جاوید قرباناوغلی در ستون سرمقاله شرق با تيتر«نپاشیدن نمک بر زخم زلزلهزدگان»نوشت:
زلزله بلیهای است طبیعی، ناگهانی و غیرمترقبه که براساس نظر دانشمندان و دستاوردهای علمی تاکنون زمان وقوع آن پیشبینیشدنی نیست و از حوادث طبیعی و بلایای خارج از کنترل انسان است، به یک روستا، شهر، کشور بزرگ و کوچک یا فقیر و ثروتمند هم اختصاص ندارد و هر لحظه ممکن است در هر جایی از کره زمین رخ دهد و عدهای زن و مرد و کودک را زیر تلی از آوار مدفون کند. آنچه علم زمینشناسی و مهندسی زلزله در اختیار بشر قرار داده، شناخت لایههای متراکم زمین، گسلها و مناطقی است که امکان وقوع زلزله در آنها محتملتر است. کشور ما نیز در زمره مناطقی از کره خاکی است که قسمتهایی از آن در مدار زلزله قرار دارد. در چند دهه اخیر نیز مردم زلزلههای مهیبی مانند بوئینزهرا، قیر و کارزین، طبس، رودبار، بم، ورزقان و زلزله اخیر در استان کرمانشاه را شاهد بودهاند.
مشاهده صحنههای ضجه کودکان و زنان و بیپناهی ناشی از آوارشدن سرپناه، بسیار تلخ و رقتانگیز است. درست است که تعداد تلفات زلزله اخیر استان کرمانشاه در مجموع کمتر از آمار کشتهشدگان یک ماه کشور در تصادفات جادهای است، اما این از ویژگیهای حوادثی مانند سیل و زلزله است که بهشدت احساسات عمومی را جریحهدار میکند و عواطف انسانی را برمیانگیزد. اگر زلزله را گریزی نیست و نمیتوان زمان و مکان وقوع آن را پیشبینی کرد، امروز بسیاری از کشورهای جهان در پرتو پیشرفتهای علمی، برنامهریزی و مدیریت بحران و حوادث غیرمترقبه توانستهاند عواقب ناشی از زلزله را به حداقل ممکن کاهش دهند و از بار مصائب آن بکاهند.
شاید به جرئت میتوان ادعا کرد عیار سنجش کارآمدی و توان مدیریتی کشورها در آمادگی و مدیریت حوادث طبیعی است. قدرت کشور زمانی به منصه ظهور میرسد که هنگام رخداد و آزمون سخت زلزله، در نخستین لحظات و ساعات طلایی، واحدهای آموزشدیده مانند عقاب در منطقه آسیب فرود میآیند و مانند تیمی هماهنگ بهگونهای تلاش میکنند که گویی سالهای متمادی در کنار یکدیگر تمرینهای امداد و نجات را فراگرفتهاند. اقلام مورد نیاز اسکان موقت و خورد و خوراک مردم آسیبدیده در کوتاهترین زمان بین آنان توزیع میشود. واحدهای درمانی در مکان مناسب تعبیه میشوند، مؤسسات عمومی مورد نیاز بهسرعت فعال شده و خدمترسانی را آغاز میکنند. داوطلبان امدادرسان ذیل واحدهای مدیریت بحران سازماندهی و براساس اولویتهایی که همان ستاد تشخیص داده است وارد عمل میشوند. کمکهای مردمی که ناشی از احساسات پاک و بیآلایش مردم هر کشور در چنین رویدادهای تلخی است، در قالب برنامهای منظم و براساس اولویت نیازها بین مردم آسیبدیده توزیع میشود. نکته مهم در این رابطه پرهیز از دادن وعدههایی است که در بازدیدهای برخی مسئولان عالیرتبه و تحققنیافتن آن تقریبا در تمام زلزلههای مشابه در چهار دهه اخیر دیده شده است. تحقق موارد یادشده اگرچه در نظر برخی خوشخیالانه، از سر بیدردی و ادعاهای کنار تشک نشستن و لنگش کن، است، اما واقعیتهای انکارناپذیری است که در دیگر کشورها تجربه شده و نتایج آن را میتوان به سهولت مشاهده کرد. از آفات مدیریتی بلایای طبیعی آلودهکردن آن با اغراض سیاسی است. احساسات پاک و بیآلایش مردم که در زلزله اخیر و زلزلههای سالهای قبل شاهد آن بودیم و مسئولان ذیربط را که باید در خط اول امداد و نجات و کمکرسانی باشند، حیرتزده کرده، خالص و فارغ از جریانهای رایج سیاسی است. در چنین لحظات تلخ و دردناکی، بهرهبرداری از احساسات مردم، در حکم نمک بر زخم آنان پاشیدن است. مشکل مردم در چنین شرایط دردناکی و پس از زلزله اخیر در کرمانشاه، مسکن مهر نیست و اشاره به آن در چنین شرایطی اگر خوشبین باشیم، عین بیتدبیری است.
