ناصر فکوهی . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله شرق با تيتر«راههای سیاست»نوشت:
پس از انتخابات دوره دوازدهم ریاستجمهوری و آغازبهکار دولت جدید دکتر روحانی، برخی انتظاراتی که از ایشان میرفت، برآورده نشد، همچنان که بسیاری از هراسهایی که از این دوره نزد برخی دیگر وجود داشت. دلیل این امر آن بود که ایشان سیاستهایی (از جمله در انتصابهای خویش) به کار گرفتند که با تفسیر خودشان از وعدههای انتخاباتی هماهنگ بود، اما لزوما با انتظارها یا هراسهای گروههای مختلف مردم و فعالان سیاسی انطباق نداشت. نگارنده پیش از انتخابات اخیر دلایل خود را برای تشویق مشارکت گسترده و رأیدادن به آقای روحانی (اما بدون توهم) اعلام و پیشبینی هم کرده بود ایشان با آرای بالا و در دور اول انتخاب خواهد شد؛ اما در همه این یادداشتها بر چند نکته تأکید شده بود: اینکه جامعه مدنی نباید برای بهبود وضعیت خویش چشمانتظار حوزه سیاسی بماند، زیرا این حوزه بنا بر تعریف و در تمام اشکال رسمی، بیش و پیش از هر چیز، حفظ و بازتولید خود را دنبال میکند و سپس اهدافی مانند بهبود وضعیت اجتماعی را. اگر این نکته را درک نکنیم همواره از فعلوانفعالات سیاسی در شگفت خواهیم بود و همان اندازه که خود این حوزه در توهم است ما نیز نسبت به تواناییهای خویش دچار توهم میشویم. واقعیت آن است که در نظامهای دموکراتیک یا رو بهدموکراسی، مهمترین اولویت برای جامعه، حفظ این موقعیت یا تقویت آن است. همه انتظارات دیگر باید در مراحل بعدی قرار بگیرند، ازجمله مطالبات اجتماعی، اقتصادی و... .
اگر این نکته را درست بفهمیم از اولین اشتباه خود یعنی درغلتیدن در نوعی زیادهخواهی (یا بیشینهخواهی یا ماکسیمالیسم) برحذر خواهیم بود. توجه کنیم همین بیشینهخواهی ممکن است حتی ابزارها و دستاوردهای محدود دموکراتیک ما را تخریب کند. به عبارت دیگر، خواستن حداکثرها به گواه تاریخ اغلب به ازدستدادن حتی حداقلها رسیده است و نه چیز دیگری؛ اما آیا این امر به آن معناست که باید به حداقلها کفایت کرد و کمینهخواهی (مینیمالیسم) را هدف گرفت؟ پاسخ ما منفی است. بدون شک جامعه باید در پی بهبود دائم وضعیت خود در کلیت آن و در همه اجزایش باشد و این امر را وابسته به رابطهای مستقیم با حفظ یا کناررفتن این یا آن دولت نکند؛ اما راه رسیدن به این هدف که تقریبا برای همه روشن است (یعنی رسیدن به آزادی، رفاه، عدالت، روابط متعادل و کمتنش اجتماعی، استقلال ملی و...) لزوما و صرفا «راه سیاست» در معنای اخص این کلمه نیست. بیاییم در یک تمثیل سخن خود را گویاتر کنیم. وقتی ما دچار یک آسیب یا بیماری میشویم، بهدنبال یک طبیب میرویم که به او اعتماد داریم تا در فرایندی که مورد قبولش است، درد ما را تشخیص دهد و درمان کند. این امر را میتوان به فرایند انتخابات و تشکیل دولت تشبیه کرد. پس از این اعتماد اولیه، نیاز است به پزشک مزبور فرصت داده شود کار تشخیص و درمان خود را به شیوهای که گمان میکند مناسب است انجام دهد. البته در صورت نارضایتی از روند کار، باید بتوانیم با توجه و تجربیات خود، اما با عقلانیت، پزشک را در زمان خاصی و نه در میانه درمان تغییر دهیم (مثل انتخابات بعدی) یا اینکه از او بخواهیم شیوه خود را تغییر دهد یا به ما درباره دلایل کارهایش توضیح دهد که این کار هم راه و روشی دارد (مثل اعتراضها، انتقادها، پیشنهادها و...) اما اینکه خواسته باشیم پیش از فرصتی معقول، پزشک و درمان را با تصورات واهی رها کنیم و در فرایندی تعریفنشده راه و روش دیگری برای درمان خود انتخاب کنیم، یا اصولا پزشکی را زیر سؤال ببریم (مثل سیستم دموکراتیک را) و سراغ روشهای شفاگری خرافاتی برویم، شک نداشته باشیم که انتخابی نادرست کردهایم و بهسوی تباهی خویش پیش خواهیم رفت.
