احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه با تيتر«احمدینژاد دیگر خطر ندارد»نوشت:
این روزها احمدینژاد از چهرهای سیاسی به معمایی سیاسی بدل شده است و رسانههای اصولگرا با موضعگیری نهچندان تند و متناسب، و گاه با سکوتی ممتد، به رازوارگیِ این چهره سیاسی بیش از پیش دامن میزنند. یکی از موارد قابل استناد، گزارشِ پنجشنبه «کیهان» است که در برابر اتهامات این چهره سیاسی به اشخاص و نهادهای حقوقی، مَنشی مصلحتجویانه در پیش گرفت و ضمن دلجویی از اشخاص و نهادهایی که مورد اتهام واقع شدهاند، به صبوری دعوتشان کرد و از آنان خواست با سکوت دربرابر احمدینژاد آب به آسیاب دشمن نریزند. در گزارش آمده است که احمدینژاد فریب حلقه انحرافی، فتنهگران و غربگرایان را خورده، گرچه در برخی از سطرهای این گزارش از رئیس دولتِ نهم و دهم ستایش و حمایت هم شده است. این روش بیسابقه «کیهان»، معمای احمدینژاد را پیچیدهتر میکند و این شائبه را در ذهن خوانندگان و مردم بهوجود میآورد که این رسانه نیز از ادامه افشاگری هراسان است یا به آغاز و سرانجامِ این «مهندسی تخریب» اشراف دارد. آنچه این روزها بیش از پیش عیان میشود این است که احمدینژاد با مهندسی تخریب در پی قدرت است. اگر او تا دیروز با تخریب هاشمی رفسنجانی به قدرت میرسید، امروز با تخریب مدیران نهادهای قضایی در پیِ بازسازی قدرت و رؤیای ازدسترفته خویش است و شاید حداقل دستاورد این حملات گریز از محاکمه باشد. تمام گروههای سیاسی و حتی خود احمدینژاد میدانند با اندک پشتوانه مردمی، او در سیاست کاری از پیش نمیبرد.
پس در سطحی کلانتر نمیتواند آسیبی به ساختار نظام بزند و نهادهای رسمی را از کار بیندازد. احمدینژاد چون گوی فولادی است که از آن برای تخریب ساختمانهای فرسوده استفاده میکنند. اگر این طرز تلقی درست باشد استراتژی دوقطبی احمدینژاد معنایی تازه پیدا میکند. استراتژیای که سازوکاری ساده دارد، اما آنچه ساده نیست انتخاب و گزینش قطب دیگر این دوقطبی است. با بازگشت به تجربه هاشمی- احمدینژاد میتوان عملکرد احمدینژاد را بازشناخت. دوقطبیهای که او میسازد، چندان با نظام مهندسیشده سیاست مغایرت ندارد. او زماني به هاشمي رفسنجاني حمله كرد که بسياري از دوستان «آيتالله» سكوت اختيار كرده بودند و ته دلشان از اينكه اسطوره هاشمي فرو بریزد، غنج میزد. در رمان «برادران كارامازوفِ» داستایفسکی، وقتي اسمردياكف -پیشکارِ كارامازوفها- پدرِ خانواده را ميكشد، پسر بزرگتر با خشم فرياد ميزند، چرا پدرم را كشتي؟