در اینکه مسکن مهر با نقایص عدیده و هزینههای سنگین مترتب بر آن، از اشتباهات مسلم دولت بود، تردیدی نیست و نگارنده این سطور در یادداشتها و مقالات متعدد در نقد دولت معجزه هزاره سوم و حامیان آن بارها به آن اشاره کرده است، اما در شرایطی که ابعاد ویرانی بسیار وسیع و تعداد خانههای ویرانشده و آوارشده و سقفهای فروریخته بر سر مردم، خارج از شمارش است، انگشتنهادن بر ویرانی واحدهای مسکن مهر که در میان ویرانیهای زلزله گم است، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا بهتر نیست پای سیاست را از اینگونه فجایع ملی بیرون بکشیم و امکانات کشور را در کاهش آلام مردم و حل مشکلات ساختاری عدیده مدیریتی بسیج کنیم؟ و اگر چنین کنیم مردم پاک و نجیب آسیبدیده نیز انتظاری از مسئولان کشور و نمایندگان آنان برای حضور در بین خود ندارند و حضورنیافتنشان را به پای مشغولیت تماموقت آنها در جهت برنامهریزی برای ساماندهی امور آنان تلقی خواهند کرد. فاجعهای مانند زلزله ممکن است در هر جایی از جهان رخ دهد. ابعاد انسانی و نوعدوستانه بلایای طبیعی بر وجوه دیگر آن غالب است. مشاهده کردهایم در چنین شرایط ناگواری، سران و مقامات کشورهای جهان با مسئولان و مردم ابراز همدردی میکنند، کمکهای نوعدوستانه خود را در اسرع وقت روانه کشور آسیبدیده میکنند. سازمانهای بینالمللی و غیردولتی (NGO) جهان امدادرسانی را بهدور از شائبههای سیاسی از وظایف انسانی خود تلفی میکنند و برای آن بسیج میشوند. اتفاقا چنین رخدادهایی نمایش نوعی همبستگی جهانی است که همه ادیان الهی و آیینهای بشری بر آن مهر تأیید زدهاند، کمااینکه هلال احمر کشورمان نیز همواره در حوادث طبیعی دیگر کشورهای جهان فارغ از نژاد، رنگ و مذهب پیشگام پیشنهاد امدادرسانی به مردم مصیبتزده دیگر کشورها بوده است. در چنین شرایطی نپذیرفتن کمکهای دیگر کشورهای جهان و تأکید و اصرار بر توان ملی در مدیریت و امدادرسانی پذیرفته نیست و اتفاقا باید از آن استقبال کرد و اینگونه اقدامات را از زاویه انسانی نگریست و آن را نمایانگر همبستگی وسیع جهانی با کشور تلقی کرد.
از این منظر توییت دکتر ظریف بلافاصله پس از زلزله کرمانشاه در تکیه بر توان و امکانات داخلی بهویژه در شرایط ضعفها و کاستیهای دولتی و درخواست مکرر از مردم، وجهی نداشت و براساس اطلاعات موثق با واکنش منفی مردم روبهرو شد. اتفاقا مردم از وزیر خارجه خود بسیج همبستگی جهانی را که یک بُعد آن ارسال کمکهای انساندوستانه حتی بهصورت سمبلیک است، انتظار دارند. برخلاف تصور اولیه، پیشنهاد کمک دیگر کشورها در چنین شرایط دشواری بههیچوجه ضعف یا کمبود امکانات کشور حادثهدیده تلقی نمیشود. پیام همتای ژاپنی دکتر ظریف به او پس از زلزله اخیر گواهی بر این مدعاست. تارو کونو، وزیر خارجه ژاپن، به همتای ایرانی خود نوشته بود: «...کشور ما حمایتهای کشور شریفتان را که هنگام وقوع زلزله در سال ٢٠١١ در مناطق شرق ژاپن انجام شد فراموش نمیکند و آمادگی دارد کمکهای همهجانبه خود را به ایران ارائه دهد». وزیر خارجه کشوری غنی و تقریبا بینیاز از هر کمک پس از شش سال از ایران به خاطر پیشنهاد یا احتمالا کمک اندک، اینگونه متواضعانه تشکر میکند. این همان حس همبستگی است که ارزشی بسیار بیشتر از کمک و امداد دارد.
- فصل همدلي، نه نزاع
الياس حضرتي در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
«سياست» دري ندارد كه بشود بست و راه عواطف و احساسات را بدان سد كرد. ما همه گاهي تحت تاثير «جو» حرفهايي ميزنيم و كارهايي ميكنيم كه بعدا از آن پشيمان ميشويم. سياستمداران زيرك و هوشيار هم گاهي ناخواسته تابع هيجانات زودگذر ميشوند و حرفهايي ميزنند و كارهايي ميكنند كه برايشان «گران» تمام ميشود. داستانهاي زيادي نقل شده، روايتهاي زيادي به تاريخ راه پيدا كرده، خودمان نيز در اين ٣٠، ٤٠ سال شاهد حرف ها و حديثهايي بودهايم كه همهشان گواهي ميدهند قدرت و قوت افراد به «خويشتنداري» است. عقل و شرع هر دو، ما را امر كردهاند كه از هيجانات و احساسات تبعيت نكنيم و در هر شرايطي تبعات قول و فعلمان را محاسبه كنيم.
