علي تاجرنيا . نماينده مجلس ششم در ستون سرمقاله شرق با تيتر« دنبال بازگرداندن جايگاه مجلس» نوشت:
بعد از رأينياوردن دو استيضاح روز گذشته در مجلس دهم، برخي نمايندگان منتقد استيضاح، با صراحت بيشتر زمان نامناسب، محورهاي ضعيف و مسائل شخصي در استيضاح را دور از جايگاه مجلس دانستند. در چند هفته گذشته نيز اين موضوع در رسانهها و بهويژه در ميان فعالان سياسي شناختهشده اصلاحطلب مطرح بود. فارغ از گرايش سياسي سه وزيري که استيضاح آنان اعلام وصول شد، تأکيد اصلاحطلبان که بعضا سابقه نمايندگي مجلس را هم در کارنامه دارند، اين بود که اهرمهاي نظارتي مجلس بايد در جاي مناسب به کار گرفته شود تا وقت پارلمان که هر دقيقه آن هزينههايي سنگين دارد، صرف مسائل جدي مردم و اصلاح قوانين در راستاي توسعه پايدار شود؛ اما به باور نگارنده، بايد آسيبشناسي رفتار برخي نمايندگان مجلس را در جاي ديگري جستوجو کرد.
ساختار مجلس دهم برگرفته از نظام انتخاباتي کشور است. انتخابات در دنياي مدرن با فعاليت احزاب و گروههاي سياسي شناسنامهدار همزاد است؛ اما در ايران، به دليل نوع نظارت، همه ظرفيتهاي موجود جامعه نميتوانند به عرصه انتخابات وارد شوند. از سوي ديگر، احزاب به دليل به رسميت شناختهنشدن و همچنين محدوديتهاي موجود، امکان تربيت نيروهاي کيفي را براي سمتهاي سياسي ندارند. در چنين فرايندي، نيروهاي کادر سياسي و چهرههاي شناختهشده نميتوانند در مرحله نهايي انتخابات حضور پيدا کنند و اين امر به ورود افرادي به مجلس منجر ميشود که ملاحظات شخصي و حداکثر منطقهاي را به مسائل ملي و کلان کشور ترجيح داده و همچنين ناگزير از تأمين منافع همراهان روزهاي انتخابات هستند. در اين شرايط، مسائل مهمي مانند نظارت بر وزرا و قانونگذاري، درگير لابيگريها و رفتارهاي خارج از عرف ميان نماينده و مسئولان اجرائي ميشود.
اين آفت در دولت نيز به شکل ديگري خود را نشان ميدهد و در مسائلي مانند بودجه، ملاقاتهاي شخصي و وعدهها، جايگزين ضوابط حرفهاي کار پارلماني شده و در بحث نظارت، تذکر، سؤال و استيضاحهايي مطرح ميشود که قوت کارشناسي را ندارند. متأسفانه برای اینکه در مجموعه اصلاحطلبان نيز طيفي از نيروها فعال هستند، پرنسيب و مرزهاي هويتي به دليل حضور به هر قيمت در انتخابات، تا حدي مخدوش شده است و افرادي براي تمام فصول، در هر شرايطي به حضور در انتخابات ميانديشند.
فقدان حضور اصلاحطلبان پيشرو و به تبع آن، فقدان تشکيلات پذیرفتهشده در اين جريان، ميتواند به سرمايه اجتماعي گرانبهاي آنان آسيب بزند. به نظر ميرسد براي کار سياسي و انتخاباتي، بايد حداقلهايي را در نظر گرفت و مادامي که لايههاي پنجم و ششم نيروهاي شناختهشده اين جريان نميتوانند از شرايط نظارتي فعلي عبور کنند، بايد در ارائه فهرستهاي انتخاباتي تأمل بيشتري كرد. اصولگرايان شناختهشده نيز در وضعيت موجود مسئول هستند.
آنها در سه دهه گذشته با نوعي رانت حاصل از مواجهه ناظران با رقيب سياسي آنان، همواره به نوعي با آسودگي وارد انتخابات شدهاند و اين مسئله، دو بال مورد نياز کار سياسي که منجر به تشکيل دولت و مجلس ميشود؛ يعني گفتمانسازي و تشکيلات را در آنها ضعيف کرده است.