دولت روحانی، مانند هر دولت دیگری در گذشته یا در آینده کشور ما (در شرایط دموکراتیک) باید زیر نظارت کامل مردم (از خلال رسانهها و انجمنهای مردممحور) و سایر نهادهای رسمی، پاسخگو و در سطح بالایی از تحمل نسبت به مخالفتها و نقدهای همگان باشد و حتی خود، ابزارهای این انتقاد را تضمین و تثبیت کند. دولت دوازدهم حتی پیش از دور دوم خود، مشکلاتی اساسی بوده و هست که در یادداشتهای پیشین به آن اشاره شد. مهمترین آنها ادامهدادن به سیاستهای خاص اقتصادی و تمایل به نوعی روابط «جناحی و بینجناحی» است که بهجای آنها باید به تلاش بیشتر برای تحققبخشیدن به شعارهای انتخاباتی خود و حرکت در راه فراهمآوردن ابزارهای مورد نیاز جامعه ما برای رسیدن به آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی بپردازد؛ ازاینرو بیآنکه درباره تواناییهای دولت یا خودمان دچار توهم شویم، به یاد داشته باشیم اولا طیفی سیاسی که میتواند در فعالیتهای سیاسی مشارکتی حقوقی داشته باشد، بسیار متنوعتر و گستردهتر از مجموعه کنونی و چشمانداز سیاسی و رویکردهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی موجود در نهادهای سیاسی کنونی و فراتر از دوگانه اصلاحطلب/ اصولگرا بوده و هست. هم ازاینرو اولویت مطلق در شرایط کنونی تثبیت فرایندهای دموکراتیک و گستردهکردن حلقه مشارکت سیاسی تا حداکثر ممکن است.
- تولدي دوباره
عاليه شكربيگي جامعهشناس در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
شهر سرپلذهاب زادگاه من است. با مردمان اين شهر احساس همدردي و همدلي ميكنم. مردم اين ديار كرمانشاه و به خصوص شهرهايي مانند سر پلذهاب و قصرشيرين و... پيش از اين با بحرانهاي ديگري هم روبهرو بودهاند. يكي از پيامدهاي جنگ هشت سالهاي كه به كشور تحميل شده بود ويراني ساختارهاي اين شهرها بود. اما مردمان اين شهرها با دو خصلت عمومي «سختكوشي» و «اميد» موفق شدند از آن بحران عبور كنند، دوباره شهرشان را بسازند و به زندگي بازگردند. حالا در حادثه زلزله دوباره همين مردم با مصيبتها و مشكلات جديدي روبهرو شدهاند. در بسياري از خانوادهها پدر و مادر، فرزندانشان را از دست دادهاند و در خانوادهاي ديگر بچههايي بازماندهاند كه ديگر پدر و مادر ندارند.
