به گونهای که نمیتوان تاریخ سینمای جهان را بدون سینمای ایتالیا و زبان ایتالیایی متصور شد.
همزمان با برگزاری هفته زبان ایتالیایی در جهان و بزرگداشت صدوپنجاهمین سال تولد پیراندلو، نمایشنامهنویس ایتالیایی، نشست ویژه شهر کتاب با موضوع «زبان ایتالیایی در سینما» روز دوشنبه ۲۲ آبان به بررسی آثار پیراندلو و تأثیر او بر سینما و تئاتر ایتالیا و جهان اختصاص داشت. در این نشست مائوریتزیو آنتونینی، نادیا معاونی، آنتونیا شرکاء و آرش عباسی درباره جایگاه زبان ایتالیایی در سینما و جایگاه پیراندلو در زبان و ادبیات ایتالیایی به بحث و تبادل نظر پرداختند.
در آغاز نشست مائوریتزیو آنتونینی، رایزن سفارت ایتالیا، گفت: ما امروز دور هم جمع شدهایم تا درباره نویسندهای صحبت کنیم که اگرچه ۱۰۰ سال از درگذشتاش میگذرد، نویسندهای بهروز محسوب میشود. او درباره موضوعهایی صحبت کرده که هم در آن زمان مسائل واقعی جامعه بودند و هم امروز ما با آنها دستبهگریبان هستیم. پیراندلو تأثیر زیادی روی ادبیات، سینما و تئاتر ایتالیا و سراسر اروپا گذاشته است. ما در ایتالیا در دوره دبیرستان با آثار او آشنا میشویم، هرچند خواندن کتابهایش برای افرادی در آن سن سخت است.
پس از آن، آنتونیا شرکا گفت: امسال ۱۵۰ سال از تولد پیراندلو میگذرد. او نگاه ویژهای به جهان داشت که باعث اهمیت یافتن آثارش شده است. برداشتهای سینمایی زیادی از آثار او انجام شده است. در واقع سنت اقتباس ادبی در سینمای ایتالیا از سنتهای ریشهدار است. ایتالیاییها به تولید نسخههای سینمایی از آثار وزین ادبیشان علاقه زیادی داشتهاند و آثار پیراندلو، دستمایه چند اثر سینمایی شده است. یکی از این آثار «کائوس» (آشوب) است که با برداشت از پنج داستان پیراندلو در ۱۹۸۴، به دست برادران تاویانی ساخته شده است.
شرکا به دغدغههای پیراندلو هم اشاره کرد و افزود: سیاست دغدغه اصلی او نبود؛ بلکه فلسفه، هستیشناسی و روانشناسی بیش از هر چیز دیگر فکر وی را مشغول میکرد. کار اصلی پیراندلو کندوکاو در هویت واقعی و پنهان انسانها بود؛ هویتی که گاه از دست میرود. اختلاف بین اصل و نحوه ادراک زندگی نیز از دغدغههای اوست. نباید فراموش کرد که ادبیات پیراندلو ریشه در نوعی واقعگرایی آغاز سده بیستم دارد. فیلمسازانی هم که از آثار او اقتباس کردهاند، متمایل به واقعگرایی بودند. پیراندلو نشان میدهد آدمها چطور دچار قلب و تردید میشوند. عشقهای ناممکن بخشی دیگر از مضمون آثار اوست.
شرکا به خصوصیت تکصحنهای بودن آثار پیراندلو هم پرداخت و تصریح کرد: آثار غیرنمایشنامهای وی تکصحنهای هستند و مجموعه کائوس هم از همین تکصحنهها تشکیل شده است. علاوه بر تاویانیها، کارلو پونتی هم روی چند اثر پیراندلو سرمایهگذاری کرده تا نسخه سینمایی این آثار تهیه شود. لشلتا و انریکوی چهارم هم دیگر آثاری سینمایی ساخته شده از روی داستانهای پیراندلو هستند.
