کمتر مسافری را میتوان پیدا کرد که از سالهای احداث برج آزادی و در مراجعه به تهران به هر دلیلی لختی برای آساییدن به کنار برج آزادی نرفته باشد؛ انگار برج آزادی غریبهها را آشنا کرده و دلهرههای شهر را برای غریبهها و مسافران شهر به آرامش تبدیل میکند.
کمتر گردشگرِ فرنگی را سراغ داریم که چه در ابتدای ورودش به تهران و چه در برنامههای گردشگریاش سری به میدانِ آزادی و برج آن نزده باشد و کمتر نشان بصری را میتوان یافت که برای نمایش تهران و حتی گاه ایران از برج آزادی نشان نداشته باشد، اما راز این آشنایی چیست و غریبگی امروز برج آزادی از کجا میآید؟
باید اذعان کرد برج و میدان آزادی در طرحاندازی و رویه شهری به دستور زبان گذشتگان خویش توجه داشته است.
میدان در تجربههای زندگی شده در تاریخِ دور و نزدیک ایرانیان همان فضای شهری آشنایی است که امنیتخاطر میآورد؛ هم آنجا که دیدارها را تازه میکند، همانجا که به هر دلیلی جمعیت شهری را به جامعه شهری تبدیل میکرده و تنها یک خاطرهای از گذشته و حسِ نوستالژیک بدون پیوند به امروز نبوده است؛
البته تا وقتی که میدان بوده نه فلکه و جایی برای دور زدن ماشین و وسایل نقلیه و مثالهای آن در جایجای ایران بیشمار است؛ از همین تهران میدان مشق (توپخانه) بگیریم تا میدان مظفریه و گنجعلیخان و ارگ در کرمان تا میدان نقشجهان و میدانهای بیشمار شهری در شیراز، تبریز و مشهد و... .
در طرحاندازی برج آزادی فقط نشانهای بصری و حجمی نبودهاند که به این نماد شهری سر و شکل دادهاند، بلکه توجه به تجربه زیستهشده میدان در ایران نقش مهمی داشته است و حتی اگر به این نکته توجه نشده باشد اما این قابلیت را درون خود داشته است تا در رفتار شهری شهروندان به تجربههای زیستهشده آشنا تبدیل شود.
گرچه ارادههای حکومتی در احداث برج و میدان آزادی مشهود است و محصول دورانی است که تمام تلاش خودش را میکند که بدون توجه به پیشینهخود آغاز تاریخ را از آن خود کند اما بهدلیل حیاتِ جاری تجربههای شهری و در مسیر زیست شهری تهران فارغ از اراده حکومتی با زندگی مردم پیوند میخورد و جایی آشنا در شهر میشود.
اما امروز میدان و برج آزادی در غریبگی بهسر میبرد دیگر آن آشنای هر رهگذر و شهروند نیست و تنها شده است مشتی خاطره؛ دلیلش روشن است، امروز برج آزادی در بهترین حالتاش فلکه بزرگی است که میشود دورش گشت و تازه کلی گره ترافیکی دارد و... . برج و میدان آزادی بهعنوان یک فضای شهری کارآمد پیوند شهری خودش را از دست داده و هر روز غریبهتر میشود.
بهنظر میرسد برج آزادی هم بهدلیل تجربههای زیستهشده شهریاش با درایت و هوشمندی مدیران شهری و کمی پرستاری و دقت مردمانش میتواند به بستر حیات شهری خویش بازگردد و برج آزادی بهعنوان نماد تهران و پایتخت در کنار نمادهای بزرگ و ماندگار شهرهای جهانی همچون ایفل در پاریس و مجسمه آزادی در نیویورک و ساعت بیگ بن در لندن تبدیل شود. «تئودورا رادووانویچ» گردشگر صربستانی، وقتی از خاطراتش درباره تهران مینویسد، میگوید:
برج آزادی معماری بسیار زیبایی دارد و یکی از بهترین ساختمانهای شهر تهران بهحساب میآید، موزه جالبی هم دارد. وقتی از نماد تهران صحبت میکنیم، به نقشی اشاره داریم که بهعنوان هویت ملیمان در اجلاس سران کشورهای ایران، روسیه و آذربایجان که در تهران برگزار شده پشت سر رئیسجمهور ایران قرار میگیرد و در کنارش کاخ کرملین پشت سر ولادیمیر پوتین و کلیسا پشت سر الهام علیاف قرار دارد.
این گویای آن است که «آزادی» هویتی تغییرناپذیر است. آنطور که بهخاطر دارم نخستینبار آقای مهندس دوزدوزانی در شورای شهر اول بود که برای مرمت برج آزادی به بازدید آنجا رفت و در همان زمان در خبرها خواندیم که این شورا بودجهای را برای مرمت برج در نظر گرفته است و این شاهدی بر این ادعاست. تا همین اواخر بالغ بر 14میلیارد هزینه شد تا اینکه برج مرمت شود که با احتساب هدررفت هزینهای باز هم میتوان گفت برای صیانت از هویت شهرمان سرمایهگذاری کردهایم.
وقتی به برنامهها و مصوبات شورای شهر مراجعه میکنیم نیز به برج آزادی بهصورت مجزایی نگریسته شده است. در مصوبه سال1387 با عنوان «الزام شهرداری تهران به احیا، بازسازی و حفاظت آثار، بناها و اماکن انقلاب اسلامی» بازسازی، بهسازی، نوسازی و احیای یادمانهای انقلاب اسلامی بهویژه تکمیل فضاهای مورد نیاز در میدان و برج آزادی بهعنوان مهمترین نشانه شهری انقلاب اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است.