همچنين نيروهاي جديد و جوانتر حزبي آنان نيز به این دليل که جريان فرصتطلب پرسروصدا با تشکيلات خلقالساعه انتخاباتي به آنها ترجيح داده شدهاند، فرصت حضور در انتخابات را از دست دادهاند. به نظر ميرسد عقلاي کشور و تصميمسازان حتما بايد براي حفظ جايگاه دولت و مجلس، نسبت به بازنگري در نظام انتخاباتي کشور تجديدنظر کنند. مردم شاهد و ناظر اين اتفاقات هستند و با رشد جامعه ارتباطاتي، نميتوان مانع بدبيني آنها به سطح کيفي مجالس، شوراها و... شد.
- جابهجايي بزرگ
امير علي ابوالفتح در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
گرچه كنار رفتن ركس تيلرسون از وزارت امور خارجه امريكا از مدتها پيش بر سر زبانها افتاده بود، اما عملي شدن اين پيشبيني باعث ناباوري شد. اينبار نيز توييتر از «جابهجايي بزرگ» در كاخ سفيد خبر ميداد.
دونالد ترامپ با چند خط توييت، وزير امور خارجه امريكا را بركنار؛ رييس سيا را به عنوان وزير امور خارجه جديد و يك زن را براي رياست بر بزرگترين نهاد اطلاعاتي جهان معرفي كرد. دونالد ترامپ نوشت: «مايك پمپئو، مدير سيا، وزير امور خارجه جديد خواهد شد. او اين شغل را عالي انجام خواهد داد. تشكر از ركس تيلرسون براي خدماتش! جينا هاسپل، مدير جديد سيا خواهد بود و او نخستين زن انتخاب شده در اين سمت است. تبريك به همگي!» اما هنوز تكليف كار مشخص نيست. اكنون با اعلام اين جابهجايي، نوبت به سنا ميرسد كه انتخاب دو عضو جديد كابينه ترامپ را تاييد كند. در سنا جمهوريخواهان فقط از يك راي بيشتر در برابر دموكراتها برخوردار هستند و ترامپ براي قانع كردن حزب رقيب و همچنين هم حزب خود، جمهوريخواه براي چنين تغييراتي، راه دشواري پيش رو دارد. عزل وزير امور خارجه و سپردن سكان دستگاه ديپلماسي امريكا به سكاندار نهاد اطلاعاتي آن هم در حالي كه قرار است يك مامور مخفي جنجالي با اتهامهاي قديمي همين سكان را در دست بگيرد، مسلما با تنشهايي در ميان تصميمگيرندگان همراه خواهد بود. به ويژه اينكه دولت امريكا بايد تا چند ماه ديگر تكليف برخي از عمدهترين موضوعات در سياست خارجي اين كشور را مشخص كند. ترديدي نيست كه براي مواجهه با اين موضوعات كه عبارتند از ديدار قريب الوقوع ترامپ با رهبر كره شمالي، تعيين تكليف توافق هستهاي با ايران و همچنين آمادگي براي ورود به جنگ تجاري، كاخ سفيد به دنبال تيم هماهنگ با رييسجمهوري امريكا است.
اين تيم در پي شدت گرفتن اختلافات ميان ترامپ با وزير امور خارجهاش، ركس تيلرسون بهشدت تضعيف شده بود. اختلافات طيف وسيعي را از بحث ناتو و روسيه تا نحوه مواجهه با ايران و كره شمالي در بر ميگرفت. همچنين دو طرف بر سر موضوعاتي همچون بحران ديپلماتيك قطر، مذاكرات صلح خاورميانه، آينده سوريه وافغانستان اختلاف نظر عميق داشتند. دونالد ترامپ به عنوان سياستمدار بيتجربه اما سر برآورده از جريان مليگراي امريكايي، بر اتخاذ سياست خارجي يكجانبهگرا، ضدمشاركتجويي بينالمللي و مدافع مشت آهنين با بدنه دستگاه ديپلماسي امريكا كه بر جهانگرايي، حفظ ائتلافهاي بزرگ و حراست از مناسبات نظم بينالملل تاكيد داشت، اختلاف پيدا كرد. تا مدتي به نظر ميرسيد كه اين اختلاف نظر با پادرمياني افرادي همچون ژنرال هربرت مك مستر، مشاورامنيت ملي و جيمز متيس، وزير دفاع تا حدودي فروكش كرده است. اما گويا نحوه مواجهه دونالد ترامپ با يكي از حساسترين بحرانها در سياست خارجي امريكا، يعني بحران اتمي شبه جزيره كره، تنش ميان رييسجمهوري و وزير امور خارجه را يكسره كرد. ساعاتي پس از موافقت غيرمنتظره دونالد ترامپ با دعوت به گفتوگو از سوي كيم جنگ اون، رهبر كره شمالي و با ميانجيگري كره جنوبي، تيلرسون كه در سفر آفريقايي بود اين تحول بزرگ را تصميم شخصي ترامپ خواند. رسانهها همچنين خبر دادند كه تيلرسون به دليل بيماري برخي از برنامههاي كاري خود در آفريقا را لغو كرده و يك روز زودتر به واشنگتن بر ميگردد. بازگشت تيلرسون نيز با توييت ترامپ براي معرفي وزير امور خارجه جديد امريكا همزمان شد.
