمدت بعید به نظر میرسد و نیاز به کار فرهنگی عظیمی دارد تا شاید نسلهای بعدی تغییر کنند. از این جهت هیچ صاحبنظری گفتههای محمد بنسلمان برای فاصلهگرفتن از اسلام افراطی را جدی نمیگیرد و آن را نشانه ناپختگی او تلقی میکند. بخش دیگری از سیاست داخلی که به بهانه مبارزه با فساد، ولی در حقیقت برای ازمیانبرداشتن رقبای سلطنت، هدف و نشانه گرفته و تعداد زیادی از شاهزادگان سعودی را دستگیر کرده، به نظر نمیآید مشابه ادعای مبارزه با افراطگرایی، زمینهای برای بهنتیجهرسیدن در عربستان داشته باشد.
دستگیری شاهزادگان چه از منظر مبارزه با فساد و چه از منظر از میدان بهدرکردن رقبای سلطنت باشد، در ساختار قبیلهای عربستان جایگاهی ندارد. عربستان از زمان تأسیس تاکنون توانسته بهصورت اجماع و بیعت قبایل با یکدیگر حکومت را حفظ کند؛ روندی که محمدبن سلمان شروع کرده، یک ساختارشکنی است که میخواهد همه شاهزادگان را تحت نفوذ خود درآورد. این امر شاهزادگان سعودی را ناراضی میکند و بعید است آنان با این روند کنار بیایند که نتیجه آن تنش و تشنج خواهد بود. در صحنه خارجی هم همانطور که گفته شد، همه سیاستهای شاه جوان تاکنون باعث تنش و تشنج شده و پس از این هم میتواند به کلافی سردرگم تبدیل شود. تجاوز و بمباران دوونیمساله یمن، جز اندوختهای از کشتهها، زخمیها، آوارهها و مبتلایان به وبا هیچگونه بهرهای برای عربستان نداشته و اکنون نیز هفتمیلیون نفر در خطر قحطی قرار دارند.
جهان بهخوبی متوجه است که عربستان در یمن چه میکند و چون هیچ امیدی به بازگشت صلح و امنیت در این کشور فلکزده وجود ندارد، اروپاییها در نهان، این سیاستها را محکوم میکنند. شاه جوان نهتنها مردم نگونبخت یمن را تنبیه کرده بلکه از همکار سابق خود یعنی قطر هم نگذشت و لبه تیز تیغ خود را بر گردن این کشور نهاد تا شاید تسلیم خواستههای او شود ولی حمایتهای ایران و ترکیه به قطر کمک کرد تا سرپای خود بایستد و تسلیم زورگوییهای عربستان نشود.
سناریوی درگیری با ایران در جبهه سیاسی و شاید در جبهه نظامی، آرزوی شاه جوان و اطرافیان ناپخته او بوده و هست. محمدبنسلمان اکنون موقعیت را بهتر از هر زمان دیگری تشخیص داده که با حمایت چهره زورگو و کمخردی مانند دونالد ترامپ و تندرویی نظیر بنیامین نتانیاهو، مثلا تکلیف ایران را روشن کند. از دید محمدبن سلمان کاری که پیشینیان او مانند ملک فهد، ملک عبدالله و پدرش ملک سلمان نتوانستند انجام دهند، اکنون او میخواهد به نتیجه برساند. استعفای اجباری سعد حریری بهمنظور تضعیف لبنان و حزبالله، مقدمه این امر است تا شاید با زدن بازوهای ایران در لبنان، سوریه، عراق، یمن و دیگر نقاط بتواند به حساب ایران برسد. پیرو دیدار پنهانی محمد بنسلمان از اسرائیل که برای هماهنگی بین عربستان و اسرائیل در سوریه و لبنان صورت گرفته، اخبار حاکی از این است که پس از حمله سیاسی عربستان به لبنان، اکنون اسرائیل قصد دارد با حمله نظامی لبنان را به زانو درآورد تا حزبالله تضعیف یا نابود شود. ایران باید پختگی، سنجیدگی و تلاش دیپلماتیک را وجهه همت خود قرار دهد و از اینکه ناخودآگاه در دام سعودیها بیفتد، پرهیز کند. به نظر میرسد سازوکار جهانی و منطقهای اینبار به شکل جدیتری، در آرزوی تعرض به ایران و کاهش نقش و نفوذ آن در خاورمیانه است.
