مهدي زارع در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«سرپل ذهاب؛ 5 ماه بعد» نوشت:
چهارشنبه 15 فروردين 97 در آستانه پنجمين ماه بعد از زمينلرزه 21 آبان 96 فرصتي دست داد تا بازديد مجددي از منطقه زلزلهزده ازگله سرپل ذهاب داشته باشم. در اين مختصر ميکوشم از مهمترين نکتههاي اين بازديد گزارشي ارائه دهم:
1-روز 12 فروردين 97 پسلرزهاي با بزرگاي 5.3 در نزديکي سرپل ذهاب رخ داد که البته به دليل هراس و وحشت مردم براي گريز و خروج از ساختمان و زير دست و پا رفتن، حدود 50 نفر مجروح شدند. اين رخداد و همچنين پسلرزههاي ديگري که در منطقه رخ ميدهد، موجب شد تا موج ديگري از نگراني از وقوع زلزله در منطقه ميان مردم ايجاد شود. در عين حال شايعهپراکني و باور به شايعات همزمان با ترديد به اخبار رسمي نزد حداقل گروهي از مردم موجب توسعه نگراني شد. به نحوي که شايعه بيپايه و دروغي در منطقه سرپل ذهاب دهان به دهان ميگشت که زلزله بزرگي قرار است تا 28 ارديبهشت بيايد و ما تا قبل از 28 ارديبهشت به خانههاي خود برنميگرديم! اين در حالي است که مدت استاندارد استقرار در چادر در دنياي مدرن براي اسکان اضطراري براي 48 تا 72 ساعت اوليه است و مدت اسکان موقت (مثلا در کانکسها) نيز براي چهار تا هشت هفته بعد از رخداد منطقي است.
2- اينکه پسلرزهها ادامه دارند، براي بخشي از مردم همچنان به عنوان سؤال مطرح است. با وجود رخدادن زمينلرزهاي با بزرگاي 7.3 وقوع پسلرزهها تا حداقل يک سال آينده با بزرگاي بين شش تا هفت و کمتر از آن منطقي است و طبيعي است که هرچه از زمان رخداد زمينلرزه دور شويم، از تعداد و بزرگاي زمينلرزهها (پسلرزهها) کاسته شود. بنابراين بساط پيشبينيها و گروههايي که با روشهايي مبهم يا غيرعلمي مشغول توليد اطلاعات شبهعلمي هستند، با وقوع اين پسلرزهها ظاهرا همچنان گسترده است و البته اين بر عهده مردم است که از اين توليدکنندگان شبهاطلاعات پيروي نکنند و عملا آنها را منزوي کنند. نگارنده با جواني دانشجو در کرمانشاه صحبت ميکرد که همچنان بر اين باور بود که تعداد کشتههاي زلزله 21 آبان 96 بيش از سه هزار نفر در هر يک از روستاهاي ويرانشده بوده است! و وقتي با سؤال و توضيحات نگارنده مواجه شد که اساسا چند نفر در هر يک از اين روستاها زندگي ميکردهاند؟ اين کشتههاي سههزارنفري را چه کسي شمرده و گزارش کرده است؟ پاسخ داد که اين آمار رسمي اساسا دروغ است! جواب نگارنده آن بود که آمارگران و گزارشکنندگان در دولت و نهادهاي رسمي کساني هستند مانند من و شما و درصد خطاي آنها ممکن است تا حدود 10 درصد باشد، آيا قبول ميکني که خودت و همکارانت را نيز ديگران دروغگو بپندارند؟ او به سکوتي عميق فرو رفت!
