سیدعلی خرم . استاد حقوق بینالملل در ستون سرمقاله شرق با تيتر« مدل خارجی برخورد با ناراضیان»،نوشت:
خبرگزاری فارس اعلام کرده تظاهرات مشهد از سوی مالباختگان مؤسسات تعاونی (ثامنالحجج و بقیه) سازماندهی شده بود و تمام شد. جدای از صحت و سقم هویت برگزارکنندگان تظاهرات و اینکه به نظر میرسد در برخی استانهای دیگر ادامه یافته، این موضوع را میتواند از همین زاویه معضل اجتماعی و اقتصادی که در دیگر کشورها تجربه شده، ارزیابی کرد. در سال ٢٠٠٧-٢٠٠٨ در اثر ترکیدن حباب وام مسکن در آمریکا بحرانی مالی به وجود آمد که در یک سال آمریکا و اروپا را فراگرفت و راهی بازارهای آسیا شد. در آن ایام مجمع مجالس آسیایی این مهم را برعهده گرفت و با برگزاری جلسات متعدد در پایتختهای آسیایی، کمک یکدیگر و مطالعه بستههای تشویقی آمریکا و اروپا، به اعضای آسیایی خود بهترین توصیههای عملی را ارائه کرد؛ به ترتیبی که توانست بحران مالی بینالمللی را در کنار دروازههای آسیا متوقف کند. مهمترین رکنی که در این بحران در آمریکا، اروپا و آسیا به آن توجه شد، بازگشت اعتماد مردم به سیستم بانکی و مالی کشور بود و اینکه حکومتها نشان دهند به تعهدات بانکها نسبت به مردم وفادارند و تا آخرین سنت بدهی بانکها به مردم پرداخت خواهد شد. در این مسیر، اوباما چند هزار میلیارد دلار هزینه کرد تا پول مردم داده شود، بانکها را از ورشکستگی و کارخانجات صنعتی را از تعطیلی نجات دهد. بریتانیا، آلمان، فرانسه و کشورهای آسیایی مانند چین، اندونزی، مالزی و... میلیاردها دلار خرج کردند تا کشورشان را از بحران مصون بدارند. با وجود شرکت فعال ایران در آن ایام، به نظر میرسد آن تجربه فراموش و دور ریخته شده و ما در همان بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی محصور شدهایم.
به نظر میآید برخی نارضایتیها در ایران نیز از همان جنس کاهش اعتماد عمومی به سیستم بانکی و مالی کشور بر اثر نپرداختن بدهیها باشد. دو سال است چند میلیون نفر که سرمایههای خود را در مؤسسات مالی به امانت گذاشتهاند، خواستار دریافت وجوهشان هستند. برخی از آنان هر روز و در هر مقطعی تظاهرات میکنند و وجوه خود را طلب میکنند. از طرف دولت و بانک مرکزی هم سخنانی گفته میشود که گویی اشتباهی بوده که این چند میلیون نفر انجام دادهاند و حالا هم باید تقاص اشتباه خود را پس بدهند. سپردهگذاران با اطلاعرسانی به همگان نشان دادهاند که طبق مقررات بانکی روز عمل کردهاند و گناهی بر آنان نیست و بانک مرکزی نیز سعی بر فرار از این مسئولیت دارد. این بازی مرغ و تخممرغ راه به جایی نمیبرد، جز اینکه نارضایتی عمومی را بالا میبرد. این تعداد عظیم سپردهگذاران با خانوادههایشان درصد مهمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند و نمیتوان از شرایط آنان چشمپوشی کرد. آنها میبینند نمیتوان از اختلاسهایی در دولت گذشته صورت گرفته که اگر یکی از آنها به سپردهگذاران مؤسسات تعاونی مالی تعلق میگرفت، بحران پایان مییافت. از نظر حقوق بینالملل و منشور ملل متحد همه حکومتها مسئول نگهداری اموال و پاسخگویی مالی به اتباعشان هستند و این امر امروز در جامعه جهانی ارتقا یافته و از خصوصیات «حکمرانی مطلوب» محسوب میشود. اگر در دوران بحران مالی بینالمللی، بستههای تشویقی را با هزینه خزانه عمومی به مردم و به بخش عمومی ارائه نداده بودند، آن بحران تاروپود آن دولتها را درمینوردید. اکنون هر نارضایتی با هر نام و با هر بهانه میتواند کسانی را که در کنار مرزهای ایران کمین کردهاند، فعال کند. آنان منتظر اولین درگیری گرم بین مردم و دولت هستند.