به يك اعتبار تقوا چيزي جز خويشتنداري و كنترل دست و زبان نيست و هر كس كه بيشتر بر نفسش امير باشد و از گفتار و كردارش مراقبت كند، باتقواتر است. همه آحاد جامعه محتاج به مهار عقلند. اصلا معني باطني عقل همين مهار و پرهيز است و ما هر كه باشيم در هر موقعيتي باشيم وظيفه داريم كه زبانمان را كنترل كنيم، اما واضح است كه اين وظيفه بر دوش نامداران، سياستمداران، مقامات، مسوولان و آنها كه صاحب نفوذ كلامند سنگينتر است و پرهيزگاريشان ارزشمندتر است. اينها را گفتم تا اولا شأن «حرف» و «اقدام» فردي در مقام و موقعيت سردار وحيد حقانيان را يادآور شوم و هم تاكيد كنم يكطرفه به قاضي نرويم و از يك مشاجره لفظي، يك غوغاي سياسي تازه نسازيم.
آقاي وحيد، اهل مصاحبه و گفتوگو نيست. تمام روزنامهها و صفحات اينترنتي را ورق بزنيد، از ايشان بيست جمله هم نمييابيد كه له يا عليه شخص يا جرياني چيزي گفته باشند. نزديكي ايشان به رهبري، طبيعتا موانع و محظوراتي ساخته تا وارد مباحث سياسي نشوند و اعلام موضع نكنند. اين محظورات براي ديگران هم وجود دارد اما جايگاه ويژه آقاي وحيد، آنقدر حساس است و آنقدر ويژه است كه وزن و اهميت حرف ايشان را دوچندان، بلكه صدچندان ميكند. هر كس كه وارد منطقه زلزله ميشود طبيعي است كه تحت تاثير احساسات و عواطف انساني قرار بگيرد. آلام مردم، خرابيها، نارساييها، مشكلات، بيسرپناهي و از اين قبيل، دل هر ناظري را به درد ميآورد و او را مغلوب عواطف و هيجانات ميكند. عيبي ندارد اگر اينجا از تعبير «جوزدگي» استفاده كنيم. جوي متشنج، پر از درد و زخم و رنج و آكنده از گريه و اندوه، چنان سنگين است كه سخت بشود از آن متأثر نشد. آن فيلمي هم كه در شبكههاي مجازي دست به دست ميشود و در آن آقاي وحيد متعرض معاون اول رييسجمهور ميشود، به اندازه كافي گوياست و تاييد ميكند كه ايشان متاثر از فضا و اخبار و صحنههاي دلخراش شدهاند. در اينجا قدرت و نفوذ شبكههاي مجازي هم قابل تأمل است. در عرض چند ساعت اين فيلم چند ثانيهاي در سطوح مختلف پخش شد و همه از آن خبردار شدند. ارزش خبر از يك طرف به «گوينده» بود و از طرف ديگر به معاون اول. كسي در حد و مرتبه آقاي وحيد به كسي با اين بيان تند و صريح انتقاد ميكند كه شان و مرتبه صدراعظمي دارد. اما همه آنها كه دل در گرو انقلاب و نظام دارند و براي توفيق و سربلندي جمهوري اسلامي تلاش ميكنند، معتقدند كه انتقادهايي با اين لحن و بيان مواضعي در اين سطح، نهتنها عوايد خوبي براي كشور و نظام ندارد بلكه هزينههاي سنگيني نيز روي دست مملكت ميگذارد. حتي اين نوع انتقاد به نفع زلزلهزدهها و آسيبديدگان از اين فاجعه طبيعي نيز نيست و كمكي به آنها نميكند.