3- در روستاهاي پيرامون سرپل ذهاب مسئلهاي به عنوان تعيين محل و اسکان بهويژه در محدود زمينلغزش بزرگ ملهکبود مطرح است. بعضي از گروههاي کارشناسي در محل روستاهاي آسيبديده که در معرض وقوع زمينلغزش بودهاند، در گفتوگوهاي محلي به اهالي يا به مسئولان محلي ابراز كردهاند که اين روستاها بايد تغيير مکان يابند و کليه اهالي به نقطه ديگري منتقل شوند. دلايلي که براي اين موضوع در گزارشها آمده، آن است که زمينلغزش رخداده در منطقه بسيار بزرگ بوده و همچنين وجود خاک نرم و احتمال لغزش بعدي عمدتا در روزها و هفتههاي بعد از رويداد زمينلرزه ميتواند به لغزشهاي بيشتر بعدي و تخريب منزلهاي روستايي که مجاور لغزش هستند، بينجامد. در بازديد اخير به ويژه از روستاهاي ملهرولان، کوئيک، قوشچيباشي و ملهکبود، مشخص شد در هيچيک از اين روستاها، توده دچار لغزششده در زلزله 96.8.21حرکت بعدي نيافته و منزلهاي مسکوني که پيرامون پنجه لغزش در اين روستاها قرار گرفتهاند، دچار آسيب بيشتري (حتي پس از فصل بارندگي اخير) نشدهاند. بر اساس مشاهده و ارزيابي نگارنده، فقط چهار منزل مسکوني در شرق روستاي قوشچيباشي و در مجاورت و جلوي پنجه لغزش ملهکبود از نظر آسيب در زمينلغزش قابل استفاده مجدد نيستند و حتي در همان روستا نيز ميتوان همان چهار خانه را در مکاني ديگر (در غرب روستا) ولي در داخل همان روستا بازسازي کرد.
از نظر جابهجايي زمينلغزش نيز ترک کششي طولي و در راستاي حرکت لغزش مشاهده نشد و پرسش محلي و جستوجو از سطح کاسه لغزش تا منتهياليه پنجه لغزش نشان داد که خطر عمدهاي روستاهاي موجود در منطقه را از نظر جابهجايي در زمينلغزش تهديد نميکند و بنابراين تخليه و جابهجايي اين روستاها منطقي نيست و دليلي علمي براي آن نميتوان ارائه داد. ضمن آنکه جابهجايي جوامع انساني و کوچدادن انسانها تبعات فرهنگي و اجتماعي گوناگوني دارد که معمولا در اين توصيههاي تخليه، ناديده گرفته ميشوند.
4- در شهرک شهيد شيرودي سرپل ذهاب، از آنجا که به غير از دو بلوک (که کاملا تخريب شده)، اسکلت بقيه بلوکها سالم مانده بود، ديوارهاي 20 بلوک ساختماني با هزينه پنج ميليون تومان براي هر بلوک تخريبشده و بازسازي آنها براي اول مهر 97 برنامهريزي شده است. ضمنا بازسازي مدارس منطقه نيز براي آغاز سال تحصيلي 97-98 برنامهريزي شده است و بنابراين در حدود پنجونيم ماه باقيمانده تا اول مهر 97 اميد است اين بازسازي به سرعت انجام شود. ضمنا خانوادههايي که متمولتر هستند، چه در شهر و چه در روستاهاي بازديدشده، منازل مسکوني خوبي با دريافت کمکهزينه بازسازي احداث کردهاند که البته همين منازل با کيفيت و ظاهر شيک نيز در علاقه ساير ساکنان به داشتن چنين خانههايي (به جاي خانههايي که قبل از زلزله داشتهاند و تخريب هم نشدهاند) بياثر نبوده است! و بنابراين سطح مطالبه و نارضايتي اين اهالي همچنان بالاست.
5- در محل پرديس دانشگاه علمي- کاربردي واحد سرپل ذهاب، بازسازي ديوارها و بخشي از پرديس تخريبشده توسط دانشجويان اعزامي از خود دانشگاه علمي- کاربردي از شهرهاي ديگر به صورت داوطلبانه انجام شده که قابل تقدير است. ضمنا کلاسهاي درس در کانکسها مجددا آغاز به کار کردهاند.
6- در مجاورت سرپل ذهاب (در شمال شهر و ابتداي جاده قصرشيرين) مهاجراني تازهرسيده به شهر مستقر شدهاند که اهل سرپل ذهاب نيستند. اين مهاجران عمدتا در چادرها و کانکسها زندگي ميکنند.
گزارشهاي دريافتشده در سرپل ذهاب نشان ميداد که در تعطيلات نوروزي بعضي از مواد غذايي کنسروشده و همچنين تعدادي از کانکسهاي اهداشده، در استان کرمانشاه و استانهاي مجاور به فروش ميرسيده است. همچنين بخشي از مردم که کمکهزينه پنجميليونتوماني را براي بازسازي منزل دريافت کردهاند (24 ميليارد تومان از سوي بنياد مسکن پرداخت شده)، نتوانستهاند (يا نخواستهاند) آن را در بازسازي به کار برند و همچنان متقاضي مسکن و کانکس هستند و به همين ترتيب همچنان در چادر زندگي ميکنند، چراکه کمک مالي دريافتي را در ماههاي گذشته به عنوان هزينه زندگي خود خرج کردهاند.