در ادامهی نشست، نادیا معاونی به بیماری جنون همسر پیراندلو اشاره کرد و گفت: همسر پیراندلو سالهای پایانی عمرش را در تیمارستان گذراند و از این رو بود که پیراندلو به موضوع جنون در آثارش زیاد پرداخته است. جنون در آثار او نوعی دوگانگی شخصیتی است. انسانها بهقدری در زندگی تحت فشار قرار میگیرند که ممکن است تعادل روانی خود را به اندازه یک آن هم که شده از دست بدهند. اگرچه به همخوردن تعادل روانی ممکن است در حد یک لحظه باشد، خیلی از انسانها در معرض این وضعیت قرار دارند.
معاونی به مشکل ترجمه در برخی برگردانهای فارسی آثار پیراندلو اشاره کرد و افزود: دستیابی به روح آثار پیراندلو آسان نیست. او نویسندهای عادی نیست؛ جهانش روانکاوانه است و برخی آثارش در پایان عمر، سوررئالیستی شده بود. درک جهانبینی وی سخت است. باید روح آثارش را شناخت و کاوید. بحران هویت و دوگانگی شخصیتی انسان مدرن در همه آثار وی مشاهده میشود. در کارهای وی گاه انسان یک شخصیت دارد، بعد دو شخصیت، بعد ممکن است شخصیت نداشته باشد یا ده شخصیت داشته باشد. طنز تلخی در پارهای از آثار پیراندلو دیده میشود. مترجم باید به روح آثار وی وقوف پیدا کند. قلم پیراندلو هم سنگین و سرشار از واژگان دشوار است؛ بنابراین ترجمه آثار وی به زبانهای دیگر آسان نیست. زبانی را که در مبدا آسان نیست، نمیتوان به صورت ساده ترجمه کرد. در زبان ایتالیایی از نقطه زیاد استفاده میشود، اما او گاه یک پاراگراف و حتی یک صفحه نوشته و جمله را قطع نکرده است. معلوم است که نویسنده عمدی داشته و مترجم هم باید سعی کند همان موارد را رعایت کند. از طرف دیگر نویسنده در زبان ایتالیایی مکرر از مصدر و اسم مفعول استفاده میکند که باید در فارسی آنها را به افعال صرفشده تبدیل کنیم چون گنگ باقی خواهند ماند. به کار بردن مصدر، زبان ایتالیایی را زیبا، اما جمله فارسی را نامفهوم میکند.
آرش عباسی به تأثیر پیراندلو در عرصه نمایش پرداخت و یادآور شد: پیراندلو کارش را با نوشتن شعر و روزنامهنگاری شروع کرد، با داستان ادامه داد و سپس به درام و تئاتر رسید. بهندرت نمایشنامهنویسی را میتوان یافت که در آخرین مرحله نویسندگیاش به نمایشنامهنویسی روی بیاورد. پیراندلو توانست انقلابی را در تئاتر زمان خودش ایجاد کند. امروز کسی که شبیه به اوست، یون فوسه بلژیکی است. نمایشنامههای فوسه هم موجی از کارهای نامتعارف را پدید آورده است. فوسه در ابتدا از تئاتر متنفر بود و تمایلی به دیدن نمایش نداشت، اما سرانجام دست به نمایشنامهنویسی زند. البته پیراندلو از همان اول تماشای تئاتر را دوست داشت.
عباسی به زندگی دشوار پیراندلو هم اشاره کرد و افزود: او هم در زندگی شخصی و هم در عرصه تئاتر حیات دشواری را تجربه کرد. تماشاگران نتوانستند نمایش «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده» را تحمل کنند و در اولین شب اجرا این کار با اعتراض خشن تماشاگران روبهرو شد؛ واکنشی که میتوانست پیراندلو را برای همیشه از صحنه نمایش دور کند؛ اما پیراندلو ایستاد و توانست این نمایش و سبک ویژه خودش را به محبوبیت برساند. او کارهای جسورانهاش را پس از دهه چهل عمرش به انجام رساند، در حالیکه اغلب درامنویسان در آن سن قادر به انجام کار جسورانه نیستند. او در سال ۱۹۳۴ جایزه نوبل ادبی را گرفت و نمایشنامههایش، مخصوصاً شش شخصیت در جستوجوی نویسنده در کسب این موفقیت مؤثر بود. پیراندلو بر روی نمایشنامهنویسانی چون بکت و برشت هم اثرگذار بود.