مگر نه اینکه از قدیم گفتهاند: «شکم گشنه، دین و ایمون حالیش نیس»!؟
حتي كساني كه در طول تاريخ فرياد زدند: «نان، مسكن، آزادي»، نان را مقدم بر آن 2 گزينه لازم ديگر دانستند؛ چون آنها هم عقل داشتند! معده هم داشتند و ميفهميدند گشنگي يعني چي!
طرف به رفيق عاشقش گفته بود: «گشنگي نكشيدي كه عاشقي يادت بره» و يك آدم رندي مثل ما هم يواشكي زير گوشاش گفته بود: «جنابعالي هم وسط بزرگراه، دستشوييت نگرفته كه هر 2مورد يادت بره...» (درد بالاي درد بسيار است)!
فلذا وقتي هفته گذشته، در بحبوحه كمكرساني بينظير مردم سراسر كشور به زلزلهزدگان كرمانشاه، از زبان رؤساي ستاد تنظيم بازار اعلام شد كه بنا به تصويب اين ستاد، با وجود انتقاد مجلس، قيمت نان ملت از اول آذرماه 15درصد گران ميشود، ما چنان آهي از نهاد و نهان برآورديم و چنان بر پشت دست خود زديم كه همسايههاي مجتمع ريختند بيرون كه «چي شده مگه؟!».
از قوه عاقله و اصل مهم موقعيتشناسي در مديريت يادي كرديم و با اشاره به اوضاع پس از زلزله (پسازلزله) فرموديم: «يعني عدل، همين الان وقتش بود؟!»
پس علاوه بر مجلس محترم (البته آن بخشي از نمايندگانش كه از قيمت نان و ساير اقلام ضروري غذايي باخبرند) و اين منبع موثق، همسايههاي كارمند و كارگرمان هم صدايشان به اعتراض بلند شد كه «مگه از نون شب واجبتر هم داريم؟» و پچپچكنان كه «مگه داريم!؟ مگه ميشه؟!».
جلالخالق كه اينها اثر كرد و دوزاري رئيس اتاق اصناف افتاد و روز بعدش به ضرس قاطع گفت: «اجراي طرح افزايش قيمت نان تا زمان بررسي مجدد، متوقف شده است». و اينگونه شد كه شاطر نانوايي محله ما نيز از مواضع خود عقبنشيني و اعلام كرد: «با وجود تمامي مشكلات موجود، ما همچنان دوست داريم كه يار شاطر باشيم، نه بار خاطر». وي در ادامه با دستكاري شعر سعدي افزود:
«هركه نان از عمل خويش خورد
منت ملت و دولت نبرد»!
پرونده نان به ساختمان رياستجمهوري رفت. هيچكس نفهميد پشت درهاي بسته چي گفته شد اما تلاش بر اين بود كه نان كسي آجر نشود. و كودك يك پاكبان شهرداري، دوباره در دفتر مشق خود با خطي خوش نوشت: بابا نان داد. حجم نان كمي مشكوك بود»!