وقتي افراد درس خوانده جامعهاي چندان از كتاب فاصله ميگيرند كه هيچ نقشي در زندگي آنان ندارد و كمتر كتابي را ميتوان يافت كه شمارگاني مطلوب داشته باشد، معنايي جز دورافتادن جامعه از ارزشهاي معنوي ندارد.هرگاه بينش جامعه به سبب مشكلات اقتصادي و اجتماعي بدين پايه و مايه ميرسد، جاي شگفتي نيست اگر حوادث ناگوار و خبرهاي دهشتآور مدام افزايش يابد و خشونت و روانپريشي جاي ملاطفت و سلامت نفس را بگيرد. عامل تاثيرگذار بر امور فرهنگي، يعني غم آب و نان، سبب ميشود كه به ندرت اثري ارزشمند در بازار كتاب عرضه شود تا خلق را مشتاقانه به سوي خود بكشاند و عاملي موثر در تلطيف روح آشوبزده پير و جوان شود.
در تاريخ فرهنگي هيچ جامعهاي نميتوان حتي يك نمونه يافت كه آثار ادبي و علمي ارزنده بيوجود زمينههاي مناسب كه مهمترينش رفاه اجتماعي است به وجود آمده باشد، زيرا مرغوبترين بذر هم بدون زمين حاصلخيز و آب و آفتاب نميرويد. بذر انديشه نيز چنين است و بيمدد امكانات بايسته، بالنده و شكوفا نميشود. بنابراين چنانچه در جامعهاي بذر انديشه مجال باليدن نيابد، قلمهاي جامعهساز و صاحب قلمان فرهنگپرور پديد نميآيند كه حاصلش دورافتادن از رفتار زمانه است:
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتي كه مردم صاحب قلم نداشت
حقيقت اين است كه مشكلات يادشده چونان هيولايي بيترحم در عرصه صنعت نشر نه تنها جولان را از قلمها ستانده، بلكه به واقع سدي است سديد در برابر پويايي قلمهايي كه به معرفتبخشي جامعه ميانديشند. حساسيتهاي بياندازه از مراكز متعدد در كار نوشتارها كه جنبهاي سليقهاي دارد و سالهاست مورد اعتراض اهل قلم قرار گرفته- بيآنكه گوش شنوايي براي رفع اين معضل به صورتي روشمند وجود داشته باشد - نه تنها سبب دلزدگي آنان در كار تاليف و پژوهش شده بلكه كتابخوانها را هم از مطالعه رويگردان كرده. اين بياعتنايي بهخصوص در زمينه آثار ادبي بسيار مشهود است و يادآور اين گفته حافظ كه: «كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد.»
از آنجا كه اهل مطالعه به محتواي كتابهاي منتشرشده در زمينه مذكور به ديده ترديد مينگرند، رغبتي براي خريد كتاب نشان نميدهند. چنين سياستي در حوزه نشر سبب شده تا شمارگان كتاب در برخي موارد تا 100نسخه هم تقليل يابد، كار به جايي رسيده كه غالب كتابها با تيراژ 500نسخه منتشر ميشود و به ندرت كتابي ميتوان يافت كه در 1000نسخه منتشر شده باشد.
اين مصائب فرهنگي در كشوري پيشآمده كه از پايهريزان كتابخانه در تاريخ است. نتيجه اين شد كه ذوق تاليف از مولف و تلاش براي توليد از ناشر سلبشده، زيرا ميبينند كه حاصل زحماتشان نان كافي به سفره نميآورد؛ از اينجاست كه غالب ناشران از ملكوت فرهنگي به ناسوت امور مادي روي آوردهاند و كتابهايي با محتواي عوامپسند و ادبياتي نازل و نگارشي معيوب به چاپ ميرسانند: زيرا:
غم فرزند و نان و جامه و قوت/ بازت آرد ز سير در ملكوت
البته براي سرپوش نهادن بر اين معضل به مناسبتهايي مانند روز قلم همايشهايي در ستايش از صاحبان قلم با هزينههاي غيرضروري ترتيب مييابد، نمايشگاههاي كتاب با نامهاي مختلف در طول سال برگزار ميشود، مراسم كتاب سال، كتاب فصل، كتاب ماه و كتاب هفته برپا ميدارند كه چون نيك بنگريم جملگي هياهويي است براي هيچ و مبين تفكري ويتريني، زيرا حلوايي است به لفظ كه كام تلخ صنعت نشر را شيرين نميكند، حال آن كه توصيه اهل معرفت به كارگزاران فرهنگي اين است:
سرشك از رُخم پاك كردن چه حاصل/ علاجي بكن كز دلم خون نيايد
مشكل تاسفبار صنعت نشر را در كشور حتي در قياس با كشورهاي همسايه نبايد به صورت انتزاعي مورد بحث قرار داد. در شرايطي كه طبق آمار رسمي 200روزنامه در كشور منتشر ميشود، مجموع شمارگان آنها به900هزار نسخه هم نميرسد.
در حالي كه براي مثال روزنامه هايي در برخي از كشورهاي همسايه به تنهايي چنين تيراژي دارند. آنان كه به واقع اهل قلم و انديشهاند، وقتي چنين قياسهايي با توجه به تاريخ فرهنگي پرطراوت اين ملك در ذهنشان شكل ميگيرد، اگر از تحسر دست بر سر نميزنند، ولي يقينا در دل ميگويند: «چه گونه چون قلمم دود دل به سر نرود.» اين مشكل فرهنگي علتي دارد كه بايد آن را از ريشه مورد بررسي قرار داد.
اصولا هر جامعه اي به موجود زندهاي ميماند كه وقتي عضوي از آن دچار مشكل شد، بر ديگر اندامها نيز اثر ميگذارد و ناگزير تمركز ذهني را مختل ميسازد؛ يعني تنها عاملي كه مولف و خواننده كتاب نياز مبرم به آن دارند. اين وضعيت ذهني ريشه در مسائل كلان اجتماعي دارد كه سبب از ميان رفتن مهمترين عامل در كار فرهنگي ميشود؛ يعني آسودگي ذهني يا جمعيت خاطر. رفع اين مشكل به همتي چند سويه نياز دارد و تنها از كارگزاران فرهنگي ساخته نيست.
درست به اين ميماند كه بگوييم علت مهاجرت روستاييان به شهرها ناشي از ضعف مديريت بخشداران است. از اين روست كه سياست ها و تدابير متوليان فرهنگي به تنهايي موثر نميافتد؛ زيرا اگر تاثيري ميداشت، صنعت نشر از نفس نميافتاد. آنچه كه به آن سياستهاي متوليان فرهنگي براي شروع كتابخواني گفته ميشود، در واقع چيزي جز كارهاي تزئيني و نمايشي نيست.
چنانچه كسي اين را باور ندارد، ميشود يك شرط به صرفه برنده بست و آن اينكه اگر تمامي اين سياستها، تدبيرها و كياستهاي به اصطلاح فرهنگي هم وجود نميداشت، وضع صنعت نشر از آنچه هست بدتر نميشد. درمان اين درد،توسل به روش اطعام مساكين و توزيع غذاي نذري در قالب اهداي بن كتاب نيست كه غالبا صرف خريد كتاب هم نميشود. اين رنجوري از جراحتي عميق است كه بايد از ريشه درمان شود، ولي شوربختانه خواجگان فرهنگي به دلايل مختلف كه مهمترينش سپيدنكردن محاسن در آسياي تجربه و آگاهي و كارداني است، تنها در بند نقش ايوانند.