سياسي شدن زلزله خطرناك است. هم از اين طرف شكستن كاسه و كوزهها بر سر مسكن مهر ما را به جايي نميرساند؛ هم از آن طرف منكوب كردن مسوولان عاليمقام كمكي نميكند. نهتنها كمك نميكند بلكه باعث پديد آمدن كينه و نقار ميشود و تفرقه و دودستگي را دامن ميزند. ما بيش از هر زمان ديگري نياز به وحدت داريم. نهتنها در قبال دشمن خارجي و ياوهگوييهاي امريكا بايد متحد باشيم بلكه در مقابل بلاياي طبيعي نيز بايد اختلافات سياسي را كنار بگذاريم و آسيبديدهها جز صداي واحد از مسوولان نشنوند. قرار نيست زلزلهزدگان تبديل به وجه نزاع شوند و خداي نكرده تا حد بهانههايي براي دعواي سياسي، پايين بيايند. براي آنها نه اين طرفي مهم است و نه آن طرفي. كسي كه زندگياش زير آوار مانده نياز به كمك مخلصانه به دور از نزاع سياسي دارد. براي همين هم هست كه اظهارنظر آقاي وحيد بسيار گران آمد و اكثرا با تعجب و حيرت بدان نگاه كردند. البته چند ساعت بعد، آقاي وحيد ويدئويي پر كرد و در آن قدري از حرف قبلي خود را تلطيف كرد. اگرچه اين تلطيف هم بينكته نبود، اما به هر حال سعي شده بود تا اندازه زيادي از «تبعات سنگين لعنت» كم كند. اگر واقعبينانه به اوضاع و احوال مملكت نگاه كنيم، خيلي زود به اين نتيجه ميرسيم كه تكتك ما- عليالخصوص مسوولان- راهي جز وحدت و همدلي نداريم. قطعا وحدت و همدلي راه انتقاد را نميبندد. ميتوانيم- بلكه بايد- از همديگر انتقاد كنيم و ضعفها و كاستيهاي واقعي را گوشزد كنيم. آنجا كه با منافع ملي روبهروييم نيازي به تعارف و مجامله نيست. خيلي صريح و بيپرده ميتوانيم زبان به نقد بچرخانيم. اما نقد، ملازم لعنت و تخفيف طرف مقابل نيست. هيچ منطقي اين نقد را نميپذيرد. البته بحث مسكن مهر هم جدي است و ترساندن ساكنين مهر و خالي كردن توي دل مردمي كه جز مهر سرپناهي ندارند، خطرناك است، منصفانه هم نيست. اين بحث را بايد در سطحي كارشناسانه و دقيق پي گرفت، اما در عين حال با رفق و برادري و مؤانسات كار اين مردم مظلوم را پي گرفت و هرچه زودتر تا سرماي استخوانسوز پاييزي از راه نرسيده، سرپناهي براي زلزلهزدگان تدارك ديد.
- تروریسم نیابتی و زلزله کرمانشاه
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
یک هفته از زلزله مهیب کرمانشاه میگذرد. زمینلرزهای که نه تنها در نیمی از کشور، بلکه در کشورهای ترکیه و عراق و کویت و عربستان و لبنان و اردن و فلسطین اشغالی و جمهوری آذربایجان و ارمنستان و گرجستان احساس شد و بزرگترین زلزله جهان در سال میلادی جاری نام گرفت. بلافاصله دو حرکت در قبال این مصیبت بزرگ شکل گرفت؛ یک حرکت، بسیج مسئولانه نهادها و مردم برای امدادرسانی به زلزلهزدگان بود که روح همدلی و تعاون را در کشور تقویت کرد. حرکت دوم اما رویکرد نامسئولانهای بود که کوشید این مصیبت را دستمایه موجسواریهای سیاسی و فراتر از آن، ضد امنیت ملی قرار دهد.
1- کافی است این زلزله 7/3 ریشتری را با زلزلههای مشابه یا به مراتب خفیفتر بم و رودبار مقایسه کنیم که مجموعا 76 هزار کشته برجای گذاشت. این بار هم میشد به جای 430 نفر، مثلا 43 هزار نفر قربانی شوند. البته جان یک نفر هم مهم است و باید تدابیری اندیشید که تلفات و خسارات چنین بلایایی باز هم کمتر شود. اما انصاف این است که بگوییم در اثر بازسازی هزاران بافت فرسوده در مناطق محروم و روستایی و از جمله احداث مسکن مهر، تلفات زلزله به یک صدم یا یک نودم ماقبل بازسازی در مناطق مشابه کاهش یافته است. این قضاوت درست و منطبق بر واقع، اگر از سوی برخی مدیران دولتی یا رسانهها عنوان میشد، قطعا کمک به التیام دلهای داغدار مردم بود، اما برخی از آنها مسیری کاملا برعکس و سؤال برانگیز را برگزیدند.
2- هنوز پسلرزههای زلزله ادامه داشت که به فاصله چند ساعت، جنجال علیه مسکن مهر کلید خورد و آقای جهانگیری بدون کمترین امکان بررسی ادعا کرد «اکثریت خانههای ویرانشده، مسکن مهر بودهاند»! سپس آقای روحانی در سرپل ذهاب گفت مقصران ساخت مسکنهایی که به شکل دولتی ساخته شده و در زلزله با مشکل مواجه شدند، باید شناسایی و به مردم معرفی شوند. گویا پای سناریویی با محوریت فرافکنی یا تسویه حساب با دولت سابق (اسبق) در میان بود اما رسانههای زنجیرهای ضدانقلاب بهرهبرداری دیگری از این موضعگیری کردند: سیاهنمایی علیه یکی از خدمات نظام به 10 میلیون نفر از طبقات محروم. ظلم بزرگ آن بود که نگفتند اگر 88 هزار خانه فرسوده در منطقه، نوسازی و بازسازی نشده بود، به جای 430 کشته، چند ده هزار نفر در زلزله قربانی میشدند.
