کفشهای خاکگرفتهاش را پوشید، دستهایش را به پشت کمر زد و آرامآرام از کنار جویی که از جلو خانه رد میشد، زیر درختها شروع به قدم زدن کرد. آفتاب هنوز نزده بود و توی آن حال و هوا از صدای جریان آب لذت میبرد. پیرمرد شب قبل برای اجرای موسیقی به آنجا آمده و همه چیز به خوبی برگزار شده بود.
اما آن روز صبح در حین قدم زدن اتفاقی افتاد که وقتی به روستای خودشان برگشت، دیگر دست به ساز نزد. یعنی تا 18 سال بعد حاج قربان سلیمانی دست به ساز نبرد.
این پررنگترین و تاثیرگذارترین خاطره استاد علیرضا سلیمانی از موسیقی و مرحوم پدرش محسوب میشود؛ آنقدر پررنگ که سالها پس از فوت پدر، حالا که خودش از چند هفته پیش نشان درجه یک هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را دریافت کرده است، از آن روزها به عنوان عجیبترین ماجرای زندگیاش یاد میکند.
- بهتر است دیگر ساز نزنید
علیرضا سلیمانی در این باره به همشهری میگوید: «من و پدرم تا سال 45 به مجالس مختلف میرفتیم و اجرا میکردیم، اما در این سال اتفاقی افتاد که پدرم دوتار را کنار گذاشت. یادم میآید پدرم به مراسمی در یکی از روستاهای قوچان دعوت شده بود. آن شب دوتار زد و داستان خواند. صبح بیدار شد، وضو گرفت و نمازش را خواند و بعد برای قدم زدن رفت کنار جویی که از آنجا میگذشت.
در حین قدم زدن با روحانی آنجا برخورد کرد و بعد از سلام و احوالپرسی، روحانی از پدرم پرسید شغلتان همین ساز زدن و خواندن است؟ پدرم گفت نه. دامپروری، کشاورزی و باغداری میکنم. روحانی به او گفت بهتر است دیگر از این کار دست بردارید چون اصلا مناسب نیست. پدرم هر چه سوال کرد چرا و به چه دلیل این حرف را میزنید به نتیجه نرسید. اما همین اتفاق موجب شد دیگر پدرم به ساز دست نزند و به من هم گفت که دیگر در هیچ مجلسی ساز نزنم. این بود که از سال 1345 به بعد بیشتر در منزل ساز میزدم.»
این ماجرا گذشت تا اینکه 18 سال بعد یک روز عدهای از سوی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مشهد برای دیدن نوازندگی علیرضا سیلمانی به روستای علیآباد قوچان میروند. این هم از آن اتفاقات هیجانانگیزی است که سلیمانی از آن با حرارت یاد میکند: «شروع به نواختن و خواندن کردم و وقتی اجرایم تمام شد، یک روحانی از میان مهمانان از من پرسید چنین نواختنی را از چه کسی آموختهای؟ من هم گفتم از پدرم.
آن روحانی از پدرم خواست ساز بزند، اما پدرم گفت سالهاست دست به ساز نزده و نخواهد زد. وقتی روحانی دلیل را جویا شد، پدرم ماجرا را برایش شرح داد. اما آن روحانی به پدرم گفت موسیقی شما سرشار از معنویت و داستانهای اخلاقی است و باید به کارتان ادامه بدهید. همین ماجرا موجب شد پدرم یکبار دیگر دوتارش را به دست بگیرد و شروع به نوازندگی کند.»
- دوتاری با ملاقه چوبی
علیرضا سلیمانی سال 24 در روستای علیآباد قوچان متولد شده است. روستایی که خاندانش 3 پشت قبل از او از نیشابور به آنجا مهاجرت کردند. درباره نحوه ورودش به عرصه موسیقی میگوید: «آن قدیمها تارهای ساز دوتار از ابریشم ساخته میشد و هنوز سیمهای امروزی که به ساز بسته میشوند، مرسوم نبود.
