البته که نه فضای شهرها و روستاهای ایران همچون تهران و چند کلانشهر دیگر به مدد نورهای تزیین شده رویایی، پر از رنگ است و نه ظاهر خانههای خشتی گلی بسان نمای ساختمانهای آسمانخراش شهری پرلعاب تا همچنان چشمها را خیره کند و نگاهها را به سوی فرهنگ اصیل ایرانی جذب.
صدالبته که مدرنیته و تجددخواهی بهمثابه پس زدن ساختارهای سنتی و بومی محلی موجود در جامعه نیست و پشت کردن به داشتههای اصیل و غنی فرهنگی؛ اگر نیز جامعهای بر چنین باوری پای میفشارد، باید گفت سخت راه مدرنیت را اشتباه در پیش گرفته و غرق است در زرقوبرق خیرهکننده صرفا ظاهری آن.
باید پذیرفت که سیاستگذاریهای کلان فرهنگی ما نیز خواسته و یا ناخواسته دامنزده به تب پشتکردن به سنتهای بومی و محلی و پس زدن فرهنگ اصیل خویش که موکدا میبایست گفت که نمیتوان این روند را در دایره مدرنیته و تجددگرایی گنجاند؛ چراکه این رویه و اولویتگذاریهای اشتباه فرهنگی بسیار مؤثر است در تکثر اینگونه نگاه فولکلورستیز.
برخی از نوع نگرشها و رویکردهای در پیش گرفته از سوی منِ مسئول به روند انزوای فرهنگ اصیل در جامعه دامن میزند؛ با این توضیح که فرزندان برجستهترین خنیاگران محلی سازهای ناکوک دونلی، تنبورگ و بینجو و قیچک و طبله را بر دیوار کاهگلی خانههای خویش آویختهاند و گیتار و کیبورد، پرکاشن و درامز و امثالهم را کوک برای اوج هنرنمایی؛
آیا مصیبت فرهنگی بدتر از این وجود دارد؟! باری، سیوسومین دوره جشنواره موسیقی فجر در حالی روز گذشته به کار خود خاتمه داد که اگر نگاهی به اجراهای متعدد این جشنواره همانند سالهای گذشته داشته باشیم درخواهیم یافت که همواره حاشیهنشین اجراهای این رخداد بزرگ هنری کشور، موسیقی اقوام است و بس.
گمان میرود دعوت از بزرگان موسیقی اقوام به جشنواره موسیقی فجر که گاهی با واسطه انجام میپذیرد، گاهی هم بدون شناخت و در مواقعی حضور بزرگان موسیقی نیز تحمیل، این حضورها صرفا سمبلیک باشد و از سر ناچاری یا رفع تکلیف.
دعوت از گروههای مختلف موسیقی اقوام در سیوسومین دوره جشنواره موسیقی فجر و در حاشیه قرار گرفتن موسیقی اصیل قومیتهای ایرانی در این جشنواره شاید از سر رفع تکلیفی باشد که مسئولان فرهنگی کشور در چنین مواقعی بسنده میکنند به همان حضور تزئینی استادان و این موسیقی زخمخورده.
هرساله در جشنواره موسیقی فجر توجه به موسیقی ملل، تمرکز بر اجرای گروههای موسیقی پایتختنشین و اهمیت بسیار به شوی موسیقی پاپ سبب شده تا این زرقوبرقها منجر به غفلت از بخش مهم موسیقی کمجان اقوام شود؛ بهطوریکه موسیقی قومیتهای ایرانی در اولویت چندم این فستیوال مهم نیز قرار نگیرد و معدود استادانی که موفق به حضور شدهاند نیز نادیده گرفته شوند.
این کمتوجهی و اولویتگذاریهای نادرست در حالی صورت میگیرد که فقر و تنگدستی دامنگیر اکثر گروههای موسیقی اقوام شده و هیچ رغبتی در شهرستانها برای کوک کردن سازهای اصیل آویخته بر دیوار خانههای کاهگلی از سوی استادان موسیقی اقوام نیست! اما مسئولان بزرگترین رخداد موسیقی کشور همچنان رویهای تزئینی نسبت به این موسیقی در معرض خطر درپیش گرفتهاند!
بهراستی تأثیر این جشنواره پرطمطراق در ثبت و ضبط موسیقی رو به زوال اقوام و انتشار نواهای در معرض خطر استادانی چون ملاکمالان هوت، اسطوره موسیقی بلوچ که بعد از مرگ حتی یک اثر ضبط شده رسمی ندارد، چه بوده است؟