3- به فرض غلط که ادعای دو مدیر ارشد دولت درست بود؛ آیا جز این است که 5700 واحد مسکن مهر با نظارت مدیران دولت یازدهم در کرمانشاه ساخته شده و در بهمن 1394 (در آستانه انتخابات مجلس دهم) تحویل مردم شده بود؟ چرا تا این حد، از مسئولیتپذیری شانه خالی میکنند؟ آیا بر اساس اصول روانشناسی نمیتوان نتیجه گرفت که آنها به خاطر فرافکنی مسئولیت، هنوز رشد و کفایت شخصیتی پیدا نکردهاند؟ مگر فاز دوم بیمارستان اسلامآباد غرب، در همین دولت ساخته نشده و توسط وزیر بهداشت افتتاح نشده بود؟
4- جنگ اعصاب با مردم، به مسکن مهر محدود نماند. شبکه رسانهای آلوده، مجادله و شبههافکنی را به حوزههای دیگر هم کشاندند. از جمله مدعی شدند مردم به هلال احمر اعتماد ندارند و باید کمکهای خود را شخصا به زلزلهزدگان برسانند. یا اینکه به القای شکاف و تقابل میان ارتش و سپاه دامن زدند. و مضحکتر اینکه پس از همه این تحرکات، درباره کاهش سرمایه اعتماد اجتماعی و عدم تابآوری عمومی ابراز نگرانی کردند!
5- وقتی راننده خدوم و غیور بوکانی حین امدادرسانی فوت کرد، بلافاصله خیز برداشتند تا در آتش تفرقه شیعه و سنی و کرد و غیر کرد بدمند. همچنین وقتی ستوانیکم ارتشی «حسن نیرپور» در مسیر امدادرسانی به زلزلهزدگان جان باخت، کانالهای وطنفروشی مثل کلمه (فراریان فتنه سبز و مقیم پاریس) و آمد نیوز و... از غیرت دم زدند و نوشتند «حججی فدای بشار اسد در سوریه شد و نیرپور فدای مردم ایران شد؛ این کجا و آن کجا؟»!
6- وقتی محسن حججی (قهرمان یک ملت) را نشانه میگیرند، دم خروس جماعت نقابدار بیرون میزند. معلوم میشود که از نابودی داعش (پهلوان پنبههای رعبافکنی نیابتی آمریکا و آلسعود و اسرائیل) عصبانی هستند. شهید حججی، در همان راه غیرت و شرافتی جان باخت که ستوانیکم «حسن نیرپور». این فداکاران را با بیغیرتهایی که وطنفروشی کردند، چه کار؟! محسن حججی قبل از آنکه لباس مدافع حرم بر تن کند، در اردوهای جهادی مناطق محروم، به خدمترسانی مشغول بود. امثال شهید بلباسی و دهها شهید دیگر مدافع حرم نیز قبلا در اردوهایسازندگی مناطق محروم و امداد رسانی به سیل زدگان گیلان و مازندران و زلزلهزدگان ورزقان و... تمرین مجاهدت کرده بودند. مردم، تاثر شدید اهالی یکی از همین روستاهای محروم پس از شنیدن خبر شهادت شهید حججی را به خاطر دارند که برای جنگیدن با قاتلان شهید حججی اعلام آمادگی میکردند. از طرف دیگر باید پرسید مگر غیورمردان ارتش، در نبرد با تروریستهای داعش جانفشانی ننمودند و در راه دفاع از حرم اهل بیت، شهید تقدیم نکردند؟!
7- شما بگویید؛ درباره این قبیل رفتارهای به دور از شرافت چه باید گفت. اگر کسی این قبیل تحرکات مسموم را مذمت و لعنت کرد، سزاوار اعتراض و هیاهوست؟ میگویند «دزد نابکاری به مسجد رفته و سرگرم دزدی بود. نمازگزاری از راه رسید و با عصبانیت فریاد زد؛ ای رذل نابکار تف بر تو که از مسجد دزدی میکنی؟ لعنت بر تو! اما دزد که در حال جمع کردن فرشها بود، قیافه آدمهای غیرتی شده را به خود گرفت و گفت در خانه مقدس خدا تف میاندازی؟! صبر کن کارم تمام شود؛ نشانت میدهم تف انداختن در مسجد یعنی چی»!
8- مقدمه فتنهانگیزی، غبارآلود کردن فضا، به هم زدن مرز حقیقت و دروغ، و سلب قدرت تشخیص از مردم است. اردوگاه دروغ از هیچ چیز برای مشتبه کردن امور بر مردم دریغ نمیکنند؛ حتی اگر مصیبت تلخی مانند زلزله باشد. آنها البته سابقه دارند و برخی از همانها، پیش از این ثابت کردند که به خیال موهوم کسب غنیمت اندک، از سواری دادن به دشمنان ملت ایران دریغ نمیکنند.
