الهه كولايي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تيتر« چرا گفتوگو»،نوشت:
جريانهاي سياسي موسوم به چپ و راست يا اصلاحطلب و محافظهكار در طول سالهاي گذشته همواره با تحولات سياسي نقش تاثيرگذاري داشتهاند. همانگونه كه در طيف راست ميتوان انتظار داشت و در طيف چپ به چشم ميخورد واقعيت آن است كه مجموعهاي از نيروهاي سياسي با ديدگاههاي متنوع در ميان آنها قرار گرفتهاند كه در ميان آنها طيف راديكال تاكنون هزينههاي گزافي را بر كشور تحميل كردهاند. نتيجه رويكرد تندروها در هر دو جريان، سياست زده شدن فضاي كشور و حتي كاهش مشاركت مردم در سپهر سياسي بوده است. جامعه ما در سطح داخلي و خارجي با دشواريهاي زيادي دست و پنجه نرم ميكند.
در عرصه اقتصادي اين مشكلات شكل پيچيدهاي به خود گرفته است، در سطح منطقه رقباي ما كه در سالهاي گذشته سياستهاي خصمانهاي را عليه كشور ما اتخاذ كردهاند با استفاده از فضاي به وجود آمده در امريكا تلاش ميكنند فشارهاي گوناگوني را به كشور وارد كنند. به نظر ميرسد سياستمدارهاي جريان محافظهكار يا به اصطلاح راست امروز آن نكات را در سطح داخل و خارج مورد توجه قرار دادهاند.
آنها ميكوشند تا با گشودن فضاي گفتوگو، راه را براي تحقق منافع عمومي مردم و مصلحت كشور باز كنند. به نظر ميرسد با وجود برخي ترديدها و انكارها در برابر پيشنهاد گفتوگو و ايجاد فضاي مسالمتآميز براي بيان مطالبات مردم و يافتن راهكار و سياستهاي مناسب براي كاهش فشار بر مردم و گشودن مسيرهاي بهبود همهجانبه شرايط كشور، آن گروه از سياستمدارهاي معقول در ميان جريان راست را به حركت درآورده باشد تا با نشان دادن علايمي از تمايل به باز شدن فضاي گفتوگو در كشور، شرايط را براي بهبود فضاي عمومي و سياسي كشور مهيا كنند. واقعيت آن است كه بحراني بودن شرايط داخلي و خارجي حكم ميكند كه همه ظرفيتهاي داخلي به جاي رقابتهاي سياسي و حتي دشمنيهاي سياسي وارد فضاي رقابتي سالم شوند و جريانهاي اصلي سياسي در كشور بتوانند با محور قرار دادن علايق و مطالبات مردم كه مصالح نظام نيز آن را حكم ميكند توان و ظرفيت خود را براي كاهش مشكلات و ايجاد شرايطي مناسب در جهت تامين مطالبات مردم به كار گيرند. تجربه چهار دهه گذشته نشان داده مردم بالاترين سرمايه سياسي در كشور به شمار ميآيند و جريانهاي سياسي بايد پيش از هرچيز اولويت خود را در فضاي سياسي كشور پاسخ به مطالبات مردم به ويژه در عرصه اقتصادي و حوزههاي گوناگون قرار دهند و اجازه ندهند جريانهاي تندرو در هر دوطيف با تيره كردن فضاي سياسي، راه را بر آشتي ملي ببندند تا اهداف خاص و محدود باندي و جناحي خود را بر مصالح و منافع عمومي غالب كنند.
- فلسطین، خصوصیات این انتفاضه
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
به مرور بخشهای مهمی از اهداف طرح آمریکا درباره فلسطین برملا میشود کما اینکه به مرور واکنش جهان اسلام به این طرح ابعاد و لایههای تازهای پیدا میکند این موضوع بیانگر آن است که برخلاف تصور اولیه نه ما با یک طرح ساده آمریکایی مواجه هستیم و نه آمریکاییها با زمین همواری برای پیاده کردن طرح خود روبهرو هستند.