در شرايطي كه زخم بزرگي به پيكره اجتماعي وارد شده است، تولد يك نوزاد نشانهاي از تولد دوباره اين جامعه است. اين تولدها ميتوانند به مثابه نماد و سمبل حيات و جريان داشتن زندگي تلقي شوند و براي لحظهاي هم كه شده روح اميد را در ميان شهروندان زنده نگه دارند. اما آبياري بذر اميد به عوامل ديگري هم بستگي دارد. يكي از مهمترين عوامل تقويت اميد اجتماعي وابسته به تقويت اعتماد اجتماعي ميان مردم و همينطور ميان مردم و مسوولان است. سرعت بخشيدن به روند امدادرساني به زلزلهزدگان و بهبود كيفيت خدماترساني يكي از كارهايي است كه مستقيما بر بازسازي اعتماد اجتماعي تاثير ميگذارد. در بستر اين اعتماد اجتماعي است كه مردمان اين شهرها ميتوانند به مرور زمان از بحران كنوني عبور كنند و به زندگي اجتماعيشان بازگردند. فراهم كردن زمينه مشاركت اجتماعي شهروندان و نهادهاي خيريه و تشكلهاي غيردولتي از سوي دولت يكي ديگر از راهكارهاي تقويت اعتماد و اميد اجتماعي است. در اين چند روز يك بار ديگر ديديم كه فضاي اجتماعي ما از چه پتانسيل بالايي براي همدلي با آسيبديدگان برخوردار است. اما متاسفانه اين پتانسيل فوقالعاده منجر به همافزايي نميشود و حركتها بيشتر در بستر تصميمات جزيرهاي باقي ميمانند. تشكلهاي غيردولتي بايد بتوانند به نهاد واسط ميان دولت و مردم به التيام زخمهاي روحي و جسمي ناشي از زلزله كمك كنند. اين كمكها ميتواند هم از بروز آسيبهاي اجتماعي ناشي از حوادث طبيعي بكاهد و هم اينكه منجر به كوتاهتر شدن زمان بازگشت شهرها به وضعيت عاديشان شود. بروز آسيبهايي مانند خودكشي يا افسردگي و... به عنوان پيامدهاي حوادث طبيعي قابل پيشبيني است. اما اگر اهتمام مردمي براي ياري رساندن به مردم، در مسير مناسبي هدايت شود ميتوان با ايجاد بسترهايي مثل ارايه مشاورههاي علمي و آموزشي از شدت يافتن آسيبها پيشگيري كرد. اميدوارم اين حادثه در عين حال بستري باشد براي آنكه امر آيندهنگري در ساختار اجتماعي جدي گرفته شود.
- در عربستان چه خبر است؟
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
ديروز پرده اي از تحولات اخير در داخل عربستان را بازگو كرديم. امروز مي خواهيم شمه اي از آنچه را كه حكام حجاز در منطقه پديد آورده اند ،
را واكاوي كنيم؛
1- بيش از دو سال است حكام خونريز حجاز با حملات هوايي گسترده با ائتلاف با 9 كشور عربي، سرزمين يمن و ملت محروم اين كشور را تحت شديدترين بمباران وحشيانه خود قرار داده اند.
زيرساخت هاي يمن با اين حملات از بين رفته است. ده ها هزار نفر از مردان، زنان، كودكان و... در اين بمباران ها قتل عام شده اند. حتي مراكز آموزشي و بهداشتي و مساجد از تيررس اين حملات در امان نمانده اند. حكام حجاز كه خود را خادم الحرمين مي دانند، مسلمانان مظلوم فقيرترين كشور عربي را قتل عام نموده و با بمب، خانه هاي آنها را ويران كرده اند.
اكنون هفت ميليون يمني در معرض قحطي هستند و يك ميليون يمني نيز از بيماري وبا رنج مي برند. مردم آب آشاميدني و مواد غذايي سالم ندارند و از داشتن دارو و درمان محروم هستند. حكام مستبد عربستان نام اين جنايت سازمان يافته را كه به اعتراف حقوقدانان آَشنا با حقوق بين الملل، نسل كشي و جنايت جنگي ناميده مي شود، «عمليات توفان قاطعيت» نهاده اند. عرب هاي حجاز از كدام قاطعيت سخن
مي گويند؟! از قاطعيت مشتي قارون صفت عليه ملتي فقير به ويژه زنان و كودكان مردم جهان خصوصاً مسلمانان، چه مي فهمند؟!