9- حسنین هیکل روزنامهنگار ارشد مصری تیرماه 1388 در گفتوگو با شبکه الجزیره خبری قابل تامل را بازگو کرد؛ «فقط دو روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری ایران، 18 هزار پیام با موضوع تقلب و ضرورت اعتراض به آن در اینترنت و شبکه توئیتر منتشر شد که بعدها مشخص شد این پیامها از سوی کاربرانی در اسرائیل توئیت شدهاند. اسرائیل با سقوط رژیم پهلوی نفوذ خود را از دست داد و به دنبال بازیابی آن نفوذ است. ایران به گونهای که انتظار نمیرفت، مورد هدف و حمله قرار گرفت اما با وجود ناآرامی پدید آمده، یکپارچه و منسجم است. این، یک جنگ بدون مرز علیه ایران است. هزاران سایت اینترنتی قبل و بعد از انتخابات ایران فعال شدند و هدف آنها ایجاد التهاب و تحریک به آشوب بود. کنگره آمریکا 400 میلیون دلار برای براندازی در ایران اختصاص داد».
10- مدیرعامل سرویس میکروبلاگ توییتر در خرداد 1390، با حکم باراک اوباما به عنوان عضو کمیته مشاوران مخابراتی امنیت ملی آمریکا (NSTAC) منصوب شد. مدیر توییتر همچنین اردیبهشت 1391 با هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا ملاقات کرد. «دیک کستالو» این خبر را در حساب کاربری خود در توییتر، به این شکل منتشر کرد: «لذت دیدار امروز با کلینتون و تیم توییتر وزارت امور خارجه». فصل 24 کتاب خاطرات هیلاری کلینتون با عنوان «انتخابهای سخت» (HARD CHOISES) به دیپلماسی نفوذ در عصر دیجیتال میپردازد. او در خاطرات خود مربوط به آشوب سال 1388 مینویسد «در ژوئن 2009 و همزمان با اعتراضات جنبش سبز در ایران، توییتر قصد داشت به منظور انجام تعمیرات دورهای برای مدت زمان کوتاهی خدمات جهانی خود را محدود کند که دقیقا نیمه روز در تهران بود. بلافاصله ضمن ارتباط با مدیران توییتر، هشدار دادیم که محدود ساختن خدمات توییتر در آن بازه زمانی چه ضربهای به فعالان جنبش در ایران وارد میکند. در نتیجه توییتر برنامه تعمیرات خود را به تعویق انداخت».
11- به خاطر بیاوریم که کاسپین ماکان نامزد - و متهم به همراهی در ترور- مرحومه ندا آقاسلطان، چگونه در سناریوی شبکه دولتی انگلیس برای بنزین ریختن در آتش آشوب سال 1388 نقشآفرینی کرد و سپس به تلآویو رفت و با سران رژیم صهیونیستی ملاقات کرد و مورد تمجید قرار گرفت. او یکی از صدها وطنفروشی بود که به خدمت موساد و پیادهنظام ارتش اسرائیل در آمده بودند؛ چنانکه نتانیاهو و شیمون پرز دربارهشان گفتند «جنبش سبز، سرمایه بزرگ اسرائیل است» و «جنگ با ایران از داخل مرزهای ایران آغاز میشود». شبکه مزدورانی که به تعبیر مایکل لدین (مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا) از بیست سال قبل از آشوب نیابتی 88 فراهم شده بودند، در آن فتنه از هم پاشید اما مثلث جاسوسی سیا و موساد و آمآیسیکس میکوشند شبیه همان را به واسطه شبکهسازی در فضای مجازی بازسازی کنند.
12- در این میان سؤال مهم این است که چرا برخی سیاسیون و مدیران دولتی ولو به خاطر تسویه حسابهای سیاسی حاضرند، با آن شبکه اصالتا مزدور و وطنفروش همپوشانی پیشه کنند؟ به نظر میرسد این مدیران، چون کارنامه درخوری ندارند تا در ازای انبوه وعدههای سررسید شده به مردم عرضه کنند، از هر حاشیهسازی و مجادلهای که افکار عمومی را از مطالبات بحق دور کند، استقبال میکنند. اینجا همان موقعیت خطرناکی است که مرزبندی با شبکه رسانهای ضد انقلاب و جبهه عملیات روانی وابسته به «سیا، موساد و ام آی سیکس انگلیس» مخدوش میشود. در صورت تداوم این همپوشانی، قطعا بیغیرتی اتفاق افتاده است. از همان نوع که آیتالله جوادی آملی (حفظهالله تعالی) فرمودند «در فرهنگ قرآنی غیرت را سه عنصر معرفت، هویت و غیرزدایی تشکیل میدهند؛ غیرزدایی به این معنا است که اجازه ندهیم بیگانه به حریم ما نفوذ کند. بیگانه را در حریم خود راه دادن با غیرت سازگار نیست... کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و یا سیاسی به روی کشور میگشایند، از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نیستند و [...] هستند.».
