چون وقتي براي خودتان آقا يا خانمي شديد، از شما انتظار ميرود بعضي شيطنتها را ديگر انجام ندهيد و خيلي شيك و باكلاس باشيد. همهفنحريف 17پيشنهاد خندهدار براي شما آماده كرده؛ برخي از آنها شدني است و برخي نشدني. اما همهشان همان معني نوجوانيكردن را ميدهند.
- رهبري ارکستر
همهفنحريف، يک رهبر ارکستر بالقوه در وجود شما ميبيند! البته اين موضوع اصلاً معنياش اين نيست که در زنگهاي تفريح، در كلاستان يك گروه اركستر تشكيل بدهيد. ميتوانيد توي پارك اركستر برگزار كنيد يا توي مكاني كه گوشهاي ديگران سوت نكشد. اما خوب است گاهي رهبري اركستر را امتحان كنيد و دوستانتان را رهبري کنيد.
البته چه اين كار را كرده باشيد و چه نه، اين ارکسترها هرچه نداشته باشند يك ويژگي دارند و آن هم اينكه در آنها هرکس ساز خودش را ميزند و آواز خودش را ميخواند. اگرچه با همين ناهماهنگيهاست که رهبري چنين گروه وحشتناکي، جذاب ميشود.
- پايهي کودک درونتان باشيد
حواستان به کودک درونتان هست يا پاک فراموشش کردهايد؟ بعد از 17سالگي هم فراموشش نکنيد. هرچندوقت يكبار به پارک برويد و سرسرهبازي کنيد تا دل کودک درونتان خنک شود. براي لذت بيشتر ميتوانيد همراه يكي از دوستان كه پايهي كودك درونش است به پارك برويد و تا نوبت سرسرهبازيتان برسد، دنبال هم بدويد. البته راههاي زيادي براي شادکردن اين کودک درون وجود دارد، اما يادتان باشد او را کمتوقع بار بياوريد!
- همينطوري بخنديد!
خنده در هرجايي رواست جز در بعضي جاها! براي مقابله با مشكلات خوب است كه گاهي وقتها همينطوري كه نشستهايد، بيخودي بخنديد. مشكلات كه باهوش نيستند؛ باورشان ميشود شما سرخوشيد و راهشان را ميكشند و ميروند. اما نبايد هميشه و بدون هيچ دليلي همينطوري بخنديد. چون قرار است مشكلاتتان فكر كنند شما سرخوشيد، نه دور و بريهايتان!
- وسط حرف دوستتان نپريد!
درست است که بعضيها فکر ميکنند گوش رايگان گير آوردهاند و يکسره دُرفشاني ميکنند، اما اين دليل نميشود مثل دورهي كودكي، وسط حرفهاي بيمزهي دوستتان بپريد و به او بگوييد زياد حرف ميزند.
اما در موارد سهمگين ميتوانيد به او پيشنهاد بدهيد اگر علاقهي زيادي به زدن حرفهاي بيمزه دارد، صدايش را ضبط کند و وقتهاي بيکارياش گوش بدهد و از مصاحبت خودش لذت ببرد!
- فرق تو با ديوار
برخلاف بعضي از نوجوانها که خيلي بيش از حد ساکتاند و در موردشان از قديم گفته شده از ديوار صدا در ميآيد، از اينها نه، نوجواناني هستند که لحظهاي سکوت را جايز نميدانند و آنقدر حرف ميزنند كه همه را ذله ميکنند. خب، گاهي بعضي از حرفهاي ما نوجوانها براي بزرگسالان خستهكننده ميشود و آنها واكنشي اينچنيني به ما نشان ميدهند: هوووووف!
نوجوان عزيز! شايد راه درست اين است که ساکت سر جايت بنشيني و سکوت را از ديوار اتاقت ياد بگيري. حالا بعضيها پيشنهاد دادهاند که ميشود يک دوست توهمي براي خودمان جور کنيم و حرفهايمان را به او بزنيم و باهم بلند بلند بخنديم. اما نميشود كه، ميشود؟
- قلهي پهلواني
از بستنيخوردن در سرماي سخت زمستان غافل نشويد. روانشناسان به اين نتيجه رسيدهاند كه وقتي كودكي در سرما بيدبيد ميلرزد و دماغش قنديل بسته، اما محكم و پرانرژي بستني ميخورد، سطح غرورش به سطحي معادل سطح غرور اولين فاتحان قلهي اورست در زمان فتح قله نزديك ميشود.