مردم جهان هر روز در رسانه ها تصاوير كودكاني را در آغوش مادران يمني مي بينند كه از گرسنگي فقط پوستي بر اسكلت و استخوان
صورت شان باقي است. صندوق حمايت از آوارگان سازمان ملل (يونيسف) مي گويد : 400 هزار كودك يمني به خاطر سوء تغذيه شديد با خطر مرگ روبهرو هستند. مارك لوكاك، معاون دبير كل سازمان ملل در امور بشردوستانه مي گويد: عربستان همه گذرگاه هاي منتهي به يمن را بسته و از ارسال كمك هاي انسان دوستانه به مردم يمن جلوگيري مي كند. هم او مي گويد: يمن در معرض بزرگ ترين قحطي دهه هاي اخير جهان قرار دارد.
اين چه منطقي است كه در رياض حاكم است؟! اسلاف سعودي ها در صدر اسلام آب را به روي اهل بيت پيامبر (ص) و ياران امام حسين (ع)
بستند، امروز نيز فرزندان يزيد در رياض آب و غذا را به روي يك ملت مظلوم زجر كشيده و ستمديده بسته اند و نام آن را «عمليات توفان قاطعيت» نهاده اند! آنها در نبرد با ارتش يمن كم آورده و سلاح هاي خود را به سوي يك ملت بي دفاع گرفته اند.
رئيس جمهور فراري و ابله يمن با پناه بردن به دشمن، نظاره گر ويراني كشور خود و قتل عام مردم مظلوم يمن است. دست او تا مرفق به خون ملت يمن آغشته است. خاك بر سر رئيس جمهوري كه به جاي تكيه بر مردم خود، به حكام قارون صفت رياض دلخوش باشد و آنها را جلادانه به خاك و خون بكشد.
2- حكام مستبد رياض با تجهيز گروه هاي تكفيري و تروريستي در عراق، سوريه، لبنان و حتي تركيه در قالب يك طرح صهيونيستي به منظور جلوگيري از موج اسلام خواهي و بيداري اسلامي در كشورهاي اسلامي، مرتكب عظيم ترين جنايات جنگي شده اند. آنها با اين
سياست هاي تجاوزگرانه، شهرهاي بسياري را ويران و مردم آنها را وحشت زده از موطن خود آواره كرده اند.
رياض با روشهاي مرعوبانه و خشن مثل زنده سوزي، سر بريدن، در آب غرق كردن، مثله كردن بدن ها و اعدام هاي دسته جمعي، استقلال عراق و سوريه و لبنان را هدف قرار داده اند تا بتوانند محور مقاومت در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستي را بشكنند.
آنها با حمايت داعش، جبهه النصره و ده ها گروهك تروريستي و كمك تسليحاتي و مستشاري رژيم صهيونيستي سعي دارند نقشه جغرافياي سياسي منطقه را تغيير دهند، اما هر چه جنايت كردند كمتر نتيجه گرفتند. جريان تكفير در جهان اسلام، امروز منفورترين جريان سلفي است و از طرف تمامي فرق اسلامي طرد و منزوي شده است. امروز داعش در عراق و سوريه نفس هاي آخر را مي كشد.
عربستان هنوز توطئه داعش پايان نيافته، تجزيه عراق را با همه پرسي استقلال كردستان كليد زد و انتظار داشت چند سالي هم عراق و سوريه و ديگر كشورهاي منطقه را درگير اين نيرنگ تازه كند، اما عنايت خداوند بزرگ، هوشياري مردم كرد و آمادگي دولت عراق باعث شد اين توطئه در نطفه خفه شود. حكام مستبد حجاز هنوز از توطئه جدايي كردستان از سرزمين عراق نتيجه نگرفته بودند، وارد دسيسه و نيرنگ جديد يعني بي ثبات سازي لبنان شدند. آنها نخست وزير لبنان را به رياض دعوت كردند، در همان فرودگاه تحت الحفظ بردند يك متن استعفا براي قرائت به دستش دادند. خانواده او را گروگان گرفتند و خود او را بازداشت كرده و نمي گذارند به كشورش برگردد و بگويد بر او در رياض چه رفته است.