13- برخی دولتمردان تمامی مرزهای منطق را درنوردیدهاند. منطقیون میگویند «تعریف» باید ضمن اینکه مانع اغیار است، در اصل جامع افراد و مصادیق موضوع مورد معرفی (معرَّف) باشد. اما این مدیران و عقبه رسانهای آنها به جای معرفی و عرضه کارنامه خود، به عنوان یک راهبرد، دائما در عملکرد دولت قبل، دبیر قبلی شورای عالی امنیت ملی (متولی مذاکرات)، شهردار پیشین، قوه قضائیه، شورای نگهبان، سپاه پاسداران، جریان حزباللهی پای کار انقلاب یا مدافعان حرم و قبیل اینها خدشه کرده و مورد تخطئه قرار میدهند. نوعی فاصلهگذاری و تمایزطلبی افراطی در حد «غیر تراشی» از ارکان قانون اساسی و خدمتگزاران کشور! اما وقتی اصطلاحا به پرسش درباره آورده و کارکرد ایجابی خود آنها به عنوان تعریف آن میرسیم، غالبا با بحران موجودی و پاسخ مواجه هستیم. مثلا؛ چهار سال است که افکار عمومی بمباران ذهنی میشود مبنی بر اینکه مسکن مهر مزخرف است. مصیبت زلزله و عزای مردم را هم فرصت و غنیمت انگاشتند و بیمحابا و بدون بررسی، حمله کردند. اما نمیگویند که در این 4 سال جز غر زدن و ناسزا به مسکن مهر گفتن، کدام فعالیت اندک را در خدمت صاحب خانه شدن مردم انجام دادهاند؟ آیا این روش مدیریت مبتنی بر انکار یا سیاهنمایی مطلق خدمات پیشینیان بدون اینکه چیزی به جایش گذاشته باشند، چیزی جز خسارت و عقبگرد است؟
- بنيانگرايي نوبهنو
دکتر حامد حاجيحيدري
از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
شماري از جوانان انقلابي، پس از انتخابات، در اين حس و حال متفق شدند که بايد به سرعت مسير جديدي را گشود؛ آنها گاه با صراحت، خواهان عبور از "اصولگرايي" بودند و برخي نيز نام "اصولگرايي" را به "افولگرايي" تعبير ميکردند. بوضوح با اين ايده آنها موافق نيستم، ولي به دغدغههاي اصولي ايشان که همانا "بنيانگرايي نو به نو" است، احترام ميگذارم. درک ميکنم که آنها از هزيمت ميليمتري در انتخابات نود و شش سرخوردهاند، ولي واقع آن است که آنها در انتخابات مسير درستي را رفتند و نتايج انتخابات هم لا اقل اين نکته را تصديق ميکند که يک اقليت نيرومند نزديک به اکثريت خلق کردند؛ شايد هم اگر تخلفات دوازده گانه گزارش شده از سوي شوراي نگهبان را هم لحاظ کنيم، بتوانيم تصديق کنيم که روش و مسير اصولگرايي چندان شکست خورده هم نبوده است. از يک ديد وسيعتر، اگر به جريان اصولگرايي نگاهي بيندازيم، ضرورتاً بايد اذعان کنيم که حضور عامل اصولگرايي در سپهر سياسي ايران، به نحو مؤثري در پيشبرد پروژه انقلاب اسلامي سهم داشته است؛ البته هميشه و حتماً راههايي براي بهبود همه چيز هست. جوانان فعال در سويه "بنيانگرايي نو به نو"، درگير يک تصميم هستند؛ آنها بايد تصميم بگيرند که چه جلوهاي در تاريخ داشته باشند. يک تصوير صميمي و رفيق فرهنگ مکرم عامه يا استعاري و پيچيده، مدرن و رو به جلو يا محتاط و هوادار
محيط زيست، جالب و هيجانانگيز يا رسمي و کلاسيک؟ اگر واقعاً درگير ايجاد اين کل معنادار تاريخي شوند، بعيد است که بتوانند عناصر عمدهاي از جريان موجود اصولگرايي را تغيير دهند يا به چالش بکشند. پس، شايد بهتر باشد که در هر حال به فکر بهبود روندهاي موجود باشند، و اين فرق ميکند با برخورد پر از خشم با آن چه گمان به نا صحيح بودن آن دارند، آنها بايد همراه و دوشادوش انتقاد از روندهاي موجود، طرحي جايگزين ارائه دهند، و اغلب، چنين بوده است که اين طرح جايگزين، عناصر مهمي از روندهاي فعلي اصولگرايي را با خود داشته است؛ اين نکته، دليل اصلي آن است که جريان اصولگرايي به رغم همه کارشکنيهاي مهلک، تا کنون پا بر جاي مانده است.
و من در جريان آمد و شد به محافل اين جوانان پر انرژي دريافتهام که آنها وارد فاز ارائه طراحيهاي بديل شدهاند و من اين را به فال نيک ميگيرم. ورود آنها به طراحيهاي عملياتي، واقعبيني را چاشني آرمانگرايي ستودني آنها ميکند، و در نتيجه، ارزش خيلي از مساعي پيشين در قياس با محدودههاي عملي نزد ايشان معلوم ميشود.