اسمردياكف با خونسردي پاسخ ميدهد، من كاري را كردم كه تو ميخواستي. ایوان ميپرسد، من از تو خواستم پدرم را بكشي! و اسمردياكف ميگويد، به زبان نياوردي ولي من ميدانستم اين را ميخواهي...احمدينژاد چون گوي تخريب عقبوجلو ميرود و كارش تخريب سازههاست. اين گوي به ديوارهاي قديمي و نقاط حساس ميخورد تا آنها را فرو بريزد. اما اینکه بعد از آن چه رخ خواهد داد، چندان قابل پيشبيني نيست. اگر هاشميرفسنجاني زيرك نبود و پروژه احمدينژاد را ناكام نميگذاشت، اکنون آينده پيشرو شفافتر بود. اما اين پيرِ سياست آدمي نبود که با ترفندهاي سياستمداري تازه بهدورانرسيده پا عقب بكشد و برعكس به استقبالش رفت و از فرصت پيشآمده بيشترين بهره را برد تا مردمی را كه سالها از دست داده بود، دوباره بهدست آورد. احمدينژاد در پروژه تخریبِ هاشمي شكست خورد و دليل این شكست روشن است. از اين منظر، تحليلهايي از اين دست كه احمدينژاد در پي ديدهشدن است، اگر هم واقعیت داشته باشد، تنها بخشي از ماجراست. همانقدر كه رسانههاي اصلاحطلب از كنشهاي احمدينژاد به نفع خود سود ميبرند، تا حرفهای ناگفته را بگویند، سياسيونِ كهنهكار نيز از اين گوي تخريب سود خود را ميبرند. رئيس دولت نهم و دهم هرقدر پيش ميرود چهرهاي رازگونه و معماييتر پیدا میکند و مردم بيش از آنکه به خود او باور داشته باشند به شعبدههايش چشم دوختهاند تا شايد بخشي از حقايقِ پنهان رؤیت شود. احمدينژاد، هيچ خطري ندارد و بیش از آنکه در پی خلق سیاست باشد در خدمت سیاست است. مهمتر از همه اينها احمدينژاد پشتيباني چهرهاي همچون آيتالله مصباح را از دست داده كه زماني در تثبيت جايگاه سياسي او نقش تعيينكنندهاي داشته است. حالا رئيس دولت نهم و دهم بدون مردم و اين عقبه سياسي ابزاري در خدمت سياست و سياسيون است. ابزاري كه سياست را نه در بيرون بلكه در درون و به نفع جريانهاي ذينفع تغيير خواهد داد. ابزاري كه روزي به جايگاه خويش بازخواهد گشت. احمدينژاد هويت تاريخي خود را اينگونه رقم زده است و از بختیاری اوست اگر سرنوشتی تلختر در انتظارش نباشد.
- اصلاحطلبي و نهاد قدرت
محمد كيانوشراد در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
اصلاحطلباني كه بيرون از قدرت نگه داشته شدهاند، تا زماني كه شرايط براي ورود آنها در بافت قدرت به صورت كامل فراهم نشود، نه با انفعال و راديكاليسم بلكه با صبر و حوصله بايد به گفتمانسازي به عنوان اصليترين دستمايه جريان اصلاحات بپردازند. اين گفتمانسازي ميتواند به نفع كشور و دولت و جريان اصلاحات باشد و اصلاحطلبان قديميتر بايد به آن مبادرت كنند. براي اصلاحطلبان واقعي ورود در قدرت يا بيرون از قدرت بودن مساله نيست. مساله اصلي اصلاحطلبان واقعي مشاهده و رصد روندهاي تغيير در جامعه و حكومت به سمت بهبود يافتن بيشتر امور و كارآمدتر كردن نظام سياسي است.
بدون ترديد اگر فضاي وابستگي سياسي به جريان اصلاحات كاهش پيدا كند و نمايندگان جوان و گروههاي مختلف فعالان سياسي و اجتماعي كه نگرش اصلاحطلبانه دارند و اصلاحات را تنها راه نجات كشور ميدانند، از اين جريان دور شوند، اتفاق مثبتي رخ نخواهد داد. ارتباط نسلي ميان اصلاحطلبان قديمي يا اصلاحطلباني كه از قدرت دور نگه داشته شدهاند با اين طبقه جوان اصلاحطلب خواهناخواه بايد سازماندهي و تدوين شود تا بتوان از ظرفيتهاي اصلاحي برنامهريزي شده در كشور به نفع تغيير مثبت بهره گرفت.
