احمد غلامی . سردبیر در ستون سرمقاله شرق با تيتر«روحاني كجاست اصلاحطلبان كجايند» نوشت:
خبري از حسن روحاني نيست. سكوت، لبفروبستن و سخننگفتن گاه بهترين استراتژي است. بايد از سكوت رئيسجمهور استقبال كرد و بر اين نكته تأكيد داشت كه سخنرانيهاي مدام و گاه تند و بيمحابا از هر جنمي كه باشد، رفتهرفته توان خود را از دست میدهد و بيمقدار خواهد شد. سياست داخلي ايران چنان دگرگون شده و روبهافول ميرود كه با شوكهاي موردي نميتوان آن را احيا كرد. شايد آنچه روحاني را به سكوت واداشته، پيبردن به ناكارآمدي همين شوكدرماني است. حسن روحاني ساليانِ باقيمانده بيش از هركس ديگري بايد تلاش كند تا نگذارد فضاي خمودِ موجود به بنبستی سياسي منتهي شود. شايد تدبیرِ سكوت براي بيرونرفت از وضعيت نامساعد اقتصادي و سياسي بهترين راهكار باشد. اگرچه وضعيت سياسي بسيار دستكاري شده و تشخيص سِره از ناسره دشوار مینماید؛ اما دستكاري مجدد آن از سوي دولت براي پاياندادن به انتقادات و اعتراضات دردي را دوا نميكند و صرفا به تأخير انداختن تنشهای بنيانكن است. در جبهههاي نبرد هم زماني فرا ميرسد كه بايد چشمدرچشم مرگ ايستاد و از آن نهراسيد. هيچ رزمندهاي تا ابد نميتواند پشت خاكريز بماند. خاكريزها براي دفاع و هجوم بهوقت مقتضي هستند. اکنون دولت روحاني پشت خاكريزهاي خود زير آتش سنگين مشكلات اقتصادي و سياسي قرار دارد و براي دفاع از خود كم نميگذارد. وزيرانِ او، علي ربيعي، عباس آخوندي و محمود حجتی توانستند دوباره به كابينه بازگردند.
ماندگاري آنان از زخميشدن دولت و اتلاف وقت بهدليل انتخاب جايگزين جلوگيري ميكند. دشواريهاي دولت روحاني روزبهروز افزونتر ميشود. معلوم نيست تغييرات و تحولات ضدایرانی در كابينه ترامپ چقدر اثر سوء بر عملكرد دولت دارد و آيا بيش از اين هژموني ناشی از برجام را در ايران و جهان تضعيف خواهد كرد. ناگفته پيداست که در اين منازعه حسن روحاني بهدليل جايگاهش در مسائل جهانی و منطقهاي دست بالا را ندارد و بهيقين ابتكار عمل در دست او نيست. هرچه هست و هر مقدار كه رئيسجمهوري در مسائل منطقهاي و جهاني نقش داشته باشد، اين نكته قابل اغماض نيست كه فرمانده اوست. اگرچه همگان حتي مخالفان دولت هم ميدانند كه سياست داخلي و جهاني ايران، سياستي بهغایت پیچیده و دشوار است و آنچه اين پيچيدگي را دوچندان ميكند، اثرگذاري افرادي است که هیچگونه سمت دولتی، رسمی و دیپلماتیک در سیاست ایران ندارند، اما به دلايل متعدد از اثرگذاری ویژهای برخوردارند. این بغرنجترین عارضه سیاستورزی در چهار دهه گذشته ایران است که بسیاری را از پا درآورده و به جامعه آسیبهایی جدی وارد کرده است، گیرم بهدلیل فوران مصائب سیاسی و اقتصادی اینک این گروه سر در لاک خود فرو برده و به انتظار نشستهاند تا در هنگامهای دیگر سر بر آورند.