اما اگر شما همان پهلوانپنبهي معروف هستيد، در انجام اين موارد تجديد نظر كنيد. ما مسئوليت بعدش را نميپذيريم!
- انتقام از ساعت 6
براي يكبار هم كه شده انتقامتان را از ساعت شش صبح بگيريد.
روز جمعه، ساعتتان را روي شش تنظيم کنيد و زماني که صداي زيغاش درآمد، با غرور (غروري مشابه همان بستنيخوردن و فتح قلهي اورست) آن را خاموش کنيد و همينطور که در ذهنتان آهنگ قهرمانان را مرور ميکنيد، دوباره بخوابيد؟ خب اگر چنين كاري را تجربه كنيد احتمالاً جواب سهمگيني از بقيهي اعضاي خانواده خواهيد گرفت. پس مثل بچهي آدم صبح جمعه بگيريد بخوابيد ديگر.
- فرودگاه شخصي
در اوقات فراغتتان يك عالم موشك كاغذي درست كنيد. البته هواي محيطزيست را داشته باشيد و اگر موشك كاغذي ميسازيد با كاغذ باطله بسازيد. چون قرار نيست كه بهخاطر موشكهواكردنتان، درختان را به خاك سياه بنشانيد. اما حواستان باشد مامانتان كه در اين لحظه دارد شما را زيرچشمي نگاه ميكند. پس خرابكاريها را خودتان جمع كنيد تا كار به جاهاي باريك نكشد!
- عينك آفتابي
از قديم گفتهاند چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد. پس بياييد براي «جور ديگر ديدن» شبها عينک آفتابي بزنيد و دنيايي ديگر را تجربه کنيد! چه ربطي داشت؟ جور ديگر به اين موضوع نگاه کنيد تا ربطش را پيدا کنيد!
- چرتزدن سر كلاس؟
زنگ اول رياضي داريد؟ علوم؟ عربي؟ مگر کساني که برنامههاي کلاسي را تنظيم ميکنند هيچوقت در عمرشان دانشآموز نبودهاند؟ نميدانند مغز آدم ساعت هشت صبح به رياضي و عربي نميکشد؟ خب چه ميشود کرد؟ ما مجبوريم جور آن برنامهريزان را هم بکشيم. پس چهكار كنيم؟
خوب است كه سر بعضي از كلاس ها كمي چرت بزنيد و بگذاريد مغزتان به قول بچهها ريكاوري شود. اما نميشود كه سر كلاس چرت بزنيد و خر و پف كنيد! پس همهفنحريف پيشنهاد ميكند تمرين كنيد كه با چشمهاي باز چرت بزنيد! ميگوييد نميشود؟ يادتان باشد هرچيزي ممكن است. همانطور كه ميشود با دهان بسته حرف زد، ميشود با چشمهاي باز هم چرت زد!
- فضولها را سر كار بگذاريد!
از اين بچهفضولهاي فاميل داريد که وقتي به خانهتان ميآيند مستقيم سروقت دفتر خاطراتتان ميروند؟ خب، از همينجا معلوم است كه خونتان از اين موضوع به جوش آمده.
بعضيها معتقدند كه تا قبل از 17سالگي راهحلش آسان است: يک زبان خاص اختراع ميکنيد و خاطراتتان را با آن بنويسيد تا بچهي فاميل موقع روبهروشدن با نوشتههايتان مثل بستني در گرماي تابستان، وا برود!
اما يادتان باشد حتماً يك گوشه و كناري الفباي اين زبان مخصوص را يادداشت كنيد كه اگر فرداروزي خواستيد خاطراتتان را بخوانيد، بدانيد چه نوشتهايد و دستتان در پوست گردو نماند.
- متفاوت باشيم؟
سعي کنيد تفاوت در عمق وجودتان جاري باشد. از وسايلتان بنابر عنصر وجودي متفاوت خودتان(!) و نه بنابر عرف، استفاده کنيد و به هروسيله از زاويهاي تازه نگاه کنيد. مثلاً بساط کامپيوترتان را گوشهي اتاق پهن کنيد و از ميز کامپيوترتان به جاي کتابخانه (يا حتي در موارد خلاقانهتر، جالباسي) استفاده کنيد.
فقط در اين مورد مراقب هرگونه خطر جوگرفتگي باشيد و مثلاً آنقدر خلاق نباشيد که وقتي در ليوان، گل ميکاريد، با همان گلدان هم آب بنوشيد!