يك شنبه گذشته سعد حريري را به يك مصاحبه صوري آوردند و از زبان او اعلام كردند؛ «مداخله ايران در كشورهاي عربي قابل قبول نيست.» همچنين از او خواستند بگويد؛ «بايد به اصل عدم مداخله احترام گذاشت.» يكي نيست از حكام مستبد حجاز بپرسد طبق قانون اساسي لبنان، نخست وزير اگر بخواهد استعفا بدهد بايد اين استعفا را به رئيس جمهور لبنان بدهد، نه پادشاه عربستان، آن هم در رياض! هر كس كه كمترين بهره هوشي داشته باشد، مي فهمد اين كار يعني اصل مداخله عربستان در امور لبنان در حد عزل و نصب مقامات حكومتي! اين يعني يك رسوايي مداخله آميز
توأم با حماقت سياسي!حكام رياض با اهرم جريان تكفيري هر روز يك حادثه در منطقه و جهان اسلام پديد مي آورند و به دخالت هاي خود در امور دولت ها و ملت ها
بدون هيچ پوشش ديپلماتيكي ادامه مي دهند و اسم آن را گذاشته اند؛ «جلوگيري از نفوذ ايران»! اما هنوز موفق نشده اند براي اين رفتار ديكتاتورمآبانه و ژاندارم گونه خود در منطقه نامي بگذارند.
كشتار وسيع مردم در سه كشور عراق، سوريه و يمن و دخالت در امور داخلي لبنان در قالب طرح هاي جنون آميز غرب به ويژه رژيم صهيونيستي باكارگرداني عربستان سلماني، قيافه حكومت در رياض را كه توسط يك بچه ظاهراً هدايت مي شود خيلي بي ريخت نشان مي دهد. رياض بايد بداند تا ملت حجاز و ملت هاي ديگر فكري براي اصلاح سر و صورت حكومت در اين كشور نكرده اند، فكري به حال قيافه جلادگونه خودشان بكنند.
- حاشیههای پررنگتر از متن!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
۱- صبح روز دوشنبه درحالی که خبر زلزله 7/3ریشتری شب قبل، ملت را عزادار کرده بود و صدها تن از هموطنانمان در غرب کشور جان باخته و هزاران نفر مجروح و بیخانمان شده بودند و انتظار آن بود که کمکرسانی به زلزلهزدگان دغدغه اصلی دولت باشد، آقای جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور در اولین واکنش نسبت به فاجعه یاد شده گفت:«بیشتر خانههای تخریب شده در استان کرمانشاه متعلق به مسکن مهر بوده است»! و توضیح نداد در حالی که فقط چند ساعت از وقوع زلزله گذشته و بیشترین ساعات آن نیز در تاریکی شب سپری شده است جناب معاون از کجا به این نتیجه قطعی رسیدهاند که«بیشترین خانههای تخریب شده متعلق به مسکن مهر بوده است»؟!
اما سایتها و روزنامههای زنجیرهای حامی دولت، از اظهارات آقای جهانگیری خط ماموریت را دریافت کردند! و به جای ترغیب مسئولان به کمکرسانی بیوقفه به زلزلهزدگان و نجات زیر آوار ماندگان، آوار سنگینی از دروغ را بر سر ملت و مجروحان و جانباختگان سرازیر کردند که چه نشستهاید؟ همه این فاجعه زیر سر دولت احمدینژاد بوده است!!... یکی خطاب به احمدینژاد نوشت؛ آشی که تو پختی، مسکن مهر دقیقا مصداق روشن سوء مدیریت دولتی است که میانمایگان در ایران ساختند»! دیگری با تیتر درشت « قصر اندوه»! نوشت،«دومین مجموعه مسکن مهر در سرپل ذهاب در برابر زمین لرزه مقاومت نکرد»! روزنامه دولتی ایران نوشت «وضعیت مسکن مهر در سر پل ذهاب بدتر از بقیه جاهاست»! آن دیگری اساس زلزله را به مسکن مهر نسبت داد و با تیتر درشت«زلزله مسکن مهر»! نوشت«مسکن مهر که ساکنانش تمام پسانداز خود را به امید خانهدار شدن و تحمل سختیها صرف این پروژه کردند، حالا نگرانیها را درباره سرنوشت سایر واحدهای مسکونی این پروژه در سراسر کشور افزایش داده است»! و... تیترهایی نظیر«بیمهریهای مسکن مهر»،«افتخار هشت ساله دولت مهرورز به قبرستان تبدیل شده است»!«با وجود مسکن مهر هر زلزلهای در ایران«زلزله مهر» خواهد بود»! «پروژه ده ساله مسکن مهر، تابوتهایی برای ساکنانش خواهد شد»! «مسکن مهر به جای آنکه محل آرامش مستضعفان باشد به محل دفن آنها تبدیل شد»! و...