اثباتِ این ادعا کار دشواری نیست، چه حجتی مستدلتر از غیبت اصولگرایان در عرصه سیاست و مهمتر، اتاق فکر آنان که زیر خاکستر پنهان شده است، تا بهوقت شعلهکشیدن در روز مقرر. گرچه دیگر بعید است این تاکتیک کارآمد از آب درآید. شرایط سیاسی چنان دگرگون شده که حتی اصلاحطلبان که زمانی بین پوزیسیون و اپوزیسیون در آمدوشد بودند، بهیکباره جامه پوزیسیون بر تن کردهاند و تمامقد از اصلاحطلبی بدون نقاب دفاع میکنند. آنان برعکس دولت روحانی از پشت خاکریزهای خود بیرون آمدهاند، نه به قصد حمله، بلکه برای شناسایی منطقه. هرچند هرازگاهی نیز ناچار به درگیری و پیشروی و عقبنشینی بشوند. اما خصلت کار آنان نه جنگ چریکی در آستانه تغییر و تحولات سیاست داخلی است، بلکه شناسایی پدیدههای نوظهور در سیاست است. آنان تلاش میکنند به این پرسش پاسخ بدهند: چطور شد که اینگونه شد؟ پرسشی دوسویه که یک سویه آن نشانگر غفلتی است که ورزیدهاند و روی دیگر آن کنجکاویِ سیاسی برای کشف پدیدههای نوظهور. کنجکاوی که با سن و سابقه اصلاحطلبان همخوانی ندارد. آنان برعکس روحانی نباید سکوت اختیار کنند، سکوتکردن بهوقت سخنگفتن برای آنان جز تزویر و ریا و مصلحتاندیشی اندوختهای نخواهد داشت. حالا که آنان ناگزیر به سخنگفتناند، چگونه سخنگفتن اهمیتی حیاتی مییابد. این در حالی است که اصلاحطلبان در کار کلاسیکترین کنشهای سیاسی مانند «استعفا» یا بازگشت به خاکریز در وقت مقتضی ماندهاند. از اینروست که هر وقت آنان در موضعی قرار میگیرند که هر چیز را سر جای خود بنشانند و نظمی دوباره به سیاست، جامعه و مردم بدهند، تداعیگر بازگشت به گذشته هستند. اصلاحطلبان باید جسارت آن را داشته باشند که ایدهای طراحی و با شجاعت از آن پشتیبانی کنند. زندگیکردن بدون ایده تحملناپذیر است. اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد 76 را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند. تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند. بگویند در سال 97 تلقی آنان از مردم، دانشجویان و کارگران چیست، بگویند «سیاست» چگونه احیا خواهد شد، یا اولویت ایران امروز چیست. حتی اگر خود آنان در این راه قربانی شوند. این شجاعتی است که «ایده» از آنان میطلبد. ایده حیات دارد و برای ادامه حیات خود نیاز به فاعلی دارد تا به آن جان دهد. با تلاش صرف برای بقا، و احیای اصلاحطلبی نمیتوان به «مردم» رسید. آنان جلوتر ایستادهاند در پیش ما، نزدیک به دامنه کوهی که به قلهاش نشانی است.
- قرار آخر؟
سيد علي خرم در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
جلسه روز گذشته كميسيون مشترك برجام، با حضور معاون وزير خارجه جمهوري اسلامي ايران، سيد عباس عراقچي، يازدهمين نشست اين كميسيون براي بررسي نحوه اجراي اين توافق تاريخي بود. اين جلسه در شرايطي برگزار ميشود كه رييسجمهور ايالات متحده امريكا، دونالد ترامپ، تهديد كرده است تا كمتر از دو ماه ديگر (١٢ مه ٢٠١٨) زماني كه ...
بر اساس قوانين داخلي امريكا تعليق اجراي تحريمهاي هستهاي از ايران را تمديد كند، از برجام خارج خواهد شد. رويداد ١٢ مه، به اين سوال پاسخ خواهد داد كه آيا نمايندگان جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده امريكا، آيا بار ديگر در كميسيون مشترك برجام، دور يك ميز مينشينند يا نه. ماهيت برجام به عنوان يك توافق چندجانبه بينالمللي، به شكلي است كه انصراف يك كشور از اجراي آن، به تنهايي نميتواند باعث از بين رفتن توافق و نهادهاي بينالمللي محصول آن، مانند كميسيون مشترك برجام شود. اينكه طي دو ماه باقي مانده تا ١٢ مه، نمايندگان ايران و امريكا باز هم رودرروي هم قرار بگيرند وجود دارد. طبق رويه و روالي كه بر اساس برجام و در قالب مذاكرات ١+٥ ايجاد شده است، فرصتهاي زيادي تا دو ماه ديگر وجود دارد كه دو كشور با يكديگر در مورد برجام گفتوگو كنند. سرنوشت ايران و امريكا در قالب گروه ١+٥ مرتبا به هم متصل ميشود. فارغ از محتواي گفتوگوها، چه تهران و واشنگتن با هم توافق داشتهباشند يا نه، مادامي كه دو كشور عضوي از كشورهاي اجراكننده برجام هستند، اين مذاكرات ادامه خواهد يافت. آنچه مشخص است تا ١٢ مه كه رييسجمهور امريكا در موعد مقرر، تصميم خود را بگيرد، به صورت خودكار دستگاه بروكراتيك و اداري سياست خارجي امريكا، موظف است كه در جلسات مرتبط شركت كند. تماسها در مورد برجام تا زمان تصميم ترامپ قطعا باز هم با حضور و مشاركت ايالات متحده امريكا انجام خواهد شد. دستگاه سياست خارجي امريكا به هر حال با حضور در اين جلسات و گفتوگوها، توصيهها و نظرات خود را در اختيار كاخ سفيد و مشاوران رييسجمهور اين كشور خواهد گذاشت. در طول دو ماه پيش رو فرصت زيادي است و هنوز نميتوان پيشبيني كرد كه دونالد ترامپ، ١٢ مه تصميم بگيرد در برجام بماند، از اين توافق خارج شود يا اينكه يك راهحل تازه براي خروج واشنگتن از بنبست اين تصميمگيري از سوي كشورهاي اروپايي به آنها پيشنهاد شود.