7- زلزله 96/8/21 در منطقه سرپل ذهاب در محدودهاي کمجمعيت رخ داد (جمعيت حدود 130هزارنفري در پهنه رومرکزي) و البته درسآموزي از همين رخداد که با بزرگاي 7.3 در ژرفاي 24کيلومتري روي داد و کانون آن در محلي بدون سکنه قرار داشت و آسيبهايي که حين و بعد از رخداد براي کشور ما در اين اتفاق ايجاد شده، براي آمادگي براي رخدادهاي آينده بسيار حياتي است.
- جايگاه ويژه شهردار
احمد خرم در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
شهرداري پايتخت در جهان يكي از نهادهاي بسيار مهم و داراي ابعادي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و به سبب ماموريتهايش داراي جنبههايي سياسي است. معمولا شهرداري پايتخت در جهان در كنار نهاد رياستجمهوري و دولت قرار ميگيرد. شهرداري تهران نيز در سطح و جايگاه هيات وزيران است. از اين رو بايد با تمام دستگاهها تعامل داشته باشد. شهرداري حداقل ٣٧ ماموريت در حوزههاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، زيربنايي، زيست محيطي و خدماتي دارد. فكر و ذكر شهردار بايد خدماترساني به مردم، بالا بردن سطح رفاه و آشنا كردن آنان با حقوق شهروندي و آشنايي با ويژگيهاي شهروندي باشد.
اگر شهردار فردي با تجربه و اجرايي باشد، ميتواند در بسياري از زمينهها نقشآفريني كند. برنامهريزي شهري، تامين منابع پايدار براي شهرداري، داشتن برنامه در امور زيربنايي، بهبود وضعيت محيط زيست، ارتقاي بهداشت رواني شهروندان و برنامهريزي در حوزه اقتصادي از جمله مواردي است كه شهردار بايد در آنها نقش آفرين باشد. همچنين شهردار بايد با سازمانها تعامل داشته باشد؛ با متخصصين در زمينههاي مختلف ارتباط جدي بگيرد و از مردم در خدماترساني و رفع مشكلات كمك بگيرد. اكنون كه شهردار تهران استعفا داده شوراي شهر و مردم نبايد از او گلهمند باشند. استعفاي شهردار تهران به دليل عارضه بيماري بوده است. او اعلام كرده كه از قبل بيماري داشته و اخيرا بيماري جديدي بر ايشان عارض شده است. نبايد فراموش كرد كه آقاي نجفي فردي متعهد بوده و به لحاظ اجرايي مديري داراي انگيزه است. بنابراين بسيار بعيد است كه در صورت نبود مشكلي اساسي استعفا داده باشد. آقاي نجفي ٤٠ سال خدمت صادقانه كرده و امروز كه عذري براي كنار رفتن دارد، زمان تجليل از خدمات ٤٠ ساله او است. نظام جمهوري اسلامي بايد قدر مديراني را بداند كه خدمت صادقانه و خالصانه داشته و كارآمد و اثربخش بودهاند.
اميدواريم در ادامه نيز چنين فردي از سوي شوراي شهر تهران انتخاب شود. بدون شك رفتن نجفي يك لطمه خواهد بود زيرا شوراي شهر براي تصديگري اين نهاد انتخاب مناسبي كرده و شهرداري نيز در اين مدت موفقيتهاي خوبي به دست آورده است. به هر حال ميتوان هر لطمه و خسارتي را مديريت و هر نقطه ضعفي را با انتخاب فردي اجرايي و همهجانبه به نقطه قوت و فرصت تبديل كرد. به اعتقاد من شوراي شهر با تركيب و ديدگاهي كه دارد ميتواند فرد جايگزين مناسبي را انتخاب كند.
- دود مضر است بفرما گلوله!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
مجید 24 ساله و ساکن نوار غزه است. شغل او شکار پرندگان است و مانند هزاران فلسطینی دیگر هر روز باید برای کار خود به مناطق مرزی غزه با مناطق تحت اشغال رژیم صهیونیستی برود. کاری که به آن لقب «سفر مرگ» دادهاند. مجید میگوید:
«هر روز پیش از خروج از منزل، مادرم را میبوسم چون هرگز معلوم نیست زنده برگردم.» این خلاصهای از زندگی 2 میلیون ساکن نوار غزه است. منطقهای که «بزرگترین زندان جهان» نام دقیق و بامسمایی برای آن است.