براي تحقق اين امر بايد در كشور زمينههايي وجود داشته باشد. اول اينكه حاكميت بايد با برداشتن برخي از برچسبها به اصلاحطلبان زمينهسازي كند. امروز هزينه ارتباط با جريان اصلاحطلب براي جوانان زياد است. اين هزينه بايد توسط حاكميت كاهش پيدا كند. اصلاحطلبان به منافع ملي كشور فراتر از منافع جناحي ميانديشند. اينكه افرادي را از ارتباط با جريان اصلاحات منع ميكنند و نهادهاي امنيتي برخي از جوانان را به دليل ارتباط با اصلاحطلبان احضار ميكنند و به آنها توصيه ميكنند كه نبايد با اصلاحطلبان ارتباط بگيرند، يكي از موانع مهم است. اين مساله بيش از آنكه به ضرر اصلاحطلبان تمام شود، به ضرر منافع ملي خواهد بود. بنابراين نهادهاي امنيتي بايد نسبت به ارتباط جوانان اصلاحطلب با اصلاحطلبان قديمياي چون آقاي خاتمي حساسيتزدايي كنند و مسائل امنيتي را در برخورد با جوانان دخالت ندهند. راه دوم اين است كه جوانان براي پيشبرد ديدگاهها و عقايد خود حاضر به هزينه دادن باشند و به صرف منع ارتباط با اصلاحطلبان نبايد از ارتباط خود با اصلاحطلبان اجتناب كنند. راهي كه فعالان دانشجويي در پيش گرفتهاند و براي ديدگاههاي خود و براي ساخت كشور حاضر به دادن هزينههاي گوناگوني هستند، مثبت است و اين مفهوم را كه فداكاري كردن و هزينه دادن براي ارتقاي كشور مفيد است، بايد گسترش داد. سوم اينكه اصلاحطلبان قديميتر و اصيلتر كه خارج از قدرت هستند، نبايد براي ورود به عرصه سياست از چارچوبهاي اصولي عقايد اصلاحطلبي عبور كنند. به بيان ديگر اصلاحطلبان واقعي كساني هستند كه ورود يا عدم ورود به قدرت براي آنها مساله نيست. مساله اصلي براي اصلاحطلبان واقعي تاثيرگذاري بر روند بهبود جريان اجرايي در كشور و همچنان كارآمدتر شدن نظام سياسي جمهوري اسلامي است. در صورت تحقق اين سهگانه ميتوان اميدوار بود كه جريان اصلاحات با دوام و قوام بيشتري در آينده تاثيرات خود را بر جامعه و حكومت ايران بگذارد.
- آقای بن سلمان متشکریم!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
نام «محمد بن سلمان»، جوان سی و چند ساله سعودی دو سالی میشود که بر سر زبانها افتاده. از همان ابتدای کار که پست حساس وزارت دفاع عربستان را بدون هیچ مقدمه و مؤخرهای تصاحب کرد، تحلیلگران تیزبین پیشبینی کردند که در خاندان آلسعود، اتفاقات مهمی جریان دارد. در همان ایام هم بود که رفته رفته، اظهارات به شدت ضدایرانی و کمسابقه سعودیها آغاز شد. عادل الجبیر، وزیر خارجه کمتجربه و جوان سعودی شاید جزو نخستین افرادی بود که مسئولیت اظهارات به شدت «ادبیات ضد ایرانی» را به وی سپرده بودند!
تغییر و تحولات اینچنینی در جامعه سیاسی عربستان اما همزمان شده بود با مذاکرات هستهای ایران و 1+5 طوری که در همان ایام همین تحلیلگران نوشتند که، ممکن است نگرانی سعودیها از گشایشی که در نتیجه مذاکرات هستهای میتواند عاید ایران شود، باعث اتخاذ چنین رویکردی علیه ایران شده است! بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی گفت، برجام اگر تنها یک فایده داشته باشد، آن نزدیک کردن کشورهای عربی به اسرائیل بوده است! نزدیک شدن برخی کشورهای مرتجع عربی به اسرائیل از جمله تحولاتی بود که، طی همان دو سال گذشته، علنی شد. به عبارت دیگر، اگر این «نزدیکی»، به مذاکرات هستهای هم مربوط نبوده باشد، قطعا به روی کار آمدن بنسلمان مرتبط است.