«اسماعیل هنیه» رئیس جهادی دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین- حماس- روز گذشته ابعادی از طرح آمریکا را بیان کرد و براساس اسنادی که هنیه به آن اشاره کرد فلسطینیها نه تنها از قدس بلکه باید از همه اراضی 1967 واقع در کرانه باختری چشمپوشی نمایند و در واقع بپذیرند که همه فلسطین به «اسرائیل» تبدیل شود. وی گفت واشنگتن به مقامات ارشد تشکیلات خودگردان گفته قدس پایتخت اسرائیل و «ابوویس» پایتخت فلسطین خواهد بود. در این طرح فلسطینیها در غزه باید صرفاً به داشتن یک نهاد سیاسی قناعت نمایند و این به آن معناست که وضع اداری غزه کم و بیش باید به وضعی که تا پیش از سال 2000 داشت، برگردد و بخشی از خاک اسرائیل غاصب قلمداد شود.
اما در نقطه مقابل طرح آمریکایی، طرحی منطقهای با تمرکز روی توانایی فلسطینیها وجود دارد که نه تنها در مقابل طرح آمریکا در کرانه باختری بلکه اساساً بر مبنای نگرش آزادسازی سرزمین فلسطین استوار میباشد. انتفاضهای که این روزها در شهرها و روستاهای مختلف فلسطینی بویژه در کرانه باختری شکل گرفته است از یک چنین توشه و توانی حکایت میکند. انتفاضه سوم و به روایتی چهارم فلسطین دارای ویژگیهایی است که میتواند، بار آزادی سرزمین فلسطین را به مقصد برساند ویژگیهایی از این قبیل:
1- این انتفاضه، انتفاضه بقا است. ممکن است در نگاه اولیه چنین گزارهای به چشم نیاید اما اگر درست به صحنه نگاه کنیم در مییابیم که اگر آمریکا و رژیم اسرائیل بتوانند قدس را از دست مسلمانان خارج کرده و عملاً به رژیم صهیونیستی واگذار نمایند، در واقع سرزمینی بنام فلسطین را بطور کامل از میان بردهاند چرا که وقتی در یک دعوا، مقدسترین شیء به غارت میرود انگیزهای برای نگهداری اشیاء دیگر باقی نمیماند و تصرف دشمن در مابقی ماجرا تسهیل میشود.
از آن طرف هم انتفاضه، رژیم اسرائیل را در شرایط استثنایی قرار داده است این رژیم نمیتواند در شرایط پرغلیان منطقه در یک سیر طبیعی به حیات خود ادامه دهد چه اینکه سیر طبیعی از میان رفتن آن است. رژیم تلآویو یا باید بتواند به حضور فلسطینیها در قدس پایان دهد و در واقع آرمان آزادی فلسطین را دفن گرداند و یا اینکه انزوا در منطقه را که نتیجه قهری آن نابودی است، بپذیرد. در این میان نتانیاهو ترجیح داد طرح اولی را بپذیرد در حالی که بخوبی میدانست که نه آمریکا و نه اسرائیل تجربه ورود به چنین پرونده سختی ندارند.
2- این انتفاضه، انتفاضه وحدت است. همه میدانیم که گروههای فلسطینی اگرچه در اصل موضوع لزوم دفاع از آرمان فلسطین دارای وحدت نظر بودند ولی در بسیاری از موضوعات دیگر اختلافات عدیدهای داشتند و با یکدیگر درگیر میشدند. در انتفاضه اول که در حد فاصل سالهای 1366 تا 1370 روی داد، ابتدا گروههای فلسطینی مذهبی بروز و نمودی نداشتند و یکی دو سازمان مذهبی در متن آن زاده شدند و این در حالی بود که در آن انتفاضه فشار زیادی روی سازمان آزادیبخش فلسطین و شاخه نظامی آن یعنی جنبش فتح وجود داشت و مانع حضور فعال آن در انتفاضه میشد. امروز این توطئه از آنجا که اساس آرمان فلسطین را در معرض تهدید قرار داده است، گروههای مختلف اسلامی، ملی و... فلسطینی را در کنار هم قرار داده و خود سبب بهم پیوستن صفوف مردم در انتفاضه شده است. این وحدت گروهها و تودههای فلسطینی حول محور آرمان قدس، ادامه انتفاضه را سبب میشود و این در حالی است که رژیم صهیونیستی عملاً توانایی تحمل شرایط فشار را در دورهای چند ساله ندارد. ما دیدیم که در جریان جنگ 33 روزه، نظامیان اسرائیلی فشار زیادی روی اولمرت نخستوزیر وقت این رژیم وارد کردند تا به جنگ خاتمه دهد. اسرائیل نمیتواند در یک نبرد فرسایشی شانسی برای حیات داشته باشد.