- عكسهاي کجوکوله
يک مجموعه از عکسهاي کجوکولهتان درست کنيد. همان عکسهايي که وقتي مياندازيد ميگوييد چقدر افتضاح افتادم. اين عکسها را سريع شيفتديليت نکنيد. در يک فايل توي گوشيتان نگه داريد و زماني که حالتان خوب نيست و اعصاب نداريد تماشايشان کنيد. وقتي از خنده رودهبر شديد به معجزهي عکسهاي کجوکوله ايمان ميآوريد.
- خلاقيت
يک چيز تزئيني ديدهايد که خيلي چشمتان را گرفته. چه کار ميکنيد؟ بله، آفرين، بدوبدو ميرويد و ميخريدش. آفرين، شما کاملاً اشتباه ميکنيد! درستش اين است که همانطور که پشت ويترين مغازه ايستادهايد و داريد آن چيز چشمگرفتني را تماشا ميکنيد، فکر کنيد ببينيد خودتان چهطور ميتوانيد شبيه آن را بسازيد؟
بله، كاري ندارد، حتماً با چيزهايي که در خانه داريد ميتوانيد درستش کنيد.
اما خب، چه کاري است آدم وقت و انرژياش را بگذارد روي اين کارها، نه؟ تازه بخش مربوط به خلاقيت ذهنمان هم از آکبندي خارج ميشود. خودتان که ميدانيد، جنس کارکرده ارزش جنس نو و صفرکيلومتر را ندارد.
- روي زمين بنشينيم!
بله، همه روي زمين مينشينند و کسي روي هوا به حالت چهارزانو معلق نمينشيند. البته منظورم اين نيست كه وقتي در اتوبوس، مترو، حياط مدرسه و اينجورجاها، نيمکتها و صندليها پر هستند، روي زمين بنشينيد. قرار نيست لباسهايتان را خاكي كنيد و بگوييد به خاكيشدن لباسهايتان اهميتي نميدهيد.
پس چرا ميگويم روي زمين بنشينيد؟ چون همهچيز از روي زمين يكشكل ديگر است. عادت كردهايم كه همهچيز را با افق ديد قدمان ببينيم، اما وقتي روي زمين هستيم، همهچيز عوض ميشود. مورچهها به ما نزديكتر و بزرگترند، درختها بلندترند و آسمان هم دورتر به نظر ميرسد. به امتحانكردنش ميارزد.
- شوخي خنک
در زمان كودكي و نوجواني پدر و مادرهاي ما، يک شوخي خُنک وجود داشت (منظور از خنک، بيمزه نيست، بلکه منظور استفاده از آب بهعنوان مادهي اصلي اين شوخي است). آنها يک بادکنک بزرگ را پر از آب ميکردند و آن را بالاي سر دوستشان ميترکاندند! به هرحال آب روشنايي است و هرچه هم که از دوست رسد، نيکوست و اين حرفها. خوشتان آمد، نه؟
شما كه دوستي نداريد كه اينقدر باجنبه باشد، پس بهتر است اين بادكنك را روي سر خودتان بتركانيد. از قبل هم با خودتان طي كنيد كه مطمئن باشيد جنبه داريد و بعداً زير حرف خودتان نميزنيد و از دست خودتان عصباني نميشويد. كار از محكمكاري عيب نميكند، پس اگر شاكي شديد به ما ربطي ندارد! گفته باشيم!
تصويرگريها: لاله ضيايي
- آرزوهاي بزرگ
مهم نيست ديگران از شنيدن آرزوهاي شما چشمهايشان را گنده ميکنند و به دايرهاي با شعاع 10سانتيمتر ميرسانند؛ شما بايد آرزوهايي بزرگ (بزرگتر از چشمهاي گندهي آنها) داشته باشيد. به هرهدف دوردستي فکر کنيد و آن را محال ندانيد.
چشمهايتان را ببنديد و خودتان را در آن شرايط دلخواه که به هدفتان رسيدهايد تصور کنيد. وقتي به آرزوهايتان رسيديد، قطر چشمهاي افراد مذکور کمکم به اندازهي عادياش برميگردد و خواهند گفت: «از اول هم کلهاش بوي قورمهسبزي ميداد.»
اين مورد را خيلي جدي بگيريد، البته نه آنقدر که چشمهايتان را ببنديد و فکر کنيد سوار بر پادري اتاقتان به دربار پادشاهان سلجوقي سفر کردهايد!