همينگوي ميپرسد: «مثلا كدام كتابم؟» و هاكس از «داشتن و نداشتن» نام ميبرد. كمي بعد هاكس بر اساس رمان همينگوي فيلم داشتن و نداشتن را با بازي همفري بوگارت و لورن باكال كارگرداني كرد. البته فيلم هاكس بيش از اينكه نسبت به رمان همينگوي وفادار باشد شبيه فيلم «كازابلانكا» (مايكل كورتيس 1942) از كار درآمد كه به شكل غيرمنتظرهاي به توفيقي چشمگير رسيده بود.
بهنظر ميرسد علت اصلي توليد داشتن و نداشتن هم تكرار موفقيت تجاري كازابلانكا بوده است. داستان هنري مورگان (بوگارت) صاحب يكدنده و مغرور يك قايق ماهيگيري كه در جريان جنگ جهاني دوم درگير كمك به جبهه مقاومت فرانسه ميشود. فيلم نسبت به ساختههاي ديگر سازندهاش، رويكردي آشكار به سياست دارد و منتقدان از آن به عنوان فيلمي ضدفاشيستي نام بردند. هر چند هاكس اعتقاد داشت فيلمش سياسي نيست و اگر اشاراتي هم به عالم سياست وجود دارد، به دليل مقتضيات درام بوده و نه هيچ چيز ديگر.
نقل قول مشهوري از هاكس وجود دارد كه به خوبي نگاه او به سياست را نمايان ميكند: «كار ما ساختن فيلم سرگرمكننده است. جهتگيري در كار ما نيست.»جايي از فيلم مورگان به يكي از رهبران نهضت مقاومت فرانسه ميگويد: «شما ميخواهيد فرانسه را نجات بدهيد. من هم ميخواهم قايقم را نجات بدهم.» به سنت سينماي هاكس، همين مرد به ظاهر بيتفاوت در بزنگاه ها از هيچ فداكاري و حركت قهرمانانه دريغ نميكند.
سكانس برگزيده: بوگارت و باكال در فيلم داشتن و نداشتن با يكديگر آشنا و عاشق هم ميشوند؛ اتفاقي كه در عالم واقعيت هم رخ داد و آنها كمي بعد از اين فيلم با هم ازدواج كردند. بهترين صحنههاي داشتن و نداشتن هم فصلهاي بوگارت و باكال است با پرداختي متفاوت از مضمون عشق و كاراكترهايي كه در حالي دارند شيفته يكديگر ميشوند كه هيچ فرصتي را براي كنايهزدن به هم از دست نميدهند. گفتوگوهاي كنايي داشتن و نداشتن هم گويا بيشتر كار ويليام فاكنر بوده كه در اين فيلم به همراه جولف فرتمن سناريو را نوشته.
اوايل فيلم، وقتي هنري مورگان(بوگارت) مچ ماري (باكال) را كه كيف جانسون را زده گرفته و بعد مبارزان فرانسوي وارد ماجرا ميشوند، از فصلهاي به يادماندني داشتن و نداشتن است. مورگان پيشنهاد فرانسويها را رد ميكند و بعد ادي (والتر متيو) وارد اتاق ميشود و آن ديالوگ معروف را به زبان ميآورد:
«تا حالا زنبور مرده نيشت زده؟!» ديالوگي كه گفته ميشود توسط فاكنر نوشته شده و هاكس آنقدر از آن خوشش آمده كه چند بار در فيلم تكرارش كرده است. در سكانسي كه به سنت سينماي هاكس، داستان به سادهترين و روانترين شكل ممكن در حال روايت است، اين ديالوگ كنايي در ذهن ميماند و فيلمساز در ادامه هم چندبار به آن ارجاع ميدهد؛ ارجاعهايي كه در جهان داشتن و نداشتن هاكس جا ميافتد و كنار ديگر ديالوگهاي دوپهلوي فيلم قرار ميگيرد.