به هر حال، با به پايان رسيدن اختلافات ترامپ - تيلرسون، نوبت به مايك پمپئو ميرسد كه اگر بتواند راي سنا را به دست آورد، سكاندار دستگاه ديپلماسي امريكا در موقعيت حساسي خواهد شد. وي بايد طي كمتر از سه ماه، ديدار سران دو كشور امريكا و كره شمالي را تدارك ببيند آن هم در شرايطي كه امريكا هنوز در سئول سفير ندارد و سمت نماينده ويژه رييسجمهوري در موضوع شبه جزيره كره خالي است. همچنين قرار است ترامپ تا١٢ ماه مه در مورد تمديد مجدد تعليقهاي هستهاي ايران تصميم بگيرد. رييسجمهوري امريكا اعلام كرده است كه يكي از اختلافات وي با تيلرسون، موضوع توافق هستهاي با ايران بوده است. در حالي كه پمپئو چه در زمان حضور در كنگره و چه در سمت رييس سيا از عمدهترين مخالفان برجام به شمار ميآمده است. با اين حال، وي بايد به منظور همراه ساختن وزارت امور خارجه با تصميم احتمالي ترامپ براي خروج از برجام بر مخالفتهاي دروني وزارت امور خارجه غلبه كند؛ آن هم در روزهايي كه چشمانداز جنگ تجاري امريكا با متحدانش از جمله اروپا نمايان شده است. اما اينكه ترامپ و پمپئو چگونه بر اين مشكلات غلبه خواهند كرد، هنوز جاي ترديد وجود دارد. به ويژه اينكه از چند روز پيش رسانهها احتمال بركناري مك مستر از سمت مشاور امنيت ملي امريكا را نيز مطرح كردهاند و چه بسا در اين زلزله سياسي نيز، جيمز متيس هم سمت خود را از دست بدهد. در چنين آشفته بازاري، هدايت سياست خارجي و امنيتي دولت امريكا بسيار دشوار خواهد بود.
- پسری با کفشهای کتانی
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
نفهمیدیم یک ساعت و چهل دقیقه چگونه گذشت؛ از بس که با همه داغدیدگی، خوب و دلنشین حرف زد. قلنبه سلنبه حرف نمیزد. جاری زندگی خود و فرزندش را با سادگی تمام مرور کرد. و چقدر زلال! میخواست عیادت بیمار برود مرد داغدار اما ما را که دید برگشت و گفت بفرمایید. میگفت در خانهام بیست و چهار ساعته به روی مهمان باز است... بسمالله بفرمایید!
یعقوب قصه ما، درباره هجران یوسفش که اکنون بیست و یک روز شده، صبورانه و با خرسندی حرف زد. اما یکی دو جمله، لابهلای همه شخصیت حرفهای صبورانهاش، عطر و بوی بیقراری داشت؛ آنجا که گفت «با ادب بود. همیشه میگفت نوکرتم آقا. من و مادرش، سیر ندیدیمش». اما نه بیش از یکی دو جمله حسرت، در حرفهایش بود. گفت؛ محمدعلی هنوز 40 روز از نامزدی و عقدش نگذشته بود که به شهادت رسید.