مگر دونالد ترامپ و رکس تیلرسون، وزیر خارجه، قول ندادند با تقویت نارضایتی در ایران با حکومت ایران مبارزه کنند؟ مگر اسرائیل و عربستان نگفتند جنگ را به خیابانهای تهران خواهند کشانید؟ چرا به مطالبات واقعی مردم پاسخ درست داده نمیشود تا مردم ناراضی، سرباز پیاده اهداف دیگران شوند؟ قطعا دشمنان کاری نمیتوانند بکنند؛ جز اینکه بر شکافهای اجتماعی ما سوار شوند، چرا ما به شکافهای اجتماعی دامن میزنیم؟
- بلاياي طبيعي و گناهان ما!
سيد صادق حقيقت در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
امروزه مشكلات زيست محيطي گريبان ملت و دولت ما را گرفته و هر آن عرصه را بر ما تنگتر ميكند. يكي از سوالاتي كه ممكن است در اين راستا به ذهن انسان خطور كند اين است كه: محيط زيست با دين و فقه چه نسبتي دارد؟ و آيا علت زلزله و خشكسالي و مانند آن ميتواند گناهان ما- از جمله ظلم در حق يكديگر و مساله بيحجابي- باشد؟ ما از سوي دين، به حفظ محيط زيست ترغيب شدهايم. بهطور مثال، متون اسلامي از قطع درختان و از بين بردن مزارع و گياهان و آتش زدن آنها نهي و كساني كه درختان را نابود كنند، به عذاب الهي تهديد كرده است. امام علي(ع) در ابتداي خلافت تكليف خود را با اين مساله روشن كرد: همه شما در مقابل زمينها و حيوانات «مسووليت» داريد...
(اِتّقُواالله في عِبادِهِ و بِلادِهِ فاِنّكمْ مسوولون حتّي عنِ الْبِقاعِ و الْبهائِمِ، اطيعُواالله ولا تعْصوْهُ). از سويي ديگر، درختكاري عامل افزايش عمر به حساب آمده و توصيه شده كه حتي اگر در حال مرگ هستيد و درختي در دست داريد، آن را بكاريد. فرهنگ ما ايرانيان به شكل عجيبي بين اضداد جمع ميكند. در حالي كه هيچ برنامه مشخصي براي احياي جنگلها و مبارزه با قاچاق چوب وجود ندارد و در حالي كه بر اساس آمار رسمي حدود 60 درصد جنگلهاي كشور نابود شدهاند، طرحي براي كاشتن درخت در كوير حرم تا حرم داشته و بر آن اصرار كردهايم!
اما جايگاه فقه در اين ميان چيست؟ بر اساس «قاعده لاضرر»- كه يكي از قواعد فقهي است- هيچ كس حق ندارد به ديگران ضرر برساند، خواه اين ضرر مادي يا معنوي باشد. تخريب محيط زيست نيز مشمول اين قاعده است. در عين حال، فقه بر اساس تعريفش، صرفا احكام تكليفيه و وضعيه بندگان را تبيين ميكند. پس، نبايد انتظار داشت كه فقه به شكل حداكثري بتواند كليه مشكلات سياسي و اجتماعي ما را حل كند. به تعبير شهيد مطهري، فقه در دوران ما فربه شده است.
علت بلاياي طبيعي ميتواند مسائل طبيعي و اقليمي، سياستهاي ابرقدرتها در اين زمينه، گناهان مردم يا عوامل ديگر باشد. بسته به مورد، هر يك از علل فوق ممكن است «جزءالعله» يا «علت تامه» آن معلول تلقي شود. از نظر منطقي، در چنين حالتي، كسي نميتواند به ضرس قاطع بلاياي طبيعي را منتسب به يكي از علل ناقصه كند. به طور مثال، اگر روشن نشدن اتومبيل ريشه در 10 مساله داشته باشد، كسي كه مكانيك نيست نميتواند عيب را صرفا در يك مورد منحصر كند. بر اين اساس، از نظر منطقي، كسي نميتواند ريشه بلاياي طبيعي را بيحجابي بداند.
در كنار اين گناه، صدها گناه يا عوامل طبيعي ديگر وجود دارد كه ممكن است يكي از آنها، يا مجموعهاي از آنها، علت تامه خشكسالي و زلزله باشد. اينگونه مسائل همان مقدار كه ممكن است در بيحجابي ريشه داشته باشد، امكان دارد به دروغگويي بازگشت كند. امام رضا(ع) ريشه خشكسالي و قطع بارشها را در دروغگويي ميدانند: «اِذا كذِب الْوُلاةُ حُبِس الْمطرُ». هيچ مقام غيرمعصومي از جانب خداوند نيامده كه بتواند تشخيص دهد علت بلاياي طبيعي ما اين حادثه است يا آن واقعه!
- به بهانه ارتحال آيت الله حائري شيرازي؛ گوهر پاک تو از مدحت ما مستغني است
سيد باقر پيشنمازي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
کلامش سرشار از حکمت و دور انديشي بود و بر دل مي نشست، اما پيام رفتار و سلوکش دلنشين تر بود. هر کس به اندازه ظرفي که در خود داشت از محضرش غنيمت مي برد.