بن سلمان چند ماه بعد، ضمن حفظ پست وزارت دفاع، جانشین ولیعهد عربستان هم شد تا این تحلیل که میگفت، وی به دنبال «تخت پادشاهی» است، به واقعیت نزدیکتر شود. تا این که خبر رسید، وی «محمد بن نایف»، ولیعهد عربستان را هم کلهپا کرد؛ و همین روزهاست که جانشین پدر بشود!
قلع و قمع بیسابقه شاهزادگان، علمای دینی، برخی کارشناسان عربستانی و چهرههای کشوری و لشکری از جمله متعب بن عبدالله، رئیس گارد ملی عربستان دیگر شکی باقی نگذاشت که، بنسلمان خوابهای زیادی برای عربستان و منطقه دیده است. در تمام طول این تحولات، سعودیها دست از ادبیات ضدایرانی خود برنداشته و تا توانستند، با تطمیع یا تهدید کشورهای فقیر یا کوچک منطقه و آفریقا، برگزاری نشستهای متعدد، اجاره ارتش و فرمانده، تشکیل ائتلاف، به ویژه دادن رشوه و صرف صدها میلیارد دلار، علیه ایران جوسازی کردند. سعودیها حتی حمله به یمن را هم به شکلی به ایران نسبت داده و گفتند، برای مقابله با نفوذ تهران، وارد این جنگ شدهاند! نشست به شدت ضدایرانی اخیر اتحادیه عرب که در ریاض برگزار شد، آخرین نمونه از تلاشهای این جوان تشنه قدرت علیه کشورمان بوده و قطعا، آخرین تلاش ضدایرانی وی نیز نخواهد بود. تلاش برای آماده کردن افکار عمومی عربستان و سایر کشورهای عربی منطقه جهت عادیسازی روابط با اسرائیل، و رسوایی بیسابقه گروگانگیری نخستوزیر یک کشور (سعد حریری) از دیگر سیاستها و اقدامات بنسلمان بوده که همواره با چاشنی حملات لفظی به ایران، دنبال شده است. محاصره اقتصادی قطر به بهانه نزدیکی این کشور به مقاومت فلسطین و ایران را نیز به لیست بلند ماجراجوییهای جناب بنسلمان اضافه کنید.
این تحرکات کار را به آنجا رسانده که امروز تحلیلها از «تلاش بنسلمان برای کودتای آرام جهت رسیدن به قدرت» رسیده به «آیا بنسلمان به دنبال جنگ مستقیم با ایران است؟» گزارشها و اخبار زیادی هم درباره امکان رویارویی مستقیم ایران و عربستان منتشر شده است. تمام این تحولات با همه گستردگی و اهمیتشان، طی همین یکی دو سال گذشته رخ داده است! اما چرا؟ پشتپرده این ماجراجوییها چیست و نتیجه آن به کجا ختم خواهد شد؟
انگیزه «بنسلمان» شاید همان داستان تکراری و قدیمی «شیرینی قدرت» و «پشتگرمی» به حمایتهای یک قدرت (اینجا آمریکا) برای رسیدن به تخت پادشاهی باشد. شاید هم مثل خیلی از تحولات و بحرانهای اخیر، پای آمریکا و اسرائیل در میان است که با دادن وعده و وعیدهایی، او را وارد این بازی خطرناک کردهاند. اینجا باید انگیزه این دو رژیم را هم جست و جو کرد. ممکن است تاریخ مصرف خاندان آلسعود به پایان رسیده و سازندگان این خاندان به این نتیجه رسیده باشند که دیگر احتیاجی به آنها ندارند و باید ضمن جنگ افروزی بین دو کشور عربستان و ایران، ریشه سعودیها را بکنند. به قول ستوننویس نشریه آمریکایی هافینگتونپست، چه بسا آمریکا می خواهد، بلایی که سر صدام آورد را به سر بن سلمان آورد و در نهایت، مثل یک جوراب کهنه، به دورش اندازد:
«این آمریکاییها بودند که صدام را برای حمله به جمهوری اسلامی جوان (تنها یک سال پس از انقلاب اسلامی) تشجیع کردند. آن روزها دولت در دست رونالد ریگان بود و بوش پدر نیز معاونت وی را بر عهده داشت. شاهنشینهای خلیجفارس هم پول این نبرد را میدادند. امروز هم این ترامپ و اسرائیل هستند که محمد بن سلمان را برای مقابله با ایران، جلو میاندازند. اما بنسلمان یا نمیداند یا فراموش کرده که صدام را همان کسانی از تخت به زیر کشیدند که برای جنگ با ایران، به وی قوت قلب میدادند؛ اینها کسانی نبودند جز دار و دسته رامسفلد، دیک چنی و ولفوویتز. از بنسلمان هم استفاده خواهند کرد و پس از استفاده، مثل یک جوراب کهنه دورش میاندازند.»
