ما نيز فقير بوديم؛ اما نميدانستيم كه فقيريم. از آن مهمتر اينكه نميدانستيم چرا فقيريم.
نميدانستيم چرا تلويزيون فقط بايد هفتهاي يك فيلم سينمايي پخش كند؛ آن هم فيلمهايي از آوارگي، فقر و نداري.
پدرم تا نگاهش به تلويزيون ميافتاد، ميگفت:
- خاموشش كنيد! اينا همش بدبختي نشون ميدن كه بگن همه دنيا مثل ما بدبختن!
مگر در آرشيو آنها پر از فيلم و سريال نبود؟ چرا آنها را از ما دريغ ميكردند؟
چرا فقط روزي 45دقيقه برنامه كودك از سيما پخش ميشد؟! و جمعهها فقط يك كارتون پينوكيو و بعدها پسر شجاع!
چرا همين 45دقيقه برنامه كودك بهزعم معلم، مدير و والدين باعث ميشد از درس عقب بمانيم؛ پس نبايد ميديديم و اگر ميديديم، انكار ميكرديم؟ چرا توي ذهن ما تماشاي تلويزيون علافي و وقت تلفكردن بود؟
چرا همين كه ماه رمضان شروع ميشد، تمام برنامههاي سيما رنگ عزا بهخود ميگرفت و حتي همان 45دقيقه كودكانه ما نيز تماما ميشد قصههايي با نقاشيهاي ابتدايي؟
بگذريم كه من نوعي نميدانستم كه چرا به پلنگ صورتي ميگويند پلنگ صورتي؟ و آن روز كه در فرودگاه روي برانكارد بودم و از تلويزيون آنجا اين پلنگ دوستداشتني را به رنگ صورتي ديدم، تازه فهميدم پلنگ صورتي يعني چه! يعني درست وقتي كه بزرگ شده بودم!
آنها نميدانستند كه ما حاضريم شناسنامه خود را گرو بگذاريم و ويدئو كرايه كنيم تا بتوانيم فيلمهاي بيكيفيت VHS را با ولع ببينيم و خيلي از قسمتهاي پريدهرنگش را خودمان حدس بزنيم؟ و تازه اين زماني بود كه ديگر دهه60 به آخر رسيده بود و به ويدئو رخصت حضور در خانههايمان را داده بودند!
يادم نرفته وقتي در محله «اولين خون» را با تلويزيون 24اينچ سياه و سفيد (البته با سانسور محلي!) به نمايش گذاشتند، چطور بچهها از سر و كول هم بالا ميرفتند.
آن روزها ما نميدانستيم كه فقيريم تا به «چرا فقير بودن خود» فكر كنيم!
و اين روزها بيتعارف بگويم، به پسرم حسوديام ميشود وقتي ميبينم شبكه «پويا» دارد اما در عين حال دستكم هفتهاي چند DVD ميخرد كه بعضيشان سهبعدياند! حتي بهخودم نيز حسوديام ميشود، وقتي اين همه فيلمهاي نديده روز دنيا را با كيفيت عالي در خانه دارم و ميتوانم آنها را با كيفيت fullHD ببينم!
- شاعر و پژوهشگر ادبيات