- اصولگرانماها و كلاه اصولگرايان
محمد مهاجري در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
نميدانم اين ادعا كه اصولگرايان بهطور سنتي حدود 15 درصد از راي جامعه و اصلاحطلبان هم كمي بيشتر از اين رقم را دارند بر اساس كدام نظرسنجي علمي مطرح شده، اما در مورد جناح اصولگرا چه اين رقم درست باشد يا نباشد، يك امر مسلم قابل انكار نيست كه تعداد افراد قسم خورده اين جناح به مراتب بيش از جناح مقابل هستند. به اين معني كه اصولگرايان، بخشهايي از جامعه را با خود دارند كه حتي با بدترين عملكردشان هم از راي آنها برخوردار خواهند بود. اتفاقي كه در سالهاي اخير با آن مواجه شدهايم، فزوني گرفتن آراي خاكستري در جناح اصولگرا است. نسل نواصولگرايان، از پدران سياسي خود تبعيت محض ندارد. اينكه گهگاه گفته ميشود بايد جريان «نواصولگرايي» پا بگيرد، اشاره به پايگاه رايي دارد كه نسبت به جريان اصولگرايي ايمانش ضعيف شده است.
طبيعتا جريان اصولگرا كه در سالهاي اخير سه انتخابات متوالي را باخته است، دوست ندارد شكستهاي بعدي را نيز تجربه كند. بنابراين مانند هر شكستخوردهاي تمام توان خود را جمع و جور ميكند تا با رفع نقاط ضعف خود، جريان رقيب را از پاي درآورد. سوالي كه هماكنون در محافل اصولگرايي مطرح ميشود اين است كه چگونه ميتوان يك سازمان راي منسجم پديد آورد؟ به گمان من اين سوال، مانند قدم گذاشتن روي پله دوم نردبان است. پله اول آن است كه اصولگرايان از خود بپرسند آيا حرف تازه و روش نو براي جلب آراي مردم دارند يا نه. اكثر اصولگرايان علاقهاي به يافتن پاسخ اين سوال ندارند و به جاي آن مايل هستند، بر نقاط ضعف جريان حريف متكي باشند و انصافا غضنفرهاي جريان اصلاحطلب نيز پاس گلهاي خوبي به اصولگرايان داده و ميدهند. جريان اصولگرا همواره يك شعار را مطرح كرده كه ذاتا به دنبال قدرت نيست، بلكه در پي تحكيم گفتمان اصولگرايي است. اين ادعا قاعدتا نميتواند از مرحله شعار فراتر رود زيرا به محض اينكه بخواهند فراغتي بيابند و توليد گفتمان كنند، انتخابات از راه ميرسد و آنها نيز همانند رقيبشان وارد بازي قدرت ميشوند.
فرض ميكنيم اصولگرايان بخواهند توليد گفتمان كنند. اشكال كار در اين است كه اين جريان، نميتواند از لاك خود بيرون بيايد و درباره ادبيات سياسي حاكم بر نسل جوان كه تحتتاثير انديشههاي روز دچار تطور است، اعلام موضع كند. مثلا هنوز هم واژههايي مثل آزادي، حكمراني خوب، حقوق شهروندي و نظاير آن در ادبيات اصولگرايان با تعابير انقباضي تعريف ميشود و تفكرات امام خميني، مقام معظم رهبري، شهيد مطهري، شهيد بهشتي در اين مقولات كاملا برايشان ثقيل است. در انتخابات رياستجمهوري 92و96 آقاي روحاني به عنوان شخصيتي با سابقه اصولگرايي، تنها با كنار زدن ترس ناشي از به كار بردن واژههاي آزادي و حقوق شهروندي و... توانست به راحتي از ميان جناح مقابل يارگيري كند. جريان اصولگرايي مادام كه بين خود و واقعيتهاي جامعه، ديوار چين كشيده است، بايد به همان راي سنتي - كه به گمانم مسير كاهندهاي را هم طي ميكند- قانع يا اميدوار باشد كه دولت حاكم يا جناح اصلاحطلب به دلايل متعدد آنقدر ناكارآمد شود تا بتواند بر موج نارضايتي مردم سوار شود. يعني دقيقا همان كاري را صورت دهد كه در انتخابات 84 شاهد آن بوديم. هرچند به عنوان يك اصولگرا معتقدم سال 84 كلاه اصولگريان را جماعتي «اصولگرانما» برداشتند. اين اتفاق باز هم در كمين اصولگرايان است.
- درآمدي بر خيزش جهاني مستضعفين
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله رسالت نوشت:
جهانيان اين روزها شاهد صحنه هايي از يك خيزش جهاني براي رسيدن به فضايي روحاني، معنوي توأم با عشق، محبت و نوعدوستي بودند. شهروندان 91 كشور در پهناي جاده اي كه از نجف شروع و به كربلا ختم مي شود، صحنه هايي به نمايش گذاشتند كه حكايت از يك جنبش اجتماعي در مقياس جهاني بود.
خيزش جهاني محرومان و مستضعفان يك پديده آخر الزماني است. اين حقيقت را خوبان عالم خوب درك مي كنند و لذا به فراخوان «هل من ناصرٍ ينصرني» امام حسين عليه السلام كه از اعماق تاريخ به گوش مي رسد، پاسخ مثبت دادند.