دلیل این ماجراجوییها، چه شیرکردنهای این جوان توسط آمریکا و اسرائیل برای جنگافروزی علیه ایران باشد، یا تلاش های این دو برای سر به نیست کردن خاندان سعودی، چه حتی تلاشهای یک جوان جویای نام و قدرت برای رسیدن به پادشاهی، هر چه باشد، سعودیها تاکنون، نه تنها هیچ طرفی از آن نبستهاند بلکه، به قول «جفری دیوید فلتمن»، معاون دبیر کل سازمان ملل نتیجه عکس هم گرفتهاند:
«به یمن نگاه کنید. عربستان با هدف اعلامی مقابله با نفوذ ایران و حمایت از دولت مستعفی یمن ائتلاف عربی تشکیل داد. من از شما میپرسم. نفوذ ایران در یمن، حالا بیشتر است یا وقتی این جنگ شروع نشده بود؟...در لبنان نیز نمیدانم واقعا چه اتفاقی برای سعد حریری افتاده، اما وزیر مشاور عربستان علنا گفته بود لبنان علیه عربستان اعلان جنگ کرده است و اکنون شاهد معجزه اتحاد بین سنیها و شیعیان در لبنان علیه عربستان برای اولینبار در طول دهههای گذشته هستیم و این اصلا به نفع سعودیها نیست.»
هر آن ممکن است، خبر نشستن «بن سلمان» به تخت پادشاهی عربستان رسانهای شده و حتی وی که با سیاستهای به اصطلاح اصلاحات فرهنگیاش، همه را غافلگیر کرده، بلافاصله، عادی سازی روابط با اسرائیل را هم رسما اعلام کند. حملات لفظی علیه کشورمان را تشدید کرده و به قیمت خالی شدن خزانه اش، علیهمان باز هم هزینه کند و برای جبران این کسری، شاهزادگان بیشتری را تلکه کند. اما اگر تحولات به همین سرعتی که تاکنون پیش رفته پیش برود، زمان زیادی نخواهد برد که بشنویم، آلسعود به سرنوشتی که ستوننویس هافینگتونپست پیشبینی کرده، دچار شود. یا حتی حماقت را به جایی برساند که علیه کشورمان اعلان جنگ نماید، اما نتایج همه این احتمالات پیش از این به خوبی پیش بینی شده است:
«بنسلمان نمیداند که جنگ با ایران میتواند باعث ایجاد هرج و مرج در خاورمیانه شود، هرج و مرجی که به محو شدن عربستان سعودی میانجامد. او همچنین نمیداند که آمریکاییهایی که امروز وی را برای جنگ تشویق میکنند، میتوانند مانند پرونده عراق، باز هم کنترل اوضاع را از دست بدهند و آن روز، کل شبه جزیره عربستان بر روی طبقی دیگر از طلا، به ایران پیشکش خواهد شد.» (هافینگتون پست)
به نظر میرسد باید از آقای بن سلمان به خاطر همه این ماجراجوییها، تشکر کرد!