استادِ انسان شناسي بود. وقتي انسان را از منظر وحي توصيف
مي کرد حجاب ها را يکي پس از ديگري از چشمِ دل مخاطب خود برمي داشت و افق هاي جديدي را پيش رويش مي گذاشت. لايه هاي پنهان و ناشناخته اي از مفاهيم آيات را بيان مي کرد که انسان شگفت زده
مي شد چگونه بعد از صدها بار مرور آيه در سال هاي گذشته به اين نکته ظريف توجه پيدا نکرده بود!
از معدود عالمان عارفي بود که به مقتضيات زمان توجه جدّي داشت و در نحوه تنظيم استدلال خود از اين اشراف بهره مي گرفت . ولذا
مخاطب شناسي اش بسيار خوب بود و به همين دليل به موقع و خيلي ظريف مناسب ترين مثال ها را براي تبيين مطالب خود به کار
مي گرفت و با ميانبُري که (به کمک مثال هاي هنرمندانه اش) مي زد، از اختصاص وقت زياد و صغري و کبري چيدن براي تفهيم مطلب به ديگران، خود را بي نياز مي کرد. به نظر مي رسيد اين موهبت الهي را از طريق داد و ستد محرمانه اي که در طول سال ها با خداي خود برقرار کرده بود، به دست آورده است.
يکي از محمل هاي تمثيلي ايشان براي آسان سازي انتقال پيام، استفاده از ظرفيت هاي مفهومي مسابقات فوتبال بود. مي فرمودند چون فوتبال ميلياردها بيننده در سنين و با درجات مختلف فرهنگي و اجتماعي در سراسر جهان دارد، لذا مثال زدن از فوتبال براي تعداد بيشتري از اقشار گوناگون مردم خصوصاً جوانان قابل فهم تر است و با هدف
بهره گيري اين چنيني، گاهي مسابقات فوتبال داخلي و خارجي را با نگرش تحليلي تماشا مي کردند.
از خاطرم نمي رود در يکي ازخطبه هاي نماز جمعه شيراز در سال 82 يا 83 پيرامون موضوع ولايت فقيه توضيح مي دادند، فرمودند (نقل به مضمون)؛ شما چرا در ولايت مطلقه داور مسابقات فوتبال شکّي به دلتان راه نمي دهيد؟! چون از سوي فيفا تأييد شده است و طبق مقررات فيفا، اگر داور (از نظر ميليون ها تماشاچي) هم اشتباه کرده باشد تاپايان بازي، ملاک، رأي داور است و بعد از اتمام بازي ممکن است کميته اي نحوه داوري را ارزيابي کند. ولذا هيچ کس حق ندارد در حين بازي رأي خود را بر رأي داور تحميل کند. دراين صورت هيچ بازي اي به نتيجه
نمي رسد. با اينکه داور فوتبال يک فرد معمولي است و با مقداري آموزش و تجربه فوتبالي و آزمون، داور شده است و بر اساس قوانين فيفا قضاوت مي کند! نه وحي. اما در مسئله ولايت مطلقه فقيه، که دانشمندي با سال ها تحصيل تخصصي و امتحان شده در امور مختلف مرتبط با شأن رهبري از جمله صداقت، سلامت، امانتداري، پرهيزگاري، تعهد، تدين، توان مديريت و... کسي که جز بر اساس قرآن و معارف معصومين
عليهم السلام رأي نمي دهد و نمي تواند مخالف آن رأي دهد و بر اساس دقت و مراقبت خبرگان رهبري انتخاب شده است، ترديد مي کنيد؟!
نمونه ديگر از خلاقيت ايشان در به کار گيري هنرمندانه مثل ها، مربوط به سال 87 يا 88 است که براي زيارت به مشهد مقدس مشرف شده بودند. آن سال ها در مسئوليت صدا و سيماي خراسان توفيق خدمت داشتم. يکي ازهمراهانشان تماس گرفتند و حضور در مشهد و اظهار لطفشان را اطلاع دادند و قرار ملاقاتي براي بعد از نماز صبح و البته با صلاحديد ايشان در صحن حرم مطهر گذاشته شد. صبح زود روز بعد پس از زيارت به محل قرار رفتم. در زاويه اي از صحن جامع رو به مضجع شريف حضرت ثامن الحجج عليه السلام روي عباي خود نشسته بودند و چشمشان به گنبد حضرت بود. در ساعت موعود خدمتشان رسيدم. محبت و ملاطفت نمودند. امر فرمودند دقايقي در محضرشان نشستم.