غزه با 360 کیلومتر مربع مساحت به عنوان سومین منطقه پرتراکم جمعیتی جهان، 11 سال است که از زمین و هوا و دریا در محاصره کامل ارتش رژیم صهیونیستی قرار دارد. حکومت مصر که از جنوب با غزه مرز مشترک دارد، دیگر زندانبان غزه است و سرنگونی رژیم حسنی مبارک نیز تغییری در همدستی شرمآور قاهره با تلآویو در محاصره غزه ایجاد نکرد. سال 1998 فرودگاه بینالمللی یاسر عرفات در شهر رفح (جنوب غزه) افتتاح شد. فرودگاهی که سه سال بیشتر عمر نکرد و بلدوزرهای نظامی رژیم صهیونیستی باند آن را شخم زدند و مسئولان فتح از سال 2005 تا کنون مشغول مذاکره برای بازگشایی آن هستند! در حالی که بر اساس توافق میان فتح و تلآویو قرار بود اهالی غزه تا شعاع
20 مایلی ساحل مدیترانه اجازه قایقرانی و ماهیگیری داشته باشند اما این شعاع به کمتر از 9 مایل کاهش یافته و قایقهای جنگی این رژیم به بهانههای واهی به ماهیگیران شلیک میکنند و امنیتی وجود ندارد.
روی زمین وضعیت از دریا هم بدتر است. اسرائیلیها در مرزهای زمینی غزه، منطقه حائل تعریف کردهاند. منطقهای که عملاً تا عمق یک و نیم کیلومتری ناامن است و تردد در آن میتواند با شلیکهای سربازان صهیونیست، باعث مجروحیت و حتی مرگ شود. همان منطقهای که هر روز هزاران فلسطینی کشاورز و کارگر و شکارچی و... برای سیر کردن شکم خود و خانوادهشان مجبور به رفتن به آنجا هستند. آنها هر روز به «سفر مرگ» میروند. رژیم اشغالگر قدس به این محاصره نیز اکتفا نکرده و دیوارکشی دور این زندان دومیلیونی را از دو سال پیش آغاز کرده است. با هواپیما مناطق مرزی را با سموم مختلف سمپاشی میکنند تا این خاک حاصلخیز را به زمین سوخته و لم یزرع تبدیل کنند.
عدهای از مردم غزه که عملاً از سوی جهان و جامعه بینالمللی فراموش شدهاند، در روز زمین (10 فروردین-30 مارس) دور هم جمع شدند تا بر حق بازگشت به سرزمینهای مادری خود تاکید کنند. 70 سال از روز نکبت و تاسیس رژیم نامشروع اسرائیل میگذرد و اکنون فقط پیرمردها و پیرزنهای کهنسال فلسطینی آن روزها را به یاد دارند. اما گذشت زمان این داغ را سرد و این ننگ را پاک نکرده است. پاسخ رژیم صهیونیستی به این تجمعکنندگان بیسلاح و دست خالی که بخش قابل توجهی از آنان زن و کودک بودند، گلوله بود و بمباران با پهپادهای مسلح. اتفاقی که دیروز هم رخ داد و تا کنون بیش از 20 تن به شهادت رسیده و قریب به 2000 نفر مجروح شدهاند. پروپاگاندای جهانی صهیونیسم در دنیا وارد عمل شده و مشغول توجیه این جنایت است. بیبیسی و نیویورک تایمز و سیانان، نام این کشتار را «درگیریها» گذاشته اند! درگیری میان دو گروهی که یک طرف به انواع و اقسام جنگافزارها مسلح است و هیچ مانعی در برابر خود برای استفاده از آنها نمیبیند و طرف دیگر هم به سنگ مسلح است! بیبیسی مثل همیشه بیطرف است و راست میگوید؛ دو طرف با یکدیگر درگیرند. اسرائیلیها شلیک میکنند و فلسطینیها کشته میشوند. مگر درگیری چیست؟!