- بودجه شركت ملي نفت با رويكرد حسابرسي عملكرد
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
دولت اگر بخواهد اولين گام شفاف سازي بودجه را بر اساس عملكرد بردارد ، بايد تكليف بزرگترين بنگاه اقتصادي خود يعني شركت ملي نفت را بر اين اساس روشن سازد.
آنچه در زير مي خوانيد پيشنهاد مشخص و شفافي است براي گام نهادن در وادي بودجه بندي و بودجهريزي شركت ملي نفت با رويكردي كه دولت ادعاي آن را دارد . بدون تعيين تكليف بودجه بزرگ ترين بنگاه اقتصادي دولت يعني شركت نفت ، احصاي پيش بيني درآمدهاي واقعي و برآورد هزينه هاي حقيقي بودجه 97 كل كشور ممكن نيست .
اگر دولت عزم بودجه ريزي بر اساس عملكرد دارد، كافي نيست متن زير را از ديد خريداري فقط بخواند!به منظور اعمال حق مالك و تامين سهم متولي و تسجيل سهم متصدي از عوايد هيدروكربوري مندرج در قانون نفت در بودجه سنواتي و تداوم آن در سنوات اجراي برنامه ششم و تامين اعتبار لازم براي اجراي قانون هدفمند كردن يارانه ها و احصاي مصاديق انفالي و شفاف سازي عملكرد مالي آن و حصول اطمينان از ثبات قوانين و مقرراتي كه لازمه برنامه ريزي و تصميم گيري و مديريت در وزارت نفت و همچنين الزام متصدي به رعايت سقف توليد با هدف صيانت از مخازن و كنترل قيمت مقرر مي گردد :
الف - معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رئيس جمهور مكلف است بخش هفتم قسمت سوم بودجه سال 97 كل كشور به شماره طبقه بندي 200000 را به سامانه انفال اختصاص داده و در سه بند ، بند اول منابع حاصل از فروش و صدور نفت خام و بند دوم منابع حاصل از فروش گاز طبيعي و بند سوم منابع حاصل از ميعانات گازي را به تفكيك در جدول شماره 6 اين قانون در سال 1397 احصاء نموده و ساير مصاديق اصل «45» را از سال 1398 به بعد در بودجه سنواتي پيش بيني و عناوين آن را احصاء نمايد. به طوري كه در پايان برنامه ششم اهم مصاديق انفال در اين بخش به تفكيك هر بند احصاء گردد.
ب- وزارت نفت مكلف است از طريق شركتهاي مادر تخصصي مربوطه قراردادهاي فروش نفت خام را از طرف دولت با رعايت قوانين و مقررات امضا نموده و وجوه حاصل از فروش و صدور نفت خام به هر صورت ارزي يا ريالي را به رعايت احكام آمره مندرج در اصل «53» و مواد «39»و«11» قانون محاسبات عمومي به حساب تمركز وجوه ارزي و ريالي مفتوحه از اين باب نزد بانك مركزي ايران واريز نمايد تا در حد اعتبار مصوب اولا به حساب رديف درآمدي 210100 قسمت سوم بودجه سال 97 منظور نمايد ، ثانيا به نصاب مقرر در قانون هدفمند كردن يارانه ها به حساب صندوق توسعه ملي و ثالثا مازاد آن به حساب ذخيره ارزي حسب مورد واريز شود.
ج- وزارت نفت مكلف است از طريق شركت هاي مادر تخصصي ذيربط قراردادهاي فروش گاز و ميعانات گازي را از طريق دولت ، رعايت قوانين و مقررات مربوط امضا نمايد و وجوه حاصل از فروش و صدور گاز را به حساب تمركز وجوه ارزي و ريالي مفتوحه نزد بانك مركزي حسب مورد واريز نمايد تا در حد اعتبار مصوب به حساب منابع رديف درآمدي 210102 ، 210101 بند دوم و سوم از بخش مذكور در قسمت سوم بودجه كل كشور منظور شود و مازادآن را به حساب ذخيره ارزي و صندوق توسعه ملي حسب مورد واريز گردد.
