«رستم همراه رخش در دشتي مشغول استراحت بود، غافل از اينكه در نزديكي، اژدهايي منزل گزيده است. وقتي اژدها به لانه خود بازگشت، رستم را در خواب و رخش را مشغول چرا ديد.
از وجود آنها خشمگين شد و حمله كرد. رخش، رستم را از وجود اژدها آگاه کرد. رستم و رخش با او جنگيدند و در نبردي سخت و با كمك هم، او را شكست دادند. رستم، خدا را سپاس گفت و سر و تن در آب شست.»
در گرمسار، پدربزرگها و مادربزرگها ادامه اين داستان از شاهنامه فردوسي را اينگونه روايت ميكنند كه رستم تن بيجان اژدها را چنان به سوي كوه پرتاب كرد كه تا ابد بر پيكره كوه گره خورده است و عبرت دشمنانش ميشود.
اين چنين است كه ما هم امروزه ميتوانيم نقش اژدهاي به خود پيچيده را بر پيكره كوه ببينيم. ميدانيم كه اژدها براي قصههاست، اما اين كوه چرا چنين نقشي بر تن خود دارد؟
10ميليون سال پيش، در گستره ايران مركزي، جاي اين كوه، درياي وسيع و كمعمقي قرار داشت. در كف اين دريا، همانند همه گسترههاي آبي، ذرات و رسوباتي كه همراه با آب آورده ميشدند، كمكم در حال تهنشست بودند تا سنگهاي رسوبي آينده اين منطقه را شكل دهند.
در اين منطقه گرمسيري، درياي كم عمق در حال خشك شدن و ناپديد شدن براي هميشه بود تا جاي خود را به كويرهاي مركزي ايران زمين بدهد.
در حاشيه اين دريا، همگام با تهنشست رسوبات، هرگاه كه ذرات آهندار هم وارد دريا ميشد، در مجاورت هوا اكسيد شده و رسوبات را به رنگهاي قرمز تا قهوهاي خوشرنگي در ميآورد.
گاهي هم قطعات آورده شده رسوبي درشتتر بودند و همچنان كه روي ذرات قرمز رنگ مينشستند، ذرات كوچكتر همچون سيماني ميان آنها را پر ميكرد.
گاهي نيز نوبت دانههاي ريزتر بود كه به تنهايي روي رسوبات بنشينند و اين توالي به نوبت ادامه داشت. چند ميليون سال بدينسان گذشت تا همزمان با خشك شدن دريا، حجم زيادي از رسوبات روي هم انباشته شدند.
حجم رسوبات تهنشين شده بسيار زياد بود به طوري كه ضخامت آنها گاه به هزاران متر ميرسيد. وزن اين رسوبات آنچنان روي هم سنگيني ميكرد كه باعث شد هر چه از آب دريا در ميان دانهها به جا مانده بود، فراري دهد.
دانهها زير اين فشار زياد، چنان به هم فشرده شدند كه يكپارچه و سخت، سنگهاي رسوبي را شكل دادند.
بدين ترتيب پس از خشك شدن دريا، لايههايي از ماسهسنگهاي قرمز و قهوهاي، سنگهاي كنگلومرا با قطعات درشت سنگي در ميان سيمان طبيعي و نيز شيلهاي دانه ريز كرم رنگ كه به توالي روي هم رديف شدهاند، سطح زمين را پوشاندهاند.
ماجرا به اينجا ختم نميشود. ردپاي فشارهاي پوسته زمين را هم در اين ماجرا به خوبي ميتوان ديد.
فشارها گاه چنان زياد شدهاند كه سنگهاي سخت را هم به ستوه آورده و پيچوتاب دادهاند، گاهي نيز چنان به هم فشردهاند كه سنگها بالا رانده شده و ارتفاع گرفتهاند.
بدين ترتيب است كه كوهها و تپههايي از جنس سنگهاي رسوبي در حاشيه كوير مركزي ايران ديده ميشوند.
آنچه ما اكنون در تپهها و كوههاي اطراف ايران مركزي به ويژه در دامنههاي جنوبي البرز مركزي و نيز در مسير تهران به قم از لايههاي سنگي رنگارنگ ميبينيم، نتيجه سنگزايي همان رسوبات درياي كم عمق هستند.
اين سنگها در ابتدا همانند نوارهاي رنگي روي هم قرار گرفته بودند، اما فشارهاي پوسته زمين اين نوارهاي رنگي را چين داده و بر دامن كوهها و تپهها دوخته است.
در لبه شمالي ايران مركزي و در حوالي گرمسار نيز داستان بر همين قرار است.
با حركت به سوي غرب و عبور از ميان كوهها و دشتهايي با لايههاي سنگي رنگارنگ و در كوه اژدها، نوارهاي رنگي تحت فشارهاي زياد ارتفاع يافته و چنان درهم پيچيده شدهاند كه نقش اژدهايي را در كوه مجسم كردهاند
اين همان اژدهايي است كه بر اساس باورهاي محلي، شاهدي از دليريهاي رستم، جهان پهلوان ايران زمين است
منبع:همشهريسرزمين من