گفتنی است شبکه فارسی زبان بیبی سی، ارگان رسمی دولت انگلیس هم با استناد به اظهارات جهانگیری همان خط خبری که معاون رئیسجمهور کلید زده و روزنامهها و سایتهای زنجیرهای پیگرفته بودند! با جدیت دنبال کرد!
۲- آقای رئیسجمهور که دیروز برای بازدید از مناطق زلزلهزده به سر پل ذهاب رفته بود نیز طی سخنانی در جمع مردم مصیبتزده گفت«در این حادثه برخی ساختمانهایی که به صورت تعاونی و دولتی ساخته شده و از عمر احداث آنها زمان کمی میگذرد، تخریب و دچار حادثه شدهاند»رئیسجمهور در ستاد بحران استان نیز گفت«وقتی به سر پل ذهاب رفتیم دیدیم که چگونه خانههای مردم که در کنار خانههای مسکن مهر بود حتی شیشههایش هم نشکسته بود اما خانههای مسکن مهر تخریب شده بودند»! و از این طریق اذهان را به سوی ساختمانهای مسکن مهر توجه داد و گفت:«دولت مطمئنا این مسائل را دنبال کرده و مقصران را شناسایی و به مردم معرفی خواهد کرد»! و بدین ترتیب آقای رئیسجمهور هم دقیقا همان خط اعلام شده جهانگیری و پیگرفته از سوی مجموعه زنجیرهایها را دنبال کرد و ترجیح داد در این ماجرا نیز مانند چهار سال و چند ماه گذشته همه خرابیها را بر گرده مسکن مهر و دولت ما قبل دولت خود سوار کند!
۳- و اما مدیر روابط عمومی اداره کل راه و شهرسازی کرمانشاه که نزدیکترین و ذیصلاحترین مسئول دولتی برای اظهار نظر در این ماجرا بوده است آب پاکی را روی دست آقایان ریخت و رسما اعلام کرد«تعداد افراد فوت شده بر اثر زلزله 7/3 ریشتری در مسکن مهر استان کرمانشاه ۲ نفر بوده است»بدیهی است که به طور طبیعی و قانونی نظر ایشان که مسئول مستقیم استان در وزارت راه و شهرسازی بوده است صائبترین و قابل قبولترین نظر ارائه شده در این زمینه باشد ضمن آنکه فقط یک محاسبه سر انگشتی و مراجعه به آمار رسمی نیز نظر ایشان را تأیید میکند.
و اما در این باره گفتنیهایی هست،بخوانید!
الف- اظهار نظر رسمی مسئولان اداره کل شهرسازی استان کرمانشاه که تعداد فوتشدگان مسکن مهر را دو نفر اعلام کردهاند نشان میدهد که اظهارات آقایان رئیسجمهور و معاون اول ایشان خلاف واقع است و این پرسش پیش میآید که چرا قبل از بررسی و کسب اطلاعات لازم انگشت اتهام را به سوی مسکن مهر گرفتهاند؟!
ب- آقای رئیسجمهور فرمودهاند:«دولت مطمئنا این مسائل را دنبال کرده و مقصران را شناسایی و به مردم معرفی خواهد کرد»! که سخن بجایی است ولی باید به خاطر ایشان آورد که ۵۳۷۱ واحد مسکن مهر در استان کرمانشاه در تاریخ ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۴ از سوی مسئولان محترم دولت یازدهم و با حضور معاون وزیر راه کابینه ایشان افتتاح شده است. بنابراین بر فرض صحت نظر دولت محترم درباره مسکن مهر، اگر به قول آقای رئیسجمهور قرار به«شناسایی مقصران و معرفی آنان باشد»باید مسئولان دولت یازدهم و مخصوصا مسئولان وزارت راه و شهرسازی که شناخته شده نیز هستند با عنوان مقصر به مردم معرفی شوند! شایسته نیست که هنگام افتتاح ۵۳۷۱ واحد مسکن مهر با آن عکس یادگاری بگیرند و در رسانهها با بوق و کرنا بدمند که این تعداد فراوان از مسکن مهر نیمه ساخته را در استان کرمانشاه تکمیل و افتتاح کردهایم و حال که به قول خودشان- و نه به واقع- دچار آسیب شده، گناه آن را به دیگران نسبت بدهند!!