د- وزارت امور اقتصادي و دارايي (معاونت هزينه و خزانه دار كل كشور) مكلف است با افتتاح دو حساب ارزي و ريالي براي هر يك از سه رديف درآمدي عوايد حاصل از صدور و فروش نفت خام و گاز طبيعي و ميعانات گازي به تفكيك اقدام و گردش مالي هر يك را برحسب عناوين مندرج در قسمت سوم قانون بودجه برحسب بخش و بند در صورتحساب عملكرد موضوع ماده «103» قانون محاسبات عمومي منعكس نمايد، به گونه اي كه مابهالتفاوت منابع تحصيل شده درآمدي از اين باب و مصارف اعتبار مصوب تامين شده طبق قانون به صورت مانده حساب ذخيره ارزي در پايان سال در صورتحساب عملكرد نشان داده شود.
هـ - تسويه حساب خام فروشي في مابين وزارت نفت از طريق شركت هاي مادر تخصصي ملي نفت و ملي گاز در سال 97 در تناژ توليد 1/470 ميليون بشكه نفت خام و 200 ميليارد متر مكعب گاز و 200 ميليون بشكه ميعانات گازي و بر مبناي قيمت واقعي صدور نفت خام به ماخذ بهاي معاملاتي مندرج در سياهه هاي فروش روزانه (نه متوسط فروش ماهانه) در مورد گاز و ميعانات به ماخذ ميانگين بهاي گاز وارداتي و گاز صادراتي خواهد بود و مبناي قيمت فروش نفت خام و گاز در داخل به ماخذ نصاب درصد واقعي شده به قيمت مورد عمل در طول سنوات برنامه ششم مندرج در قانون هدفمند كردن يارانه ها في مابين وزارت نفت - وزارت امور اقتصادي و دارايي و بانك مركزي به عنوان سهم متولي انجام خواهد شد.
و- عوايدحاصل از صدور و فروش انواع فرآورده هاي نفتي نفتا و گازي اعم از ترش ژوراسيك ، غني شده ، مايعات گازي ، اتان ، گوگرد و ساير فرآورده هاي پتروشيمي و همچنين عوايد ارزي و ريالي حاصل از فروش حاملهاي انرژي به نرخ مقرر در قانون هدفمندكردن يارانه ها و صدور مايعات و كارمزد سوآپ بهره و سررسيد جزء منابع داخلي شركت هاي مادر تخصصي تابعه وزارت نفت محسوب شده و به عنوان سهم متصدي درآمد شركت هاي تابعه وزارت نفت تلقي مي شود.
ز- وزارت نفت مي تواند براي اجراي كليه پروژه هاي نفتي و گازي در مورد توسعه ميادين علاوه بر استفاده از منابع خارجي در قالب طرح هاي تملك دارايي سرمايهاي پس از مبادله موافقت نامه در قالب طرح هاي عمراني انتفاعي و با رعايت سازوكار ماده "32" قانون برنامه و بودجه از اعتبارات ريالي و ارزي مصوب در بودجه كل كشور پس ازدرج شماره و مشخصات طرح در پيوست بودجه وضميمه پيوست بودجه (براي طرح هاي تامين شده از غير منابع عمومي) استفاده نمايد.
ح- براي تسهيل در امور جاري شركت هاي تابعه مبلغ 2 ميليارد دلار تنخواه ارزي از سوي بانك مركزي در اختيار وزارت نفت قرار مي گيرد كه وزارت نفت مكلف است پايان سال مالي نسبت به واريز آن اقدام كند .واگذاري چنين تنخواهي در سال بعد موكول به واريز و تسويه تنخواه سال قبل است.
ط- وزارت نفت مجاز است نسبت به تامين مالي پروژه ها و طرح هاي انتفاعي خود از كليه روشهاي فاينانس ، بيع متقابل و غيره و همچنين از تسهيلات حساب ذخيره ارزي با رعايت قوانين و مقررات استفاده نمايد.