بدترين حالتي که ممکن است در اين طراحيهاي جايگزين اتفاق بيفتد، اين است که خودمان را در چارچوب شعارهايي که قبلاً دادهايم حبس کنيم و گمان ببريم که مخالفتها يا معاضدتها را بايد تا آخر ادامه داد، حتي اگر اصولي و بنيانگرايانه نباشند. بايد شخصيتي براي مخالفتهاي خود درست کنيم که بتوان از مقدمات و مقارنات و تبعات آن، يکپارچه دفاع کرد. رويکرد مؤثر هم براي اين منظور آن است که ابتدا توصيف و شناخت خوبي از شرايط فعلي و احتمالي در آينده به دست آورديم، و بعد، روشهاي عملياتي را بيابيم که ما را به آرمانها نزديکتر و ارتباط متقابل عوامل را تسهيل کند.
جوانان ميخواهند پژواک منحصر به فرد و ويژهاي داشته باشند، ولي، نبايد فراموش کنند که در اين راه، گوش دادن به مردم، بسيار مهمتر از حرف زدن با آنهاست. ما بايد به آنچه مخالفان ديدگاههاي ما ميگويند و به سخن مردم يا همان کساني که بايد از طراحيهاي سياسي ما منتفع شوند گوش دهيم، با آنها همدلي کنيم و به چالشها و مباحثاتشان احترام بگذاريم. لازم است تا تمام ادراک خود را براي شنيدن خواستههاي واقعي آنها به کار بگيريم. هيچ راه ميانبري براي گذشتن از اين نکته مهم وجود ندارد.
بخشي از مسير حرفهاي سياست اين است که ارتباطي واقعي با مردم برقرار کنيم و به مردم خدمت برسانيم. هيچ کس بدون ارتباط با مردم و استفاده از بازخوردهاي آنان براي توسعه، ايده و خطمشي سياسي تلاش موفقي نخواهد داشت. بياييد با حلقههاي ارتباطي قبلي شروع کنيم. با دوستان، خانواده و آشنايان و مخاطبان فعلي تماس بگيريم. کنار آنها بنشينيم و ايدههاي خود را به اشتراک بگذاريم. به عکسالعمل آنها دقت کنيم.
نکته بعد اين که بهتر است به جاي حرکات پر سر و صدا و به اصطلاح جوانها، «ترکوندن»، به نقد و ارزيابي خودمان بپردازيم؛ اين يک استراتژي اثربخش است. انتقاد خود از خويش، باعث ارائه چشماندازي بسيار روشن و واضح به مخاطبان ميشود و اعتبار و جلوه صداقت ما را افزايش ميدهد. مردم به کساني اقبال نشان ميدهند که ارزيابي واقعبينانهاي از خود و مسير رشد جامعه داشته باشند؛ کساني که صادقانه ضعفها و حتي ضعفهاي خودشان را ببينند و در عين حال، حسن نظر و اميدواري و شادابي و طراوت خود را حفظ کند.
مطلب مهم بعد آن است که بايد ضرورت و فوريت ديدگاه خود را به نحو متعادلي گوشزد کنيم. اين روزها، استفاده از قيودي مانند شديداً و قوياً و شرايط خطرناک و ... بيش از حد شده، و اشکال کار اين است که گوشها از اين حرفها انباشته گرديده است، و استفاده از اين قيود، عملاً به حساسيت بيشتر ديگران منجر نميشود. حالا ديگر، انگيزههاي بسيار قدرتمندي براي کار سياسي «مستمر» نياز هست؛ بايد، با حوصله، مسائل و راهحلها را تعريف کنيم و بگوييم چرا نميتوانيم بيش از اين صبر کنيم.
اگر ميخواهيم در مورد يک روند نزولي با ساير سياستمداران و مردم حرف بزنيم، بايد برايشان شرح دهيم که ممکن است وضعيت بحراني شود و در عين حال، راهحلهاي بالقوه چه مسيرهايي ميتوانند باشند. کليد کار اين است که بايد به موازات طرح مسائل، راه حلهاي خوبي هم ارائه دهيم، و الا اغلب مسائل را کم و بيش همه ميدانند.
نکته آخر اين که بايد يک روايت از آينده ارائه دهيم. روايت آينده به ما اجازه ميدهد، تا راه حلهاي خود را به عناصر موجود اضافه کنيم و غريبگي و هولناکي را از آينده بزداييم. راه حلها ممکن است دشوار پذيرفته شوند، چون اين گمان ميرود که برخي مسائل را بهبود ميبخشند و برخي ديگر را خراب ميکنند. در شرايط امروز که گوش مردم از راه حلهاي بخشي و خلق الساعه که براي مسائل مطرح ميشوند پر است، ارائه يک راه حل، اکيداً مستلزم
همه جانبه نگري است، و مردم ميتوانند در جريان روايت آينده، همهجانبه نگريها را بيازمايند. غير از اين، اعتماد نخواهند کرد.
نظر شما