دوباره راهنمايي ميکنم؛ اين قانون نانوشته را، هم بلندگوها اعلام ميکنند و هم روي واگنهاي قطار نوشتهاند و هم مأموران مستقر در روي سکوها يادآوري ميکنند. حالا حدسزديد؟
يک راهنمايي ديگر؛ با اين که هي تکرار ميشود و جزء اصول اوليهي متروسواري است اما همين اصل اوليه، جزء مهمترين مشکلات متروسوارهاست!
بله، درست حدس زديد؛ اين جمله را احتمالاً قبلاً شنيده و يا خواندهايد: «اول اجازه بدهيد مسافران پياده شوند، بعد سوار شويد.»
* * *
بياييد به مترو برويم و در سکوي ايستگاه، منتظر رسيدن قطار بمانيم.
هنوز قطار نرسيده، عدهاي از مسافران در جاهايي كه ميدانند درهاي ورودي قطار آنجا باز ميشود، تجمع کردهاند. صداي قطار نزديک ميشود و افرادي که روي سکوها نشستهاند به سمت خطکشيهاي درهاي ورودي ميروند. ما عقبتر ميايستيم و نگاه ميکنيم.
اينجا مسافران چند دستهاند؛ گروه اول درست جلوي درهاي ورودي ميايستند و اصلاً به خروج مسافران داخل قطار، توجهي ندارند؛ نه راهي باز ميکنند و نه حرفي ميزنند؛ فقط ميخواهند زودتر سوار شوند و مسافران ديگر را کلافه ميکنند.
گروه دوم در دو طرف درها ميايستند. اين اتفاق خوبي است، اما بسياري از آنها سعي ميکنند همزمان با خروج مسافران داخل قطار، وارد شوند و فشار و ازدحام زيادي ايجاد ميکنند.
گروه سوم که اميدواريم روزبهروز تعدادشان بيشتر شود، منتظر ميمانند تا مسافران پياده شوند و بعد وارد قطار ميشوند.
افراد ديگري هم هستند؛ مثل آنها که عقبتر ميايستند و ديگران را هُل ميدهند و يا آنها که کمک ميکنند و دست مسافران داخل قطار را ميگيرند تا راحتتر پياده شوند.
ما از کدام گروه هستيم؟
* * *
فاطمه، 14ساله، بيشتر اوقات همراه با مادرش از مترو استفاده ميکند. او ميگويد: «ما دوست داريم راحت سوار بشيم، اما خيلي وقتها شده از قطار جا مونديم. يعني صبر کرديم تا مسافرا پياده بشن، اما تا خودمون خواستيم سوار بشيم، درهاي قطار بستهشده. براي همين وقتي عجله داشته باشيم، ديگه منتظر نميمونيم اونها پياده بشن.»
مادرش ميگويد: «در بعضي از ايستگاهها تردد زياده و مسافران زيادي پياده ميشن. اونجا اگه توقف قطار بيشتر باشه، اين مشکل پيش نميآد. البته بعضيها هم عجله دارن سوار بشن تا جايي براي نشستن يا جاي بهتري براي ايستادن پيدا کنند.»
سپهرِ 16ساله، هرروز دو ايستگاه مهمان مترو است. او ميگويد: «صبح که دارم ميرم مدرسه اصلاً توجهي به اين چيزا ندارم. فقط ميخوام ديرم نشه. اما بعدازظهر صبر ميکنم كه اگه مسافري هست پياده بشه و بعد من سوار ميشم.»
البته از آن طرف در داخل قطارهاي مترو هم اين قضيه شکل ديگري دارد. يعني افرادي با اين توجيه که يک يا دو ايستگاه بعد ميخواهند پياده شوند، جلوي در قطار ميايستند و عملاً مانع ورود و خروج سريع مسافران ميشوند؛ يعني نه کسي ميتواند راحت پياده شود و نه سوار!
البته سپهر هم صبحها که به مدرسه ميرود سعي ميکند از نزديکي در قطار عقبتر نرود! چون در دومين ايستگاه معمولاً مسافران زيادي سوار قطار ميشوند و او بايد تا وسط واگن برود. بعد موقع پيادهشدن، همانها به سپهر ميگويند تو که ميخواستي زود پياده بشوي چرا رفتي ته قطار! بعد هم ممکن است درها زود بسته شوند و نتواند پياده شود...
شما اگر بهجاي سپهر يا فاطمه باشيد چهكار ميکنيد؟