3- یکی دیگر از جنبههای انتفاضه کنونی «جامعیت» آن است. انتفاضه اول، انتفاضه سنگ بود، انتفاضه دوم انتفاضه موشکهای فلسطینی بود، انتفاضه سوم انتفاضه تودههای فاقد سازمانهای قبلی بود. انتفاضه اول 4 سال به درازا کشید و با شعار پایان دادن به وضع نابسامان اردوگاهها، اعمال تبعیض نژادی و سرکوب مردم راه افتاد. طی این انتفاضه 160 اسرائیلی کشته شدند. انتفاضه دوم نیز بیش از 4 سال به درازا کشید - 11 مهر 79 تا 20 بهمن 1383- و در آن 1069 اسرائیلی کشته و 4500 نفر مجروح شدند در این انتفاضه برای اولین بار فلسطینیها به موشک دست پیدا کرده و بارها شهرهای نزدیک غزه از جمله اسدود و عسقلان را مورد حمله موشکی قرار دادند. در این انتفاضه که انتفاضه الاقصی خوانده شد، بیشترین نقش متعلق به سازمانهایی نظیر حماس و جهاد بود که در حین انتفاضه به شکلدهی گردانهایی نظیر الاقصی، عزالدین قسام، ابو محمد مصطفی، قدس پرداختند. این انتفاضه ضربه سختی به موقعیت و اعتبار آمریکا وارد کرد. انتفاضه چهارم که در سال 1394 آغاز شد به انتفاضه «سکین» موسوم گردید. این انتفاضه تا امروز ادامه دارد. در این انتفاضه در ابتدا گروههای نام و نشاندار حضور نداشتند ولی به زودی به آن ملحق گردیدند. این انتفاضه توسط جوانان و جنبشهای مدنی که از طریق شبکه مجازی به یکدیگر وصل شده بودند راه افتاد و برای رسیدن به اهداف خود عمدتاً از «سلاح سرد» استفاده میکرد و هدفگذاری آن ایجاد «ترس شدید» در میان عوامل رژیم صهیونیستی بود. در این انتفاضه هزاران عامل نظامی و غیرنظامی اسرائیل در مناطق شمالی و مرکزی 1948 و نیز در کرانه باختری رود اردن توسط فلسطینیها با سلاح سرد کشته یا زخمی شدند. این انتفاضه هماینک انتفاضه همه اینها و با بهرهگیری از همه روشها میباشد و لذا میتوان آن را «انتفاضه جامع» نیز نامید.
4- یکی دیگر از جنبههای این انتفاضه، «انتفاضه مقاومت» است. این انتفاضه چه از نظر زمان و چه از نظر موقعیت مکانی اتصال زیادی به جبهه مقاومت پیدا کرده است. دو نکته اساسی ما را با این تحلیل پیوند میزند یکی اینکه این انتفاضه در رد طرح آمریکایی - اسرائیلی تبدیل قدس به پایتخت رژیم صهیونیستی صورت گرفته و این چیزی است که سعودیها با اصل آن مخالفتی ندارند. مخالف چنین طرحهایی در طول نزدیک به چهل سال اخیر، ایران و سایر کشورها و گروههایی هستند که در این منطقه، هویتی بنام مقاومت را شکل دادهاند. ازاین رو میتوان گفت این انتفاضه تکلیف فلسطین را در جبههبندی منطقهای، مشخص کرد. از زمانی که ترامپ سخن از الحاق قدس به میان آورد درواقع پرونده فلسطین را به جبهه مقاومت تحویل داد! از این رو انتفاضه کنونی خواه ناخواه، نگاههای درون فلسطینی و درون منطقهای همسو با ایران را در کانون تحولات این پرونده قرار میدهد. بیدلیل نیست که دیروز «یحیی سنوار» رئیس دفتر سیاسی حماس در غزه با اشاره به تماس تلفنی سردار سلیمانی با بعضی از فرماندهان گردانهای فلسطینی که پس از اقدام اخیر ترامپ صورت گرفت، گفت: فلسطینیها از تمام ظرفیت ایران در این انتفاضه بهره خواهند برد. کنار رفتن سازشکاران و محوریت پیدا کردن نیروهای مقاومت، کار آمریکا و اسرائیل را بسیار دشوار میکند چراکه در دنیا ظرفیتهای زیادی - حتی در غرب - برای حمایت از فلسطین وجود دارد و زین پس هرگاه ندایی به حمایت از فلسطین بلند میشود نوعی همافزایی برای جبهه مقاومت نیز دارد و این دقیقا درنقطه مقابل دهها سال هدفگذاری ضداسلامی و ضدایرانی مقامات آمریکایی و صهیونیستی است.