در اين فاصله تحولات زيادي در پي خواهد بود و احتمالهاي غيرقابل پيشبيني زيادي وجود دارد. اگر از امروز بخواهيم پيشبيني كنيم كه رييسجمهور امريكا، دو ماه ديگر تصميم به خروج از برجام بگيرد، آنگاه شرايط براي كميسيون مشترك برجام متفاوت خواهد شد. تصميم رييسجمهور امريكا براي خروج از برجام به اين معنا خواهد بود كه ايالات متحده امريكا، قطعا ديگر عضوي از كشورهاي عضو كميسيون مشترك نخواهد بود و اعضاي اين كميسيون از ٨ عضو، شامل ايران، روسيه، چين، بريتانيا، فرانسه، آلمان، امريكا و اتحاديه اروپا، به ٧ عضو كاهش پيدا خواهد كرد. از آنجا كه جلسات كميسيون مشترك هر سه ماه يكبار برگزار ميشود، جلسه عادي بعدي، پس از تصميم دونالد ترامپ در مورد برجام خواهد بود، در آن زمان اگر رييسجمهور امريكا، رسما تصميم گرفته باشد كه امضاي تعليق تحريمها عليه ايران را متوقف كند و عملا از برجام خارج شود، ايران با ٦ عضو ديگر در جلسات شركت خواهند كرد، در اين شرايط اعضاي كميسيون مشترك بدون امريكا در مورد آينده اجراي اين توافق تصميمگيريخواهند كرد. در چنين شرايطي، واكنش ايران براي استمرار ماندن در اين كميسيون يا خروج از آن، بسيار وابسته به واكنش ٦ عضو ديگر است، اگر ايران پس از خروج احتمالي امريكا از برجام احساس كند كه اروپاييها و ديگر اعضاي باقيمانده، به اندازه كافي متعهد به اجراي مفاد برجام و تلافي آثار خروج امريكا هستند، آنگاه احتمال دارد كه ايران به حضور در برجام ادامه دهد و برگزاري جلسات اين كميسيون هر سه ماه يك بار استمرار پيدا كند و اگر اقدامهاي طرفهاي ديگر براي ايران راضيكننده نباشد، ممكن است ايران نيز بعد از امريكا از اجراي برجام كنارهگيري كند كه در آن صورت، استمرار جلسات كميسيون مشترك برجام، بيمعنا خواهد بود.
- نوش و نیش تغییرات در آمریکا
روزنامه كيهان در ستون سرمقاله اش نوشت:
هفته گذشته صفحه سیاست در محیط بینالمللی رخدادهای نسبتاً مهمی را در خود ثبت کرد و سبب بحث و گفتوگوی زیادی شد. تغییرات زودهنگام در تیم امنیتی و سیاست خارجی آمریکا از یک طرف و تشدید تبلیغات و عملیات روانی آمریکا علیه روسیه و سوریه از سوی دیگر و مخاصمات جدید دولت انگلیس علیه روسیه که به کاهش سطح روابط دیپلماتیک دو کشور منتهی شد، سبب بحث و مجادلات زیادی گردید و از آنجا که «ایران» همواره یکی از موضوعات ثابت مخاصمات آمریکا و انگلیس بوده، این سؤال بطور طبیعی مطرح شد که رفتار افراطیتر واشنگتن و لندن چه تأثیری روی ایران دارد. کما اینکه با توجه به مباحث اخیر آمریکا و انگلیس در خصوص سوریه و تهدید دوباره آمریکا و فرانسه به عملیات مستقیم و پر شدت نظامی علیه سوریه، این سؤال مطرح شد که تأثیر این روند بر دولت دمشق چیست.