ج- فرمودهاند«ببینید خانههایی که مردم ساختهاند حتی شیشههایش هم نشکسته ولی خانههای مسکن مهر تخریب شده است»! که باید گفت؛
اولا؛ به قول خود جناب رئیسجمهور«۱۱ هزار خانه روستایی و ۴۵۰۰ مسکن شهری تخریب شده است»و سهم مسکن مهر در این میان ۲ فوتی بوده است. خب! بفرمائید ۴۲۸ کشته و ۷۸۱۷ مجروح دیگر فاجعه زلزله کرمانشاه کجا ساکن بودهاند؟!
ثانیا؛ مگر«۱۱ هزار خانه روستایی و ۴۵۰۰ مسکن شهری»که به گفته آقای رئیسجمهور تخریب شده را مردم نساخته بودند؟! چرا که مطابق آمار رسما اعلام شده کمتر از نیم درصد عزیزان فوت شده ساکن مسکن مهر بودهاند.
ثالثا؛ به یقین دولت محترم فراموش نکرده است یکی از ساختمانهای ویران شده، بیمارستان تازهساز اسلامآباد غرب است که نه به دست مردم بلکه توسط دولت یازدهم ساخته و اواخر فروردین ماه ۹۶ با حضور وزیر محترم بهداشت افتتاح شده بود! آقایان در اینباره چه نظری دارند؟ و چه کسانی را باید به عنوان مقصر شناسایی و به مردم معرفی کنند؟!
۴ - بر خلاف ادعای آقای جهانگیری، ساختمانهای مسکن مهر در زلزله کرمانشاه کمترین آسیب را دیدهاند و به گفته مدیر روابط عمومی و شهرسازی استان کرمانشاه و علیرغم ادعاهای مطرح شده«خوشبختانه در واحدها و مجتمعهای مسکن مهر شاهد ریزش به این معنا که سقف بر روی ساختمان آوار شود نبودیم» بنابراین جای این پرسش است که آقایان بر چه اساس و با استناد به کدام شاهد و سند میدانی به جای آنکه همه تلاش و توان خود را صرف رسیدگی به امور زلزلهزدگان مصیبت دیده و اکثرا محروم کنند، انبوهی از اظهارات خلاف واقع را بر سر این بندگان مظلوم خدا آوار کردهاند؟!
۵ - و بالاخره پرسشی هم از شورای عالی امنیت ملی، هیئت نظارت بر مطبوعات و دادستانی تهران در میان است و آن اینکه نزدیک به ۱۰ میلیون نفر از مردم که عمدتا از اقشار محروم و شریف کشورمان، یعنی قریب به12/5درصد جمعیت کشور در ساختمانها و مجتمعهای مسکن مهر ساکن هستند. سؤال این است که آیا ایجاد دلهره و ترس از تخریب احتمالی مسکن و فرو ریختن آوار بر سرشان که روزنامههای زنجیرهای آن را در شیپورهای فریب خود میدمند«خلاف مصالح و منافع ملی»نیست؟!... «مسکن مهر تابوت ساکنان آن است»! «از همین حالا باید تمامی ساکنان مسکن مهر در سراسر کشور تخلیه شوند»! «بعید نیست در آینده مسکن مهر شاهد آنچه در موصل و حلب دیدیم باشیم».
این نکته نیز گفتنی است ظاهرا کسانی که درباره زلزله7/3ریشتری کرمانشاه اظهار نظر کردهاند حتی زحمت یک مراجعه دم دستی برای شناخت علمی زلزله را نیز به خود ندادهاند که اگر کمترین زحمتی به خود داده بودند درباره زلزلهای با این شدت ویرانگری اینگونه سخن نمیگفتند!