آمریکا کوچکترین تلاش برای محکومیت لفظی و بیتاثیر رژیم کودککش اسرائیل در سازمان ملل را وتو میکند و مقامات سازمانهای بینالمللی و کشورهای اروپایی مانند همیشه «نگرانی عمیق»! خود را از این وضعیت ابراز کرده و از دو طرف این درگیری خواستهاند که آرامش را بازگردانند! آنان که با ادبیات دیپلماتیک و روابط بینالملل آشنایی دارند به خوبی میدانند که «نگرانی عمیق» به چه معناست و در چه موقعیتهایی به کار میرود. عمق نگرانی جهانی به خاطر کشته و مجروح شدن هزاران شهروند غیرنظامی فلسطینی به دست ارتش صهیونیستی همانقدر است که از خودکشی نهنگها در ساحل و خطر انقراض نسل فلان حشره ابراز نگرانی میشود.
البته کشورهای اروپایی همیشه هم اینگونه بیشرمانه و عمیق نگران نمیشوند و آنجا که باید وارد عمل میشوند. نمونه اخیرش واکنش آنان به ماجرای چند هفته پیش در انگلیس که یک جاسوس سابق روس مسموم شد. آمریکا و به دنیال آن کشورهای اروپایی به سرعت وارد عمل شده و انگشت اتهام را به سوی مسکو نشانه رفته و جنگ دیپلماتیک را آغاز کردند. دیپلماتهای روس یکی پس از دیگری اخراج و سفرا فراخوانده شدند. حالا پس از آزمایش و تحقیقات معلوم شده است که اتهامات بیاساس بوده است و غربیها عجولانه قضاوت و عمل کردهاند. مسموم شدن یک نفر در لندن باعث بروز جنگ دیپلماتیک میشود و کشته و مجروح شدن هزاران تن در فلسطین به هیچ انگاشته میشود تا بار دیگر برای خوش خیالان، میزان واقعی بودن شعارهایی چون حقوق بشر به نمایش درآید.
به قول سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی رحمتاللهعلیه که این روزها مصادف با بیست و پنجمین سالروز عروج اوست؛ «این روزگار اصلاً روزگار وارونگی انسان هاست و به مقتضای این وارونگی، نه عجب اگر کلمات هم وارونه شوند و اصطلاحاً بر مفاهیمی دلالت کنند که متضاد و متناقض با معانی حقیقی آنهاست!» در این دنیای وارونه است که رژیم کودک کش اسرائیل به خود جرات میدهد نام ارتش خود را اخلاقیترین ارتش دنیا بگذارد و وزیر جنگ این رژیم در پاسخ به انتقادها بگوید که سربازانش به وظیفه خود عمل کردهاند و شایسته دریافت مدال هستند!
کار از وارونگی نیز گذشته و به نوعی بلاهت مضحک و در عین حال وقیح رسیده است. فلسطینیها برای در امان ماندن از گلوله تک تیراندازان اخلاقیترین ارتش دنیا، صدها لاستیک ماشین را جمع کردند تا آتش بزنند و مانع دید و تیراندازی شوند. افری گاندلمن یک سخنگوی دولت نتانیاهو در این زمینه گفته است؛ «سوزاندن لاستیکها باعث انتشار سموم و آلایندهها شده و باعث فاجعه محیط زیستی برای فلسطینیها میشود اما برای حماس اهمیتی ندارد!» یک مقام دیگر صهیونیستی هم برای سازمان بهداشت جهانی نامه نوشته و نسبت به آلودگی محیط زیست هشدار داده و خواسته است که مانع آلوده کردن محیط زیست از سوی فلسطینیها شوند! البته آنها هم مانند بیبی سی راست میگویند و هر آدم عاقلی در دنیا میداند که آتش زدن لاستیک محیط زیست را آلوده میکند و برای سلامتی مضر است.
در چنین دنیای بلاهت آمیز و خطرناکی، هیچ تعجبی ندارد که آلسعود خود را رهبر دنیای عرب بنامد و درحالی که فلسطینیها با گلوله داغ سلاخی میشوند، از صلح و حق حیات صهیونیستها بگوید. در این میانه خونبار، تعجب و شکایتی از آمریکا و دنبالهروهای آن در اروپا نیست که سنگ بنای این سلاخخانه را انگلیس یک قرن پیش با اعلامیه بالفور گذاشت. مشکل اصلی فلسطین، عناصر خسته و سستی هستند که به دلایل مختلف در خود نای مبارزه نمیبینند و ترس و خستگی خود را پشت نقاب مذاکره و صلحطلبی پنهان میکنند. وضعیت امروز فلسطین به روشنی گویای نتیجه این بیراهه است. بیشک این وضعیت ادامه نخواهد یافت.