با توجه به اینکه ما در آغاز مباحث مطرح شده هستیم، جمعبندی از این تحولات دشوار است و از این رو باید بیش از احکام قطعی به بیان احتمالات بسنده کرد که به نظر این قلم موارد زیر در این بررسی اهمیت دارند:
1- دونالد ترامپ طی حدود یک سالی که سکان اداره آمریکا را پس از انتخابات نوامبر 2016 در دست دارد با چالشهای متعددی در داخل آمریکا مواجه بوده تا جایی که بعضی از صاحبنظران آمریکایی از نیمه تمام ماندن دوره چهارساله ریاست جمهوری چهل و پنجمین رئیسجمهور خبر دادند با این وصف بدون هیچ تردیدی، ترامپ در داخل جامعه آمریکا با مشکل عمده مواجه است و از این رو بعضی از تحلیلگران سیاسی معتقدند تغییرات وسیع و زود هنگام در تیمهای امنیتی و سیاسی برای انحراف افکار عمومی آمریکا از تعارضات رو به افزایش در درون این جامعه است و لزوماً به معنای تغییرات ماهوی و هیجانی در حوزه سیاست خارجی آمریکا به حساب نمیآید در عین حال این نظر در بین تحلیلگران مسایل آمریکا طرفداران زیادی ندارد.
2- تغییرات نسبتاً وسیع در حوزه امنیتی که شامل تغییرات در رئیس سیا و مشاور امنیت ملی آمریکا میشود و در حوزه سیاسی که تغییرات در وزارت خارجه را در بر میگیرد، حتماً نشانه آن است که خود ترامپ هم ارزیابی مثبتی از نتایج یک ساله سیاست خارجی خود ندارد و این به نوعی اعتراف به شکست میباشد اما آیا دلیل این شکست آن بوده که عملکرد سیاست خارجی آمریکا در این یک سال به اندازه لازم - تهاجمی نبوده است؛ عملکرد آینده آمریکا در حوزه سیاست خارجی، بستگی زیادی به نوع پاسخی دارد که ترامپ و تیم جدید او به این سؤال میدهند و به عبارتی بستگی به این دارد که این چند نفر چه جمعبندی داشته باشند. براین اساس اینجا نیازمند داشتن ارزیابی نسبتاً دقیقی از روانشناسی ترامپ، مایک پومپئو، جینیاهسپل و جان بولتون هستیم و این نشان میدهد که وضعیت جدید هیئت حاکمه آمریکا به گونهای است که تصمیمات شخصی یا حداکثر چند نفره جای تصمیمات سیستمی را تا حد زیادی پر خواهد کرد. این در عین اینکه قوام با مخاطراتی هست اما در متن خود برای کشوری مثل ایران که در طول این چهار دهه، بدون وقفه در معرض اقدامات و سیاستهای آمریکا بوده، فرصتهای مهمی نیز در بر دارد. در عین حال این نکته را هم باید در نظر گرفت که منسجمتر شدن تیم تصمیمگیری دونالد ترامپ قاعدتاً سرعت اقدامات آن را افزایش میدهد و فاصله تصمیم و اقدام را بیش از این کاهش میدهد کما اینکه با تغییر اخیر رئيسجمهور در آمریکا شاهد سرعت بیشتر آمریکا در رسیدن به تصمیمگیری بودیم هر چند به همین دلیل، تصمیمات آمریکا در حوزه سیاست خارجی زودتر از دوره اوباما شکست را تجربه کرد. ناپختگی اقدامات سریع شکست را نیز سرعت میبخشد.
3- شتاب تبلیغات ضدروسی از سوی آمریکا و انگلیس که به کاهش سطح روابط دیپلماتیک میان آنان و روسیه انجامید، نشان میدهد که حوزه بینالملل شاهد بازسازی نسبی دورهای است که به دوره جنگ سرد مشهور است در عین حال به نظر نمیآید امکان شروع دوباره این دوران - حدفاصل 1326 تا 1370 - وجود داشته باشد چرا که جنگ سرد از مختصات دورهای است که در آن نظام جهانی به دو بلوک تقسیم شده بود و خارج از آن قدرتی وجود نداشت. در دوران جنگ سرد، رقابت، تنش و کشمکشهای سیاسی و ژئوپلیتیکی میان قدرتها حرف اول را میزد و محصول آن و به عبارتی نمادهای آن ساخت دیوار برلین در سال 1340، جنگ کره در سال 1330، جنگ ویتنام در سال 1334، بحران کوبا در سال 1341 و جنگ افغانستان در سال 1357 بود. رفتار مذاکرهجویانه دونالد ترامپ در مورد بحران اتمی کره و توسل آمریکا، انگلیس و فرانسه به قطعنامه 2401 شورای امنیت به جای توسل به اقدام نظامی مستقیم نشان میدهد، امکان بازتولید الگوی جنگ سرد به طور کامل وجود ندارد.
