سازمان صداوسیما نهتنها طی سالهای گذشته رویکردهای محتوایی خود را با مقتضیات و سلیقه مردم تطبیق نداده بلکه از نظر ساختاری نیز خود را چابکسازی و بهروزرسانی نکرده است و همخوانی پایینی با خواست سیاسی و اجتماعی و سبک زندگی مردم دارد.
چنین اتفاقی در فضایی شکل میگیرد که رسانهها مدتهاست در ایران انحصاری نیستند و مردم به منابع خبری متعددی دسترسی دارند. فضای مجازی بهطور طبیعی عمده مردم را به سمت بهرهگیری آنلاین و سهلالوصول دسترسی به اخبار سوق داده و رسانه ملی نیز کمتر تلاشی برای عقب ماندن از این فضا انجام نداده است.
مردم از عملکرد صداوسیما ناراضی بهنظر میرسند؛ علت اصلی آن هم حاکمیت سلیقهای در امر خبرررسانی این رسانه است. نظامهای سیاسی دنیا مدتهاست از دولتزدگی و حاکمیتزدگی در امر اطلاعرسانی خارج شدهاند ولی صداوسیما همچنان در قبضه چنین رویکردها و محدودیتهایی است.
این رسانه از حالت ملی و متعلق به عموم مردم خارج شده، تبدیل به یک رسانه جناحی شده و بهطور عمده نیز در خدمت اهداف یک جناح فعالیت میکند. این در حالی است که گروههای اصولگرا رویکردهای خود را در اداره امور جامعه دارند و صداوسیما هم بدون توجه به چنین اتفاقی، همان رویکردها و انتقادات اصولگرایان را در همه مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پخش میکند.
صداوسیما با تداوم چنین رویکردی هرچه بیشتر مخاطبان خود را از دست میدهد. در فضای تکنولوژیک رسانههای امروز هرگونه یکسویهنگری در اهداف رسانهای و کار خبری مردم را به سمت استفاده از ابزارهای دیگر سوق میدهد. در چنین فضایی مزیت صداوسیما درمقایسه با سایر منابع خبری میتواند دقت و صحت اخبار تولیدی آن باشد و این در حالی است که از چنین مزیتی نیز استفاده نمیشود.
بهعنوان بخشی از وجه اعتماد مردم به رسانه ملی، خواست عمومی مردم در انتخابهای سیاسی نیز کمتر مورد احترام قرار میگیرد. دولتها برآمده و برخاسته از رأی و نظر مردم هستند ولی رسانه ملی در رویکردهای خود نسبت به دولتها دچار نوعی بلاتکلیفی بوده است. این تضاد از آنجا پیش میآید که استقلال صداوسیما در بازی قدرت نادیده گرفته میشود و در این حالت نهادهای منصوب در رقابت با نهادهای منتخب و برآمده از متن مردم قرار میگیرد. صداوسیما با رویکردهای منصفانه و بیطرفانه و البته سازنده نسبت به دولتها میتوانست مردم را از خود راضی نگه دارد. این رسانه شأنی جز اطلاعرسانی شفاف و بدون مرزبندیهای جناحی و درخدمت عامه مردم ندارد.
نکته اساسی درارتباط با صداوسیما و دولتها این است که نقد به دولتها را به شیوهای تند صورت میدهد. این در حالی است که در ادبیات سیاسی نقد، شیوه و قاعده خودش را دارد. نقد به معنی ارزیابی است؛ نقاط ضعف و قوت را در کنار هم قرار میدهد و بعد از آن هم راهکار ارائه میشود. صداوسیما تنها همان جنبه منفی را درنظر میگیرد، ضدتبلیغ انجام میدهد و با ریزنگری بر مسائل کوچک آنها را بزرگ جلوه میدهد. چنین رویکردی با هدف تضعیف دولت صورت میگیرد.
مسئولان صداوسیما باید بدانند مردم تفکیکی بین دولت و نظام قائل نیستند. اگرچه برخی گروههای سیاسی و مدیران سیاسی کشور قائل به نوعی تفکیک هستند اما عموم مردم چنین نمیاندیشند. آنها بین قوه مجریه و نظام فاصلهای نمیبینند. مردم وقتی میبینند صداوسیما اینگونه با نظام برخورد میکند، روی از رسانه ملی میگردانند. آنهایی که طرفدار انقلاب و نظام هستند از این مسئله ناراحت میشوند.
صداوسیما اگر تبدیل به رسانه ملی شود، اخبار را درست نقل کند و جهتگیری سیاسی نداشته باشد، مردم مخاطبش میشوند. نظریه مازلو میگفت: جهان یک دهکده کوچک است. الان جهان تبدیل به یک نقطه و صندلی کوچک شده است و هر اتفاقی بیفتد سریع در معرض دید مردم قرار میگیرد. صداوسیما باید جذابیتهای رسانهای، دقت و انصافش بهگونهای باشد که مخاطب را جذب کند. یکجانبهنگری، مردم را فراری داده و آنها را به سوی استفاده از رسانههای دیگر کوچ میدهد.