میگوید؛ تا تلویزیون زیرنویس کرد که سه مامور نیروی انتظامی در گلستان پاسداران به شهادت رسیدهاند، گفتم یکیاش محمدعلی من است. چون چند شب بود خواب همین اتوبوس و اینها را میدیدم... دوستان محمدعلی میگویند وقتی راننده جنایتکار با اتوبوس میتاخته تا آدم درو کند و همه فکر نجات خود بودهاند، محمدعلی مانده و همه همّ و غمّش این شده که چند نفر را عقب براند تا آسیبی به آنها نرسد.
وقتی همین صحنه آخر زندگی محمدعلی را تعریف میکند، شوق و حسرت لابهلای کلماتش موج میزند. «وایستاده و چند نفر رو هُل داده عقب تا آسیب نبینن. آخه محمدعلی ورزشکار بود، کونگفو کار میکرد و بدن قدرتمندی داشت. برای همین هم توانسته چند نفر رو با هم هُل بده و نجاتشون بده... سر و مغزش آسیب دیده بود با ضربه اتوبوس». بعد هم با همان زبان نرم و ملایم میگوید «18 روز بود به اینها (دراویش داعشی) میگفتند بفرمایید متفرق بشید، کجای دنیا پلیس این طور با ملایمت برخورد میکنه؟!».
12 سال قبل؛ نسیمشهر.... محمدعلی - یوسف داستان ما- کودکی 9 ساله است، سوم ابتدایی. زمستان است و هوا سرد. اما محمدعلی بدون کاپشن به خانه برگشته است. کاپشنت کو؟! «همکلاسیام پدر ندارد، دیدم کاپشن ندارد و سردش شده، دادم به او». وقتی در 9 سالگی توانستی از کاپشنت وسط سوز زمستان بگذری - در حالی که خودت با چسب رازی و پنبه، کتانیات را وصله و پینه میکنی- حتما میتوانی در 21 سالگی، جامه تن را بکَنی برای سلامت و امنیت مردمات.
... پدر، کارمند بازنشسته نیروی هوایی است؛ 63 ساله. اما مجددا او را دعوت به کار کردهاند. چند بار میگوید من سواد چندانی ندارم اما خیلی شهرها رفتهام در همین دوران خدمت. از حساسیتش به بیتالمال میگوید و انجام برخی کارها که میتوانست هزینه میلیاردی داشته باشد اما با استفاده از ظرفیت سربازان، بیهزینه انجام شده است. از دوستیاش با سربازان و کادر میگوید... چگونه غذای خانواده یکی از زیردستان را برای مدتی تامین کرده و فرمانده که مطلع شده، از او خواسته جیره خشک هم به خانواده آن کادر برساند. بله ارتش و محیط نظامی که همهاش مقررات خشک و سخت نیست. میتوان عاطفه را در رگ و پی آن دواند؛ عشق بخشید و عواطف را برانگیخت برای کار و خدمت.
... به خاطر میآورد سربازی را که برگه مرخصی در دست، ایستاده و از پادگان نمیرود و این پا و آن پا میکند. فلانی چرا نمیروی؟... وقتی میشنود که سرباز خرج تو راهی ندارد، دست در جیب میکند و 50 هزار تومان به او میدهد... سرباز میرود اما از مرخصی که برمیگردد، اصرار دارد راهش را کج کند تا نگاهشان به هم نیفتد. صدایش میزند و میپرسد چرا دوری میکنی؟ سرباز میگوید خجالت کشیدم، اما پاسخ میشنود: آن پول، ناقابل است. شیرینی من بود به شما، فراموشش کن.
... رو به مهمانان میکند و با لبخند و صفایی که از عمق جانش میجوشد و بر صورتش میریزد، میگوید «چیزی از من کم شد؟ چیزی کم نشد که». با همان لهجه شیرین آذری میگوید؛ متولد سراب است؛ حد فاصل اردبیل و تبریز. شهید محمدعلی با این سبک زندگی و پای سفره این پدر و مادر بزرگ شده؛ مادری که پدر با شوق میگوید سیده است و به تاکید میگوید «سیده علویه». مادر مریضاحوال است و پدر و محمدعلی، مشتاقانه در کار خانه کمکش میکردهاند. 21 روز میشود که محمدعلی، کمک مادر نکرده و جایش خالی است. مادر هم بیشکایت، و از سر صبر و شکر حرف میزند؛ هر چند که شوق و حسرت جوان رعنایش در کلمات او هم زبانه میکشد.
