همشهری آنلاین: هان کانگ نخستین و تنها نویسنده اهل کره‌جنوبی است که توانسته جایزه معتبر من بوکر بین‌المللی را از آن خود کند. کتاب تحسین‌شده او «گیاهخوار» که به زبان کره‌ای منتشر شده، سال گذشته من بوکر را برد و همین درخشش کافی بود تا به زبان انگلیسی هم ترجمه و منتشر شود.

به گزارش همشهري آنلاين، آخرين كتاب نويسنده 47 ساله «كتاب سفيد» است؛ خودزندگينامه‌اي تاثيرگذار درباره فقدان و اندوه. ضمن اينكه او «اقدام‌هاي انساني» را هم در كارنامه دارد. هانا بكرمن، خبرنگار گاردين در ستون ديدار با نويسنده سراغ هان كانگ رفته و با او درباره مرگ خواهرش، قدرت تغييردهندگي نوشتن، تاثير ميگرن بر شيوه نگارش و بردن جايزه من بوكر به گفت‌وگو نشسته است.

  • كتاب تازه شما درباره خواهرتان است كه دو ساعت پس از تولد از دنيا رفت. چه چيزي شما را به صرافت انداخت كه پس از اين همه سال درباره آن ماجرا بنويسيد؟
اصلا برنامه‌اي براي نوشتن درباره خواهر بزرگ‌ترم نداشتم. پدر و مادر من نمي‌توانستند مرگ فرزندشان را فراموش كنند. وقتي داشتم «اقدام‌هاي انساني» را مي‌نوشتم، آنجا جمله‌اي بود كه مي‌گفت: «نمير. خواهش مي‌كنم نمير.» اين جمله به شدت آشنا در درون من ماندگار شد و ناگهان دريافتم كه آن را از خاطره‌هاي مادرم برداشته‌ام. به من مي‌گفت آن واژه‌ها را بارها به دخترش گفته بود كه پيش از تولد من از دنيا رفته بود.
  • شما در اين باره نوشته‌ايد كه چگونه به جاي يك فرزند مرده به دنيا آمده و بزرگ شده‌ايد. اين ماجرا چه تاثيري بر زندگي‌تان گذاشت؟

ماجرا فقط از دست دادن نبود. درباره اين بود كه ما چقدر ارزشمند هستيم. پدر و مادرم به من و برادرم گفتند «شما هديه‌هايي پرارزش براي ما هستيد و مدت‌ها منتظر آمدن‌تان بوديم.» هر چند در اين ميان حس سوگواري هم وجود داشت. در واقع تركيبي بود از عزاداري و حس داشتن يك زندگي ارزشمند.

  • در كتاب به اين نكته اشاره كرده‌ايد كه اگر دو فرزند اول مادرتان نمرده بودند، شما و برادرتان به چشم نمي‌آمديد. اين چه حسي است؟

وقتي مادرم من را باردار بود، بيمار شده بود و مراقبت‌هاي پزشكي دريافت مي‌كرد. چون بسيار ضعيف شده بود، به سقط جنين هم فكر مي‌كرد. از آنجا كه احساس كرده بود در درونش حركت مي‌كنم، تصميم گرفته بود من را به دنيا بياورد. معتقدم دنيا محل گذر است و من با بخت خوش وارد اين دنيا شده‌ام.

  • در صفحه‌هاي ابتدايي مي‌گوييد مي‌خواهيد فرآيند نوشتن اين كتاب دگرگون‌كننده باشد. اين اتفاق افتاده است؟

بله. اين فرآيند واقعا به من كمك كرد و شبيه يك آيين روزانه بود؛ درست مثل عبادت كردن. وقتي مي‌نوشتم، اين حس را داشتم كه دارم روز به روز به بخشي خاص از درونم نزديك و نزديك مي‌شوم. جايي كه نمي‌تواند ويران شود، جايي كه نمي‌تواند آسيب ببيند.

  • از دوران نوجواني با ميگرن دست و پنجه نرم مي‌كنيد. اين بيماري چقدر و چگونه بر شما تاثير گذاشته است؟

ميگرن هميشه به يادم مي‌آورد كه من هم يك انسان هستم. وقتي ميگرن مي‌آيد، بايد همه چيز را متوقف كنم؛ كار، خواندن، كارهاي روزانه. اين بيماري هميشه باعث مي‌شود فروتن‌تر شوم و كمكم مي‌كند بدانم فاني و آسيب‌پذيرم. شايد اگر 100 درصد سالم و پرتوان بودم، نمي‌توانستم نويسنده شوم.

  • گفته‌ايد كه از 14 سالگي مي‌دانستيد قرار است نويسنده شويد. از كجا؟

هميشه در جست‌وجوي پاسخ پرسش‌هاي كليدي بودم. بعد به عنوان يك مخاطب دانستم هر نويسنده در پي يافتن پاسخ است و به نتيجه هم نمي‌رسد. هر چند به نوشتن ادامه مي‌دهد. پس چرا من اين كار را نكنم؟

  • پدر شما هم يك نويسنده است. از او چگونه و چقدر تاثير گرفتيد؟

وقتي بزرگ مي‌شدم خانه‌مان پر از كتاب بود و اين مي‌تواند مهم‌ترين عامل در نويسنده شدن من باشد.

  • و كتاب‌هاي محبوب‌تان در دوران كودكي؟

بسياري از نويسنده‌هاي كره‌اي را دوست داشتم و البته كتاب‌هاي ترجمه را كه «برادران شيردل» آستريد ليندگرن از آن جمله بود. از نويسنده‌هاي خارجي بسيار تحت تاثير فيودور داستايفسكي بودم.

  • كدام چهره ادبي را، زنده باشد يا فقيد، دوست داريد ببينيد؟

نمي‌خواهم نويسنده‌ها را ببينم. من آنها را با خواندن كتاب‌هايشان ديده‌ام. نويسنده‌ها بهترين بخش‌هاي خودشان را به كتاب‌هايشان مي‌دهند و كافي است كتاب‌ها را بخوانيم.

  • رمان شما «گياهخوار» جايزه من بوكر بين‌المللي را برد. آن جايزه چه تاثيري روي حرفه شما گذاشت؟

خواننده‌هايم بيشتر شده‌اند و با طيفي گسترده‌تر از مخاطبان ارتباط برقرار كرده‌ام اما بيش از همه دوست داشتم پس از چند ماه زودتر به زندگي عادي بازگردم. راستش توجه زياد هميشه هم براي يك نويسنده خوب نيست. ممكن نيست كه شما هم به توجه‌ها توجه كنيد هم بنويسيد!