تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۶

خانه فیروزه‌ای > الهه صابر: چه چیزی بهتر از این‌که تو هرگز فکر‌های بد را تقویت نمی­‌کنی؟ وقتی با هم به گفت‌وگو می­‌نشینیم خیالم از بابت کلمه­‌هایم راحت است.

تو انگار تصميم گرفته‌­اي از هيچ جمله­‌اي، دلخور نباشي و همين به گفت‌وگوي من با تو اعتماد‌به‌نفس مي­‌بخشد. آدم‌‌هايي که پيش از گفت‌وگو از دست هم ناراحت مي­‌شوند، آدم‌هاي بي‌ثباتي هستند. اما من از گفت‌وگو با تو ياد گرفته­‌ام که حتي حرف­‌ها نيز نمي‌­توانند آدم‌ها را ناراحت کنند.

نمي­‌داني چه‌قدر از اين‌که در حادثه‌هاي سخت زندگي، جان نداده‌­ام و حالا زنده هستم، خوشحالم. اگر قرار بود زير بار سختي­‌ها بميرم، هرگز فرصت نمي‌کردم از لبخند تو ياد­ بگيرم که زندگي ارزشمند‌تر از هرچيز دنيا‌ست.

من لبخند مطمئن تو را دوست دارم و خيالم از بابت کلمه‌هايم راحت است. تو براي بهتر انديشيدن آفريده شده­‌اي. کسي که صاف و يک‌دست انديشه مي­‌کند دل دريا‌تري دارد.

من در گفت‌وگو با تو از زبان خودم نمي‌ترسم. زبان آدم، مار زهر‌آلودي است که هر‌لحظه، ممکن است نيشِ کلمه‌ها را در قلب دوستانش فرو­کند. اما حالا من از اين مار سر‌گشته، نمي‌­ترسم.

مطمئن باش من درباره‌­ي خودم، به ايمان تازه‌­اي نرسيده‌ام. مطمئن باش من از وابستگي­‌ها،­ وارسته نشده‌ام. من ترديد ندارم که هر‌چه هست از شيوه‌‌ي شنوايي توست. اگر من نيشِ جمله‌ها باشم، تو پاد‌تن همه‌ي حرف‌هاي زهر‌آلودي.

گوش تو، درمانگاه جمله‌هاي بيمار است. هميشه مثل مرهم، براي همه‌ي جمله‌‌ها مهرباني کن. بگذار پيش تو، هر‌کسي خودش را بگويد. جمله‌ها، راز قلب‌­ها را افشا مي‌کنند. اما اگر راز کسي را شنيدي، قلب او را رسوا نکن.

کسي که در گفت‌وگو‌هايش زخم زبان نمي‌زند، حتماً قلب پرهيزگاري دارد؛ اما کسي که زخم زبان‌ها را مي‌شنود و نشنيده مي‌­گيرد، يا جمله‌هاي زخمي را معالجه مي­‌کند و به سلامت به صاحبانش پاسخ مي‌دهد، دريا در سينه‌ي او جريان دارد و قلب او پيوسته درحال تطهير است.

من در گفت‌وگو با تو از جمله‌هايم نمي‌­ترسم. هميشه با زبانم پرهيزگاري مي‌­کنم اما هنوز هم اندازه‌ي تو با جانم دريا نشده­‌ام. حرفي بزن که بايد از همين حالا، هر‌چه را که به زيبايي ديده‌­اي، زيباتر هم بر زبان جاري کني.

کساني که شنوندگان خوبي هستند، کلمه‌ها را هم به درستي ادا مي‌کنند. مثل پزشکي که نبض بيمارش را مي‌شمارد، گوينده هم با کلمه‌هايش نبض گفت‌وگو را در دست مي­‌گيرد.

مي‌­شود با کلمه‌ها، گفت‌وگو‌هاي مرده را احيا کرد. مي‌شود به قلب آدم­‌ها، جرئت تپيدن داد. مي­‌شود با اشاره‌­ي انگشت سبابه، به شقايقي توجه کرد و زندگي را زنده‌تر از قبل گفت. حتي مي‌­شود به جاي مُسکن‌­ها، گفت‌وگو‌ها را مصرف کرد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عكس: سيد‌رضا موسوي