5- در این انتفاضه، فتح در کنار بقیه گروههای جهادی فلسطین قرار دارد. اگر خوب دقت کنیم درمییابیم که کانون انتفاضه کنونی کرانه باختری است و این درحالی است که دراین منطقه موقعیت سازمانی دو گروه اسلامگرای حماس و جهاد چندان قوی نیست هرچند اکثریت ساکنان آن هوادار آنان هستند. منطقه کرانه غربی ازنظر امنیتی و سیاسی به طور سنتی به فتح و درواقع به تشکیلات خودگردان تعلق دارد و پیش از این همیشه پلیس و نیروهای امنیتی محمود عباس مهمترین موانع حرکت فلسطینیها به حساب میآمدند. هماینک با قرار گرفتن فتح در محوریت انتفاضه مقاومت عملا راه برای فعالیت جدیتر گروههای جهادی و هواداران آن هموارتر شده است و این درحالی است که خود ظرفیت فتح در کرانه بزرگترین ظرفیت فلسطینی به حساب میآید. اقدامات مشابه و مشترک میان سازمانهای فتح، حماس، جهاد و ... خبر از توافقات مهمی میان آنان میدهد هرچند هنوز مکتوب نشده باشد.
- حالا پس از زلزله
احمد مسجدجامعی در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
زلزله پدیدهای طبیعی است که با شناخت دقیق آن میتوان آسیبهای آن را تا حدی کاهش داد و از تبدیلشدن آن به بلایی خانمانسوز جلوگیری کرد؛ البته منظور از شناخت، پیشبینی زمان وقوع زلزله نیست. ژاپن کشوری است که در تکنولوژی، پیشرفته است و با زمینلرزههای بسیاری سروکار دارد اما تاکنون موفقیتی در پیشبینی زمان وقوع زلزله نداشته است. گفته میشود در حادثه سال ۲۰۱۱ حدود هشت دقیقه پیش از سونامی ناشی از زلزله، وقوع آن را از طریق موبایل و رادیو و تلویزیون اعلام کرده بودند. این اتفاق هرچند اگر در کف اقیانوس آرام هم رخ داده باشد، امری کمسابقه و برای قطع آب و برق و گاز که میتوانند حوادث بعدی را به دنبال داشته باشند، کافی است اما برای ترک مناطق ناامن و اقداماتی که آسیبهای سونامی را در مناطق ساحلی کاهش دهد، بههیچوجه کافی نیست. ایران کشوری است روی خط زلزله و از نظر تحلیل نقشههای پهنهبندی خطر زلزله، در منطقهاي با خطر نسبی بسیار زیاد قرار گرفته است. در چنین شرایطی رفتارهای پیشگیرانه برای مقابله با بحرانهای ناشی از زلزله و مدیریت خسارات وارده در هر دو بُعد جانی و مالی اهمیت زیادی دارد. زلزله بم که پنجم دی یادآور آن حادثه تلخ است، واقعهای بزرگ با هزینههای انسانی و مالی بسیار بود که درعینحال تجربههای مفید و ارزندهای بهجا گذاشت و مهمترین اسناد پیشگیری از بحران نیز به پس از آن برمیگردد. از جمله آن تلاشها تصویب چند سند مهم در این زمینه بود که نخستین آنها طرح جامع امداد و نجات کشور در سال ١٣٨٢ و آخرین آنها درباره اقدامات لازم برای آمادگی و کاهش آسیبهای زلزله احتمالی تهران است.
این سند در سال ۱۳۸۹ به تصویب هیئت وزیران رسید و در آن وظایف دستگاههای مختلف بیان شده است؛ مثلا پیشبینی شده که در صورت وقوع زلزله نیاز به چنددههزار تخت بیمارستانی خواهد بود که مسئولیت تأمین این تختها برعهده دانشکدههای علومپزشکی ایران، تهران و شهید بهشتی گذاشته شد.
درعینحال، میدانیم بالاترین ظرفیت بیمارستانی در تهران برای یک واحد متمرکز هزار تختخواب است و از سوی دیگر بسیاری از بیمارستانها هستند که احتمالا مانند بیمارستان سرپل ذهاب، در برابر زلزله مقاومت نخواهند کرد و آسیب خواهند دید. آب آشامیدنی مورد نیاز مجروحان و بازماندگان خود موضوعی بسیار حیاتی است که تأمین آن را برعهده شرکت آب و فاضلاب گذاشتند.