امروز ميليون ها تن از مجموعه عظيم انساني كه از سراسر جهان به كربلا رفته بودند، بر ميگردند به مواطن اصلي خود، با كوله باري از مهر، محبت و تجربه عاشقي. حفظ اين حسّ روحاني و مقدس فقط با توصيه اين عبارات عاشقانه مولانا امكان پذير است؛
هله عاشقان، بكوشيد كه چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرّد، چو بدن دگر نماند
دل و جان به آب حكمت، ز غبارها بشوييد
هله، تا دو چشم حسرت، سوي خاكدان نماند
محرم و صفر فرصتي است كه بشريت به سرنوشت خود بينديشد و از باب آينده نگري و آينده پژوهي مطالعه كند كه چه فراز و نشيب هايي را در گذشته طي كرده تا به اينجا رسيده است؟
بشر امروز نياز دارد كه درك درستي از حيات فكري، معنوي و روحي خود داشته باشد و بر اساس اين درك كنوني، انسان ها حق دارند بدانند به كجا مي روند؟
متفكران عالم نياز به زمان و مكاني دارند كه به آنها براي رسيدن به اين درك تاريخي كمك كند. آنها محرم و صفر و كربلا و نجف و از همه مهمتر اربعين را براي اين هنگامه تاريخي انتخاب كرده اند.
جهان امروز شاهد شكل گيري يك ملت جهاني است كه تمايز نژادي، قومي، قبيله اي، ملي و مذهبي حتي ديني ندارد و در حال و هواي كربلا و عاشورا تنفس مي كند. اين ملت در حال حركت و جنبش است و در صدد پديداري بهمني است كه همه پليدي ها و پلشتي هاي عصر خود را بشويد و پاك كند و جهاني مملو از عشق، شور، حماسه، معنويت و نوعدوستي به وجود آورد.
راهپيمايي اربعين آوردگاه نمايش گسترش قدرت نرم انقلاب اسلامي و شمّه اي از بيداري روزافزون اسلامي است و هر سال به عظمت و شكوه و مقدار خود مي افزايد. امتداد راهپيمايي اربعين در حضور 17 كيلومتري مردم تهران تا حرم حضرت عبدالعظيم الحسني و شهرستان ها پر معنا بود.
راهپيمايي اربعين باطل السّحر فرهنگ اسلام آمريكايي و تجليگاه ارزش هاي نوراني قرآن و اسلام ناب محمدي (ص) و مكتب اهل بيت عليهم السلام است . امام حسين عليه السلام وارث همه انبياء و اولياء و مصلحان تاريخ بشر است. امروز توليد محتوا براي جنبش هاي الهي و اجتماعي فقط از مكتب عاشورا امكان پذير است. هيچ نحله فكري و ايدئولوژيک در جهان نه در گذشته و نه حال و نه در آينده قادر به بازتوليد شور، عشق، معنويت و حماسه هاي انقلابي نيست.
راهپيمايي اربعين بيش از آنكه ناظر به گذشته باشد، تحولات آينده منطقه و جهان را نشانه رفته است. قدرت نرم اسلام و انقلاب، طاغوت را در اشكال گوناگون آن در عصر ما هدف قرار داده است. عمر فرعونيان و قارون هاي منطقه و سرمايه سالاران جهاني به سر آمده است. آنها به زودي در انقلاب موسايي ملت ها و در امواج خروشان اقيانوس پر تلاطم انساني انقلاب اسلامي، غرق و نابود خواهند شد.
تمدن متكي بر ليبرال دموكراسي، هنري جز بازتوليد شقاوت، شرارت و تبهكاري هاي قوم لوط را نداشته است.
تمدن جديد دستاوردي جز تعميق شكاف طبقاتي و فاصله جنون آميز فقير و غني نداشته است. تمدن جديد چيزي جز ادامه وحشيگري ها و خشونت بي حد و حصر عليه محرومان و مستضعفان جهان نداشته است. مردم دنيا به دنبال تنفس در فضاي باز معنوي و الهي است.امام خميني (ره) بنيانگذار و رهبر معظم انقلاب اسلامي، پرچمدار نهضت بيداري اسلامي در جهان هستند. بيداري اسلامي بدون بانگ بيدارباش امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش ممكن نيست. اربعين فرصتي براي پاسخگويي به تهديدات كفر، شرك و الحاد، و همچنين جهاني سازي بيداري اسلامي است. استکبار جهاني با ابزار تروريسم به جان بيداري اسلامي افتاد. اكنون رزمندگان اسلام و نيروي مقاومت در حال عبور از داعش و توطئه هايي نظير استقلال كردستان و اخلال در وحدت و همبستگي مردم لبنان هستند. مسير بيداري اسلامي پس از عبور از اين گردنه ها هموار خواهد شد؛ ترديدي در آن نيست. راهپيمايي اربعين امسال در كربلا، اين حقيقت را عريان تر از هميشه نشان داد.
نظر شما