بر این اساس بسیاری از تحلیلگران سیاسی معتقدند اقدامات توأمان آمریکا و انگلیس علیه روسیه بیش از هرچیز مبتنی بر «عملیات روانی» به منظور واداشتن مسکو به عقبنشینی از مواضع خود در مورد منطقه است. وتوی اخیر قطعنامه ضدایرانی شورای امنیت از سوی روسیه و تغییر در ماهیت قطعنامه ضدسوری 2401 و همکاری رو به گسترش روسیه با ایران مهمترین دلایل ناراحتی غرب از روسیه است و این در حالی است که برای مسکو در این منطقه «منافع راهبردی» وجود دارد و حاضر است برای آن هزینه بپردازد. آمریکا، انگلیس و فرانسه نمیتوانند با تصویرسازی از دوران پرهزینه جنگ سرد که به نظر آنان فروپاشی بلوک شرق را در پی داشت، روسیه را وادار به عقبنشینی کنند. روسیه به خوبی میداند که هماینک بخش اعظم منطقه غرب آسیا از قلمرو امر و نهی غرب خارج شده است.
بر این اساس این تحلیل وجود دارد که غرب ناگزیر به مذاکره با روسیه است و چارهای جز انتخاب «گزینه سیاسی» ندارد و از این رو تغییر در تیم اصلی اداره آمریکا و بهکارگیری تندروترها لزوما به معنا تشدید اقدامات نظامی غرب علیه روسیه یا ایران نیست چه اینکه همینهایی که در روزهای سهشنبه و چهارشنبه هفته پیش برکنار شدند از لزوم سختگیری بیشتر علیه ایران سخن میگفتند و نظریه مداخلات نظامی بیشتر آمریکا توسط همینها مطرح گردید. باید اضافه کرد که افزایش تبلیغات سیاسی غرب علیه روسیه و محور مقاومت، انگیزه تهران و مسکو را در گسترش همکاریهای نظامی، امنیتی و سیاسی افزایش میدهد و صحنه عملیاتی غرب در منطقه را تنگتر میکند.
4- تغییر در تیم امنیتی و سیاسی آمریکا و تشدید درگیریهای دیپلماتیک انگلیس علیه روسیه اگر به معنای تصمیم آمریکا و انگلیس به افزایش تنش امنیتی در منطقه ما باشد، این تصمیم قاعدتا به معنای استفاده بیشتر از مدل جنگ نیابتی است چرا که حتی اگر آمریکاییها ملزم به استفاده بیشتر از «زور مستقیم» باشند این علاقه و توانایی در طرف انگلیسی قطعا نیست. در واقع مدل جنگ نیابتی در متن یک سیاست بزرگتر یعنی «جنگ سرد» قرار دارد و میراث آن به حساب میآید و باید توجه کرد که این اصلا یک رویکرد تازه به حساب نمیآید. در مورد روسیه تقریبا امکانی برای بهرهگیری از مدل جنگ نیابتی وجود ندارد چرا که سیستم نظامی و امنیتی مسکو کاملا بر کار سوار است. این مدل میتواند درباره دو پرونده حساس منطقه یعنی پرونده امنیتی سوریه و پرونده امنیتی یمن معنا و مفهوم داشته باشد.