بحث علوم انساني را مطرح و نکاتي را بيان داشتند. از جمله فرمودند؛ شما مي داني که من اصلاً مباني غربي ها در علوم انساني را قبول ندارم اما اگر آنها در علوم انساني يک جايي به ما نزديک باشند در فلسفه وضع مقررات مسابقات فوتبال است. به عنوان مثال در پاسخ به شبهه اي که بعضي به قوانين جزائي اسلام وارد مي کنند از جمله جزاء قطع انگشتان سارق (که البته تحت شرايط خاصي) موضوعيت پيدا مي کند را نامتناسب يا بيشتر از جرم اتفاق افتاده قلمداد مي کنند. مي فرمودند: بازيکن مهاجم تيم مقابل در حين مسابقه فوتبال به محدوده 18 قدم شما نفوذ مي کند و به دروازه نزديک مي شود اما شما ممکن است براي پيشگيري از گل خوردن، او را زمين بزنيد! دراين صورت داور پنالتي مي گيرد. مهاجمي را که شما تنه زديد مثلاً در موقعيت 30 درصد گل زدن بود اما جريمه اي که داور تعيين کرد بيش از 3 برابر تخلف واقع شده است! چرا کسي اينجا اعتراض نمي کند و يک امر پذيرفته شده است! اگر علت نامتناسب بودن مجازات با تخلف را سؤال کنيد و اينکه چرا براي جبران يک فرصت از دست رفته 30 درصد، مجازات99 درصد تعيين کرديد؟ فيفا مي گويد اينجا خط
18 قدم است و هيچ تخلفي قابل تحمل نيست، اينجا نقطه حساس بازي است و تخلف در اينجا امنيت بازيکنان و زيبايي هاي بازي را بر هم مي زند، ولذا ما جريمه را چند برابر سنگين تر گرفتيم که «بازدارنده» باشد ولي همين بازدارندگي را درقوانين جزائي اسلام نمي خواهند بپذيرند! اسلام نمي خواهد سرقت زياد شود تا مردم احساس امنيت داشته باشند ولذا جنبه بازدارندگي را در وضع احکام جزائي خود مورد توجه قرار داده است.
اينها نمونه کوچکي از هنر بزرگ اين عالم وارسته در بلاغت و تمثيل بود. نشان دادن حوصله و صبر در گفتگوهاي اقناعي با موافقان و مخالفان و حتي دگرانديشان و رصد مستمر فرصت ها و تهديدهاي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و زيست محيطي و ارائه راهبردهاي مناسب براي آنها و نصيحت به شاگردان شان براي پرهيز از قضاوت هاي شتابزده در مورد اشخاص و رويدادها، از جمله مميزات ايشان بود.
در سه نوبت از امامت جمعه شيراز استعفا دادند تا بالأخره پذيرفته شد. در يکي ازمنبرهاي خود دليل آن را فراغت از مسئوليت رسمي براي فرصت بيشتر در جهت کار فرهنگي و تعليم و تربيتي و ارتباط بي تکلف تر با عموم مردم اعلام کردند.
در مباحث مربوط به تربيت ديني نظريه پرداز کم نظيري بودند. وقتي فرآيند تربيت ديني، راهبردها و حتي راهکارهاي آن را بيان مي کردند، هر فرد خبره و باتجربه اي در اين حوزه، آن را تصديق مي کرد. حافظه پر ظرفيت و هوش و ذکاوت او، اطرافيانش را شگفت زده مي کرد. در تبيين غزليات حافظ نه تنها اکثر اشعار اين شاعر را با تسلط کامل مي خواندند و نکته سنجي مي کردند، که در تأييد آن به اشعار ساير شاعران برجسته ايران و اسلام نيز استناد مي کردند و از اين بيشتر تسلط بسيار خوب ايشان در به خاطر آوردن فوري آيات و روايات و حکمت هاي موجود در دعاها و مناجات هاي منسوب به معصومين عليهم السلام بود که متناسب مسير بحثي که در حال تبيين آن بودند، مورد استناد قرار مي دادند.
خاطرات و تعاليم الهام بخش بسياري از اين عالم عارف و مربي بزرگ براي دوستان و شاگردانشان، باقي مانده که در اين مختصر نمي گنجد.
آخرين نکته در اين يادداشت، اين است که هيچ ملتي گنج خود را رها نمي کند بلکه تلاش مي کند تا گنج هاي پنهان شده را استخراج و از آن بهره گيري کند. غفلت از بازخواني و الگوگيري از شخصيت، سلوک و زندگي مرداني اين چنين خداساخته و پند نگرفتن از آن براي زندگي نسل آينده خصوصاً در نظام تعليم و تربيت، به مثابه از دست دادن گنج است.
سلام خدا بر اين عالم وارسته که چون همواره عملش، کلامش را تصديق مي کرد، صادق بود و چون صادق بود، «محي الدين» شد و ان شاء الله محي الدين باقي خواهد ماند.
نظر شما