بچه که بودم چند بار با ساز پدرم بازی و تارهای ابریشمی آن را پاره کردم. به همین دلیل پدرم من را از ساز نهی کرد و گفت دیگر به آن دست نزنم، اما وقتی چهار سالم بود مادرم با یک ملاقه چوبی بزرگ که در آن دوران مرسوم بود، برایم یک دوتار کوچک درست کرد و روی دهانه ملاقه را هم با پارچهای پوشاند و به آن تارهای ابریشمی بست تا شبیه به دوتار شود.»
علیرضای کوچک به دور از چشم پدر از چهارسالگی شروع به مشق کرد و هر چه را که از حاج قربان میشنید، در تنهایی تقلید میکرد. در این باره عنوان میکند: «هر وقت پدرم در خانه نبود با این دوتار شروع به بازی و تمرین میکردم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه هفت سالم شد. یک روز خانواده عمویم در خانه ما بودند و پدرم هنوز به خانه نیامده بود.
عمویم به من گفت عموجان برو ساز پدرت را بردار و ساز بزن. من گفتم نه اینکار را نمیکنم، اجازه ندارم. اما عمویم اینقدر اصرار کرد که دوتار پدر را برداشتم و شروع به نواختن کردم. در همین حین پدر به خانه رسید. آن موقع خانهها پنجرههای کوچکی داشتند که شیشه نداشت و از آن دریچهها، نور به داخل خانه میتابید و هوا توی اتاقها و راهرو میچرخید. پدرم صدای ساز را از این پنجره کوچک شنیده بود. وقتی فهیدم پدرم وارد خانه میشود به سرعت ساز را سر جایش گذاشتم. به اتاقی رفتم و خودم را پنهان کردم.»
او میافزاید: «پدرم تا وارد خانه شد پرسید چه کسی ساز میزد؟ عمویم گفت جعفر (پسرعموی علیرضا) بود. پدرم گفت نه این صدای ساز جعفر نبود. عمویم اسم یکی دیگر از پسرعموهایم را هم گفت و پدرم دوباره زیر بار نرفت تا اینکه عمویم گفت کار علیرضا بود.
پدرم باورش نمیشد. من را صدا کرد و ساز را به دستم داد و گفت بزن. من هم شروع کردم. وقتی ساز زدنم تمام شد پدرم با خوشحالی گفت در آینده نوازنده خیلی خوب میشوی. از آن زمان دیگر با پدرم به مجالسی که دعوت میشد، میرفتم و روایتها و داستانهای بخشیها را یاد میگرفتم. همانطور که میدانید بخشی بالاترین عنوان در موسیقی خراسان محسوب میشود و به استادانی که به مرحله داستانسرایی و نغمهپردازی میرسند چنین عنوانی داده میشود.»
- 66 سال بعد
حالا حدود 66 سال از آن اجرای خاص در حضور حاج قربان سلیمانی گذشته و علیرضای کوچک آن روزها، پروسهای طولانی را پشت سر گذاشته و آنقدر به فرهنگ موسیقی خراسان خدمت کرده که شورای ارزشیابی هنرمندان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چند هفته قبل نام او را به عنوان یکی از 3 موزیسین خراسانی شایسته دریافت نشان درجه یک هنری اعلام کرد.
هر چند پدرش پس از شکستن سکوت 18 سالهاش، بارها و بارها در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی درخشید و مورد تقدیر قرار گرفت و حتی با محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و کیهان کلهر هم در آلبوم «شب، سکوت، کویر» همکاری کرد و همین اتفاقات تا حدود زیادی از تلخیهای دوران سکوت او کاست، اما استاد علیرضا سلیمانی حالا دیگر به اوضاع موسیقی آنقدر خوشبین است که میگوید:
«خوشبختانه امروز داستانها و موسیقی خراسان بین جوانها خریدار زیادی دارد و بیشتر از همیشه شاهد حضور این بخش از گنجینه فرهنگی خراسان در میان مردم هستیم. البته این را هم باید بگویم که دیگر شاهد به وجود آمدن بخشیها نیستیم و این موضوعی است که امثال من را نگران میکند.»
نظر شما