در مورد سوریه، از آغاز بحران امنیتی آن در سال 2012 مدل جنگ نیابتی مدنظر قرار گرفته است. در تیر 1391 دفتر کنترل داراییهای خارجی آمریکا رسما ارسال کمک مالی به گروه تروریستی موسوم به «ارتش آزاد سوریه» ازطریق یک سازمان غیردولتی شروع کرد و در فروردین 1392 کمکهای ارسالی خود را به دوبرابر افزایش داد. ارتش آزاد گروهی بودند که خود آمریکاییها با کمک ترکیه و قطر به وجود آوردند ولی حدود یک سال بعد به این نتیجه رسیدند که این گروه کارآیی ندارد و از اینرو با گروههای تروریستی تکفیری که با حمایت مالی سعودی توانسته بودند بخشهایی از سوریه را به تصرف درآورند کار را ادامه دادند اما از اواخر 94 که متوجه شدند از این گروهها که آن روز شمارشان در سوریه از 300 گروه بزرگ و کوچک فراتر میرفت، کاری ساخته نخواهد بود، به سمت ایجاد پایگاه نظامی و کار با گروههای رسمیتر رفتند حاصل این رویکرد جدید ایجاد یک منطقه عملیاتی محدود در شمال رقه و ایجاد یک فرودگاه نظامی در جای فرودگاه کوچک کشاورزی و همکاری گرفتن از کردهای تحت امر «صالح مسلم» بود. آمریکا در یک دوره دوساله موفق شد تعدادی پایگاه کوچک در مناطق شرقی سوریه که تحت سیطره داعش بود ایجاد کند که گفته میشود تعداد آنها به 10 نقطه رسیده است.
آمریکا در هفتههای اخیر تلاش کرد تا با سازماندهی مجدد نیروهای داعش، کریدوری امنیتی در حدفاصل تنف تا غوطه شرقی دمشق ایجاد و پایتخت سوریه را تهدید کند ولی این سیاست نیز با شکست مواجه گردید. پس از آن آمریکاییها همزمان با دست زدن به تغییر تیم امنیتی و سیاسی خود، عملیات روانی متمرکزی را علیه روسیه، سوریه و ایران شروع کردند.
5- نباید در این تردید کرد که شرایط منطقه و اقتدار جمهوری اسلامی به هیچ وجه برای آمریکا قابل قبول نیست کمااینکه در دوره روسای جمهور پیشین آمریکا و دولتهای مختلف انگلیس نیز قابل قبول نبوده است و از این رو طبعا ایران باید مثل همیشه ارزیابی دقیقی از شرایط داشته باشد و مطابق آن عمل کند.
دونالد ترامپ در روز سهشنبه هفته گذشته، کمی بعد از برکناری «رکس تیلرسون» و انتصاب «مایک پومپئو» در وزارت خارجه در پایگاه هوایی «سندیگو» ایالت کالیفرنیا و در جمع نظامیان گفت: «هرجایی که در خاورمیانه میرویم. ایران، ایران، ایران است و ایران پشت هر مشکلی است. ما با آن به شیوهای جدی برخورد خواهیم کرد.» البته پیش از او اوباما هم همین را گفته و بوش نیز با غلظت بیشتری بر زبان آورده بود. بله ایران مشکل آمریکاست اما همه میدانند که ما تهدیدکننده امنیت ملی آمریکا نیستیم و از هیچ اقدام نظامی علیه آمریکا حمایت نکردهایم. مشکل آمریکا این است که نمیتواند مثل گذشته به این منطقه سیطره داشته باشد و این تنها ایران نیست که با سیطره آمریکا بر این منطقه مشکل دارد؛ خود مردم منطقه بهطور کامل و یکپارچه و حتی بدون استثنا با سیطره آمریکا و انگلیس بر این منطقه مخالفند و علاوه بر آن همه قدرتهای آسیایی با بازگشت سیطره آمریکا بر منطقه مخالفند و همه کشورهای آسیایی به جز عربستان و رژیم صهیونیستی نیز با بازسازی سیطره آمریکا در دوران جنگ سرد بر منطقه مخالفند و همه منطقه و آسیا زبانشان زبان ایران است و لذا در هر کشوری آمریکا همان صدای ایران را میشنود و این برای آمریکا به مشکلی لاینحل تبدیل شده است. مثلا وقتی آمریکا با دولت عراق صحبت میکند توقع دارد به واسطه نقشی که در سرنگونی صدام حسین داشته و برای آن هزاران نظامی آمریکایی کشته شدهاند، بغداد تسلیم واشنگتن باشد اما از حیدر العبادی میشنود که «مردم عراق موافق احداث پایگاه نظامی آمریکا در عراق نیستند و شما باید پایگاههای خود را در ناصریه، سلیمانیه، موصل و الانبار تعطیل کنید» خب او این را صدای ایران میداند واقعیت این است که به همین دلیل آمریکا نمیتواند صرفا با تبلیغات ضدایرانی و توسل به عملیات نظامی و همراه کردن انگلیس و رژیمهای سعودی و صهیونیستی بر این مشکل رو به گسترش فایق آید.
نظر شما