این شرکت همچنین وظیفه دارد تأمین آب بهداشتی برای امور غیرشرب را نیز برای صدها هزار مجروح یا آسیبدیده و بازمانده مستقر در اردوگاهها و مناطق بحرانزده عهدهدار شود. وظیفهای که برعهده هلالاحمر گذاشته شده، آمادگی در اسکان اضطراری صدها هزار نفر آسیبدیده است.
هلالاحمر همچنین باید در تأمین مایحتاج ضروری و سالم همین تعداد افراد نیز اقدام کند. امداد و نجات دههاهزار زیرآوارمانده نیز برعهده این سازمان خواهد بود. آتشنشانی تهران باید آمادگی فرونشاندن و مقابله با هزاران حریق را داشته باشد.
نگاهی به گزارشهای موجود از واقعه پلاسکو بیندازیم. فداکاری و ایثار پرسنل آتشنشانی در آن حادثه هیچگاه فراموش نخواهد شد، اگرچه میشد جلوی جانباختن شهدای آتشنشان را گرفت.
در کنار آن اما این پرسش جا دارد که تجهیزات و تکنولوژی موجود برای چنین مأموریتی کافی خواهد بود؟ موضوعی که پس از حادثه تلخ خیابان جمهوری در سال ٩٢ بارهاوبارها به مسئولان وقت تذکر داده شد. تهران در برابر زلزله ایمن نیست. پایتخت با سه گسل مهم احاطه شده است. گسل تهران در شمال، گسل مشاء در شمالشرق و گسل ری در جنوب. از سوی دیگر خشکسالیهای دو دهه گذشته و برداشت غیراصولی آبهای زیرزمینی برای تأمین آب مورد نیاز باعث شده سطح و حجم آب بهطور وسیعی کاهش یابد. این امر به گفته زمینشناسان، باعث کاهش فشار در لایههای زمین شده و احتمال جابهجایی زمین در دو سوی گسل را تشدید میکند.
در چنین شرایطی احتمال وقوع زمینلرزههای با دورههای بازگشت صد تا ٢٠٠ سال و با بزرگای هفت ریشتر یا بیشتر به طرز معناداری بالا میرود. اگر به شواهد تاریخی نیز رجوع کنیم میبینیم آخرین زلزلههای بزرگ تهران در سالهای ۱۰۴۴ و ۱۲۰۹ خورشیدی با بزرگای ٦,٥ و ٧.١ ریشتر در فاصله حدود ۵۰ کیلومتری از مرکز تهران کنونی در دماوند و شمیرانات رخ داده است. در تهرانگردی دو سال پیش دیداری از مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران - که متأسفانه در ایران به اندازه جهان شناختهشده نیست- داشتیم و برایمان جالب بود که گروهی از شخصیتهای علمی شبانهروز و در طول سال بهطور پیوسته وضعیت ایران و منطقه را از نظر لرزهخیزی رصد و ثبت میکنند و همین امر موجب شد که در سال گذشته جایزه تهران به این مرکز اختصاص یابد.
در چنین شرایطی سؤال جدی و بایسته این است که سازمانها و نهادهای مسئول تاکنون برای فراهمآوردن امکان اجرای اسناد و مصوبات بالادستی چه کردهاند؟ فراهمآوردن گزارش نتایج این اقدامها اولین قدم ضروری است.
پس از آن باید نقصها و کاستیها را شناسایی و رفع کرد. در یک نگاه کلی و حتی پیش از فراهمآمدن این گزارشها به نظر میرسد که هنوز آمادگیهای لازم برای اجرای طرح جامع مدیریت بحران شهر تهران وجود ندارد و حتی معلوم نیست که چه مرجع یا مراجعی باید آن را پیگیری کنند.
زلزله چند شب گذشته تهران بهخوبی همهچیز را نشان داد و صدها هزار شهروند تهرانی شاهد بلاتکلیفی و بیبرنامگی مدیران و برنامهریزان در چنین شرایطی بودند. اینکه مدیران با تمجید از برخورد مردم با زلزله، کاستیها را بپوشانند چاره کار نیست.
این از نخستین وظایف شورای شهر تهران است که رسیدگی به این مهم را در اولویت کار خود قرار دهد.