ي - شركتهاي تابعه وزارت نفت مكلف اند همانند ديگر شركتهاي دولتي و خصوصي نسبت به تاديه ماليات عملكرد به ماخذ 25 درصد سود ابرازي (نه از بشكه هاي نفت) و پرداخت سهم سود صاحب سهم يا صاحبان سهام به رعايت قوانين و مقررات موضوعه اقدام نمايد.
ص- باتوجه به توليد 87 درصد نفت خام و گاز توليدي كشور در شركت مناطق نفتخيز جنوب و شركت فلات قاره سازمان حسابرسي (بازرس قانوني) مكلف است نسبت به اجراي سيستم قيمت تمام شده اقدام و بهاي تمام شده يك بشكه نفت خام و يك متر مكعب گاز در دريا وخشكي را احصاء و در گزارش سالانه به مجمع عمومي شركت هاي مادر تخصصي تابعه وزارت نفت اعلام دارد.
ض - بودجه وزارت نفت همانند ديگر وزارتخانه ها مشتمل بر هزينه هاي جاري و طرح تملك دارايي هاي سرمايه اي در قسمت چهارم بودجه كل كشور برآورد و برابر شرح مفاد موافقت نامه متبادله قابل مصرف خواهدبود و هر گونه تداخل منابع و مصارف شركتهاي تابعه در بودجه وزارتخانه ممنوع مي باشد.
ظ- بودجه شركتهاي تابعه وزارت نفت به صورت مستقل از هم در پيوست شماره3 قانون بودجه هر سال بر مبناي ارقام واقعي درآمد هزينه اي در سرفصل حسابهاي جاري و متكي به ارقام واقعي در سرفصل حسابهاي سرمايهاي به گونه اي درج مي گردد كه هيچ رقم دو بار منظور شده اي از سرجمع منابع و مصارف بودجه اي آنها مجموعا يا منفرداً لحاظ نشده باشد.
ع- مجمع عمومي نفت در صورتي مجاز به اصلاح بودجه مصوب شركت هاي تابعه مي باشد كه در ازاي هر 1واحد هزينه 3 واحد درآمد شركت افزايش يابد و به موجب اين بند شرط مندرج در ماده "2" قانون تنظيم بخشي از مقررات دولت در طول سنوات اجراي پنجم در مورد شركت هاي تابعه وزارت نفت متوقف الاجرا خواهد بود.
غ - بازرس قانوني شركت هاي تابعه وزارت نفت در سال 97 مكلف است ميزان كل تعهدات بازپرداخت شده بيع متقابل گازي و نفتي را در پايان سال مالي 98 تقويم نموده و مديران شركتهاي ذيربط را مكلف به اعمال آن به حساب افزايش سرمايه دولت در شركت نمايند و هر گونه تخلف و تقصير از اين باب را به رعايت ماده "151" قانون تجارت به مجمع عمومي اعلام نمايد.
ف- الباقي سود حاصل از عملكرد شركت هاي تابعه پس از وضع 25 درصد ماليات و 40 درصد سود مربوط به حقوق صاحبان سهام علاوه بر موارد احصاء شده در اين بند به عنوان سرمايه در گردش جزء منابع داخلي شركت محسوب و به حساب افزايش سرمايه دولت در شركت منظور خواهد شد.
ق- معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رئيس جمهور مكلف است ساير موارد مربوط به عوايد حاصل از ساير انرژي هاي پاك اعم خورشيد - هسته اي -
بادي و آبي و همچنين ساير مصاديق انفال اعم از مواد كاني فلزي و غيرفلزي را پس از احصاء متولي و متصدي آنها حداكثر تا سال دوم برنامه ششم پس از احصاء در قوانين بودجه سنواتي و به منظور تحقق اهداف سند چشم انداز در قانون بودجه سال هاي آتي منعكس نمايد.