نخستين نمايش جهاني فيلم در جشنواره فيلم نيويورك در 28سپتامبر (6مهر) روي داد و تا حالا كه بيش از 3هفته از اكرانش توسط «آمازون استوديوز» و «لاينزگيت» ميگذرد، غالب نظرها درباره فيلم مثبت بوده است؛ هرچند در مجموع، اينطور به نظر ميرسد كه با يكي از بهترين آثار اين كارگردان برجسته سينماي مستقل طرف نيستيم.
- درباره ريچارد لينكليتر؛ فيلمساز وفادار به واقعيت
اين فيلمساز، نويسنده و بازيگر سينماي مستقل ايالات متحده، بيشتر به خاطر فيلمهاي واقعگرا و انسانگراي خود شناخته ميشود كه در آنها اغلب به فرهنگ حومهنشيني و تأثيرها و پيامدهاي گذر زمان پرداخته است. بعضي از فيلمهاي شاخص او عبارتند از: كمدي شهودي «از زير كار در رو» (1990)، سهگانه درامرمانتيك «پيش از طلوع» (1995)، «پيش از غروب» (2004) و «پيش از نيمهشب» (2013) و انيميشنهاي روتوسكوپي «زندگي بيداري» (2001) و «اسكنري در تاريكي» (2006). او در سال 2002 توليد «پسر بودن» (2014) را شروع كرد؛ پروژهاي جاهطلبانه و دلي كه 12سال زمان لازم داشت تا به پايان برسد. لينكليتر براي اين فيلم، خرس نقرهاي بهترين كارگردان شصتوچهارمين جشنواره بينالمللي برلين و جوايز بهترين فيلم و كارگردان بفتا، انتخاب منتقدان و گلدنگلوب را گرفت و البته در 6رشته از جوايز آكادمي هم نامزد اسكار شد كه در نهايت پاتريشا آركت، تنديس طلايي بهترين بازيگر مكمل را دريافت كرد.
- درباره منبع اقتباس؛ يك دنباله غيررسمي!
رمان «آخرين پرچم افراشته» (2005) به قلم دِريل پانيكسن، در اصل دنبالهاي است بر رمان سال 1970 خودش با عنوان «آخرين مأموريت» كه به همين شخصيتها در دوران جوانيشان ميپردازد. از آنجا كه در سال 1973، هال اشبي فيلمي با حضور جك نيكلسن، اوتيس يانگ و رندي كواييد بر اساس رمان اصلي ساخت، فيلم جديد لينكليتر را ميتوان دنبالهاي غيررسمي بر اثر اشبي (كه او را بهعنوان يكي از استعدادهاي جديد فيلمسازي معرفي كرد) در نظر گرفت.
- واكنش منتقدان؛ همچنان در خور توجه
امتياز ميانگين 66 از 100 كه در سايت «متاكريتيك» بر اساس 35نقد براي فيلم حاصل شده، گوياي نظرهاي مطلوب عموم منتقدان است. اين فيلم در «راتن توميتوز» هم امتياز 68 از 100 را بر اساس 100نقد به دست آورده است و توافق عمومي منتقدان چنين خلاصه ميشود: «اين درام خام كه با لحظههاي شوخطبعانه تروتازه و فرحبخشاش ديدني شده است، تركيب بازيگران بيكموكاستي دارد و با مسائلي مانند خانواده و سوگ، دستوپنجه نرم ميكند». ريچارد روپر كه از منتقدان قديمي سينماست، يكي از معدود كساني است كه به فيلم، امتياز كامل داده و در «شيكاگو سانتايمز» آن را يكي از بهترين فيلمهاي سال ارزيابي كرده است. جاستين چنگ ديگر منتقد باسابقهاي است كه فيلم را ستوده و در «لسآنجلس تايمز» نوشته است: «فيلم در پس شوخيهاي زننده و لفاظي شخصيتهايش، تأمل كنايهآميزي است بر انتخابهاي سخت مردماني از نسلهاي مختلف اين سرزمين كه ظاهراً در راه خدمت به كشورشان قدم برداشتهاند اما زماني احساس كردهاند به آنها خيانت شده است».
اريك كوهن منتقد پيشكسوت «اينديواير» هم لينكليتر را اينطور تحسين كرده است: «مهمتر از همه اين است كه فيلم، پيوندي فريبنده را ميان اشبي و لينكليتر به نمايش ميگذارد؛ 2فيلمساز از 2دوران متفاوت كه هر دو به بررسي ظرفيت جامعه آمريكا ميپردازند؛ در بررسي ازخودبيگانگي و گمگشتگي همان آدمهايي كه تصور ميكنند خودشان را وقف هويت سرزمينشان كردهاند. البته اين موضوع ناخوشايند و غمانگيز در داستان لينكليتر به لحن تازهاي ختم شده است و در نتيجه، اين آدمهاي عصباني، سرخورده و آرمانزداييشده، همچنان ميتوانند فرصتي براي شوخي و خنده پيدا كنند». اي.او.اسكات هم در «نيويورك تايمز» نوشته است: «حتي با اينكه فيلم كاملا متقاعدكننده نيست اما حسابي تماشاگرانش را به تأمل واميدارد و تندوتيزياش نشانهاي از پرداخت جدي فيلم به موضوعهايي است كه ديگر درامها پيرامون عواقب جنگ، ترجيح ميدهند اصلا دربارهشان فكر نكنند».