در اين نوشته قصد ندارم از تشكري و خلق و خوي او بگويم. از او گفتن فرصتي فراخ ميخواهد و مقصود اين كلمات چيز ديگري است. خلاصه اينكه آقاي تشكري گاهي كه فرصت اقتضا ميكرد، از تجربهها و خاطراتش برايمان ميگفت و صميمانه سفره دلش را براي ما ميگشود. يكبار برايمان تعريف ميكرد: «من فرمانده بودم و با تعدادي از نيروهايم در محاصره دشمن گير افتاده بوديم.
ذخيرههاي آب و غذايمان هم ته كشيده بود و به سختي در برابر دشمن مقاومت ميكرديم. در چنين وضعيت طاقتفرسايي ناگهان يادم آمد كه مقدار زيادي پسته در كولهپشتيام دارم. ابتدا با ذوق و شوق خواستم به سراغ پستهها بروم و آن را بين نيروهايم تقسيم كنم؛ اما بهخود نهيب زدم كه«صبر كن! دست به پستهها نزن؛ شايد شرايط از اين هم سختتر شود».
از آن لحظه به بعد، من بودم و شرايطي كه سختتر ميشد اما هر گاه كه ميخواستم سراغ پستهها بروم، دوباره بهخود هشدار ميدادم: «باز هم صبر كن! شايد از اين هم سختتر شود!». خلاصه اينكه ما مقاومت كرديم و سرانجام از محاصره دشمن خودمان را نجات داديم اما پستهها در كولهپشتيام جا خوش كرده بودند. وقتي هم از محاصره بيرون آمده بوديم، ديگر نياز چنداني به آنها نداشتيم»...
همه ما مثل آقاي تشكري چيزهايي را براي روز مبادا نگه داشتهايم؛ اما بهراستي روز مبادا كي از راه ميرسد؟ خدا كند كه اصلا روز مبادايي در كار نباشد؛ اما افسوس و هزار افسوس اگر آن روز بيايد و برود ولي ما سراغ آنچه برايش كنار گذاشتهايم، نرويم. آقاي تشكري حق داشت كه در آن موقعيت، تقسيمكردن پستهها را به تعويق بيندازد؛ چون اصلا جنگ خودش شرايط بحراني است و معلوم نيست اين بحران تا كجا ادامه خواهد داشت.
تشكري مرد جنگ بود و مربي؛ و مباداهاي يك مربي جنگ، چندين مرتبه از مباداهاي ما سختتر است. بيشك وي پستههايش را بعد از آن شرايط سخت بين نيروهايش تقسيم كرده اما قطعا لذتبخشترين وقت خوردن پستهها در همان شرايط بحراني بوده است. (بهنظر شما بعضي از دوستان آقاي تشكري وقتي ماجراي پستهها را فهميدهاند، او را به خست متهم نكردهاند؟!) از آن گذشته، اگر خدايي ناكرده تشكري و نيروهايش اسير دشمن ميشدند و پستهها هم بهدست دشمن ميافتاد، آن وقت آه از نهاد آقاي تشكري برنميخاست؟ تصور كنيد: «يكي از نيروهاي بعثي دارد پستههاي ايشان را ميخورد و او و نيروهايش دست بسته نظارهگر اين صحنهاند!» گفتهاند: هر كاري، وقتي دارد. انسان هوشمند كسي است كه دقيقا ميداند دارايي خود را كي و كجا خرج كند.
خرج كردنِ «پول روز مبادا» بعد از چنين روزي، مثل خوردن غذا با شكم سير است.
لذت خوردن غذا هنگام گرسنگي كجا و از سر بيميلي و سيري چند لقمه خوردن كجا؟...
- شاعر و پژوهشگر ادبيات