«سرزمین عجایب» آخرین رمان جعفر مدرس صادقی را میگویم که به تازگی منتشر شده است. اینگونه که نوشته شده و نهتنها پاراگراف نداشتنش که کل زبانی که در طول رمان بهکار رفته، نوعی احساس حرف زدن بیوقفه را به خواننده القا میکند. رمانی است که خیلی تند نوشته شده (دستکم نسخه اولیهاش) و خیلی تند خوانده میشود. اگر داستان زندگی نوشین و خانوادهاش و علی و جیم و دیگران بگیردتان، ظرف پنج، شش ساعت آن را تمام میکنید. یکی از موضوعات رمان، همین امر نوشتن و خواندن و مسائل مرتبط با آن است، مثل زندگی کسانی که کارشان نوشتن است. راوی هم نویسنده است اما حالا از نوشتن بدش میآید، هر چند خودش یک رمان نوشته به زبان انگلیسی (آخر او 14 سال در کانادا زندگی میکرده و انگلیسیاش خوب است.)
دلیل علاقه راوی به پدرش این است که با وجود حشرونشر با اهل ادب خودش چیزی نمینوشت. میگوید: «همیشه فکر میکردم بابام یکی از آخرین نفرات نسلی بود که فقط کتاب میخواند. نمینوشت. نه قصه مینوشت، نه قصیده. یک عالمه کتاب داشت. از خواب بعدازظهر که پا میشد، میرفت توی کتابخانهاش که پشت ساختمان بود لم میداد توی صندلی راحتی چوبی دستهداری که وسط اتاق بود و ساعتها کتاب میخواند.»
جای دیگری انگیزه نوشتن را در گمنامی نمردن میداند. درباره دوست مشترکی به نام همایون به دوست نویسندهاش علی میگوید: «همایون آخه کسی نبود که خبر مردنش منتشر بشه. یه سناریوی داغون نوشته بود که نه فیلمش ساخته شد نه متنش چاپ شد حتی. تو حالا اگه بمیری، همه میفهمند. چون که هم رمان چاپ شده داری و هم سناریو نوشتی که فیلم شده. هم رماننویسا میان توی مجلس ختم تو و هم کارگردانا و هنرپیشهها. برای همایون حیوونکی حتی مجلس ختم هم کسی نگرفت.»
سرزمین عجایب قسمت سوم یک سهگانه یا تریلوژی است. دو رمان قبلی، توپ شبانه (۱۳۸۸) و کافهای کنار آب (۱۳۹۴) زندگی راوی اول شخص داستان یعنی نوشین را در شهر ساحلی کوچکی در کانادا دنبال میکنند. بعضی از شخصیتهای داستان مانند جیم یا کسانی که در داستان دربارهشان صحبت میشود مانند همایون، در آن داستانها هم هستند. اما این قسمت سوم طوری نوشته شده که بدون خواندن آن داستانها هم قابل خواندن است. رمان در اصل درباره مهاجرت یا شاید درستتر باشد بگوییم درباره مهاجرهاست، آن هم مهاجرهای روشنفکر و اهل فرهنگ و هنر. به همین سبب شاید بتوان گفت درباره محافل ادبی و هنری است و نویسنده با نگاه تیزبینی از دید قهرمانش ویژگیهای این قشر را به تصویر کشیده است.
البته درونمایههای کتاب به مهاجرت و نویسندگی و تصویر محافل روشنفکری ختم نمیشود. سرزمین عجایب داستان خانهها هم هست. بدون اینکه توصیفهای دور و دراز به سبک رمانهای قرن نوزدهمی در کار باشد، خواننده تصویر روشنی از خانهها پیدا میکند. خانهها در این رمان شخصیت دارند و در داستان نقش بازی میکنند. چه خانه مجردی علی که مهمانیهای عصرهای جمعهاش در آن برگزار میشود و تغییراتی که آمدن یک زن (نوشین) به این خانه در آن بهوجود میآورد و آن ماجرای گرفتن شلنگ آب روی سینک و پریدن فیوز و در تاریکی فرو رفتن خانه بهمدت سه شبانهروز و... و چه خانه آریا، با حداقل اثاث؛ یعنی تنها دو صندلی در آشپزخانه، چمدانهای آماده سفر و مهمتر از همه سگ ترسناکی که راوی از ترسش جرات بیرون رفتن از خانه را ندارد و ناهار و شامی که مرتب از طبقه بالا برایشان میآورند و سرانجام چهار آپارتمان خانواده راوی و موقعیت جغرافیاییشان و اینکه مادر راوی یکی از آپارتمانهایی را که مال اوست اجاره داده و به این خاطر ناچار است با مادرش و دخترش در یک آپارتمان زندگی کند و کف زمین یا روی کاناپه بخوابد و روزها ساعتها در خیابانها پیادهروی کند برای اینکه در خانه با مادرش تنها نماند.
حیف است اشارهای نکنم به توانایی جعفر مدرس صادقی در فرو رفتن در جلد راوی که زنی است و از زبان او قصه را گفتن و با نگاهی زنانه به رویدادها نگریستن؛ و باز نمیشود اشاره نکرد به طنز پنهان در این زبان و نگاهی که در سراسر قصه جاری است. سرانجام میرسیم بهعنوان کتاب؛ «سرزمین عجایب». راستی منظور از سرزمین عجایب کجاست؟... اما گمانم دیگر کافیست. باید کتاب را بخرید و بخوانید.