پدر با همه صبوری که از روحیاتش میبارد، میگوید ممکن است روزی کم حوصلهتر باشم و کاری را در خانه از امروز به فردا موکول کنم، اما سر کار مطلقا نمیتوانم بیتفاوت باشم. پنج صبح از خواب بلند میشوم و نمازم را میخوانم و صبحانهام را میخورم و میروم سر کار. ساعت اداری تا 2 بعدازظهر است اما من ساعت 5 زودتر، به خانه بر نمیگردم.
آنقدر ساده اما شوقانگیز و دلنشین، جاری زندگی بیآلایش و غبطه برانگیز خود را بازگو میکند که نمیفهمی یک ساعت و چهل دقیقه چگونه سپری شد. بحث که گل میاندازد، از «25 دقیقه شیرین» یاد میکند. 25 دقیقهای که انگار جرعه جرعه و به قناعت، ثانیههای شیرین و شورانگیزش را سر کشیده است؛ 25 دقیقهای که «آقا» همین چند روز پیش به خانهشان آمده و مهمانشان شده است.
میگوید «آقا» که آمد، یک پارچه نور بود و با خودش امید و آرامش را به خانه ما آورد؛ خانهای در محله شهیدپرور ابوذر و فلاح تهران. خانهای که همسایگان شریفش، بلافاصله سنگنوشته نام شهید را بر سردرِ آن به افتخار زدهاند، «ساختمان شهید محمدعلی بایرامی». از آقا انگشتری هدیه گرفته و بر دست دارد. با افتخار نشانمان میدهد؛ داماد خانه هم از حضرت آقا انگشتر دیگری گرفته است. میگویند مثل یک رویا بود.
رهبری یک جلد کلامالله به خانواده شهید اهدا کردهاند. دستخط حضرتش، چشمنوازی میکند. یکی از دوستان قرآن را میگشاید. صفحه 209 میآید؛ سوره یونس. « إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاهًِْ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ، أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ. إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ... دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعَالَمِينَ. کسانی که به دیدار ما امید ندارند و به زندگی دنیا راضی شده و به آن، مطمئن شدهاند، و آنان که از آیات ما بیخبرند، به کیفر کارهایی که میکردهاند، جایگاهشان جهنم است. همانا آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، پروردگارشان آنها را به ایمانشان هدایت میکند به بهشتهایی پر نعمت، که نهرهای آب در زیر پایشان جاری است».
زندگی ساده، همراه با پاکدستی، مردمداری و خدمتگزاری و صبوری و خرسندی، غبطهبرانگیز و شوقآفرین است. امید میبخشد و حرکت میآفریند. مانند درخت پاکیزهای که آلودگی هوا را به خود میگیرد و هوای معطر تنفس به پیرامون میپراکند. اینجا در محله فلاح تهران، چراغ دیگری برافروخته شده، برای روشن کردن مسیر زندگی مردم و مسئولان. این هم لطف خداست برای خانوادهای حلال و حرامشناس، که خوبی و خدمت را در حد وسع زندگی کردهاند و حالا خدا خواسته که عطر و بوی حیات طیبه آنها در شهر جاری شود. سزاوار است که چنین خانه و خانوادهای، چراغافروز فضیلت و شرافت باشد، به اذن و اراده الهی. «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ الله أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ. در خانههایی، خداوند اذن داده تا (نام و مقام آنها) بالا برده شود و نام او در آنها ذکر گردد. در آن خانهها، بامدادان و شامگاهان، تسبیح او میگویند».
... بزرگواری و عظمت روح خانواده شهید سر جای خود محفوظ. اما آیا این پرسش همچنان سر به مُهر میماند که کدام مدیران با رویکردهای سیاستبازانه انحرافی و کوتاهی در برابر عناصر جنایتکار، موجب میشوند قبیل فتنهانگیزیها و اغتشاشافکنیهای خیابان پاسداران شکل بگیرد و اوباش همپیاله با ضد انقلاب، جرأت معرکهگیری و ایجاد ناامنی پیدا کنند و به کشور و ملت خسارت بزنند؟ اگر قیامت حق است که یقینیترین حقایق است، چنین مسئولانی چه پاسخی فقط در قبال خون یک شهید نازنین مثل محمدعلی بایرامی و والدین و نوعروس او خواهند داشت؟!