«هَلکوات مصطفي»، فيلمساز 33سالهي كرد عراقي، نويسنده و كارگردان فيلم «الكلاسيكو» است. اين فيلم كه پيش از اين در سال 1395 هم در بخش مسابقهي بينالملل سي و چهارمين جشنوارهي جهاني فيلم فجر حضور داشته، با استقبال گستردهاي در سطح جهان هم مواجه شده و در جشنوارههاي گوناگوني از جمله جشنوارهي فيلم ترايبِکا، جشنوارهي بينالمللي فيلم دبي و جشنوارهي تراورسسيتي شرکت کرده و در شاخهي بهترين فيلم و بهترين فيلمبرداري در اين جشنوارهها برنده يا نامزد جايزه شده است. جالب است بدانيد در همان سالي که فيلم «فروشنده» به کارگرداني «اصغر فرهادي» بهعنوان نمايندهي ايران برندهي جايزهي اسكار شد، فيلم الکلاسيکو هم بهعنوان نمايندهي کشور عراق به آکادمي معرفي شده بود.
ال کلاسيکو داستان دو برادر کوتاهقامت به نامهاي «الن» و «شيروان» است. الن عاشق دختري به نام «گونا»ست، اما «جلال» پدر گونا با ازدواج آنها مخالف است. او براي اثبات عشق و توانايياش براي انجام کارهاي بزرگ، تصميم ميگيرد با برادرش شيروان عازم سفر شود تا کفش ورزشي دستبافي را که جلال براي کريستيانو رونالدو دوخته، به دست اين ستارهي فوتبال برساند.
ال کلاسيکو داستاني جادهاي است و از سفري براي دنبالکردن رؤياها، براي پذيرفتهشدن توسط جلال و شايد بالاتر از آن توسط اجتماع حكايت ميكند. هلکوات مصطفي که تحصيلات سينمايياش را در مؤسسهي صحنه و استوديوي نروژ به اتمام رسانده، پس از فيلم اولش «قلب سرخ»، دومين فيلم بلندش الکلاسيکو را در زادگاهش، عراق ساخته است. حالا اين فيلم يكبار ديگر ميهمان جشنوارهي جهاني فيلم فجر است و اينبار در بخش «زنگ هفتم» براي كودكان و نوجوانان بهنمايش در ميآيد.
***
- فيلمتان داستان عجيبي دارد. ايدهاش را از کجا آورديد؟
ايدهي داستان وقتي به ذهنم رسيد که سفري به اربيل در کردستان عراق داشتم. شهري پر از آشوب و بينظمي بود و من آنقدر ترسيده بودم که تقريباً از هتل بيرون نميآمدم. بعد فهميدم دليل شلوغي اين بوده که تيمهاي رئالمادريد و بارسلونا بازي داشتهاند، رئال برنده شده و نيمي از مردم شهر توي خيابانها ريخته بودند. بعد از مدتها در روزنامهها خبري به جز انفجار بمب در بغداد چاپ شده بود و اين فکر به ذهنم رسيد که چهطور 22 نفر در اسپانيا فوتبال بازي ميکنند و توجه کل دنيا را به خود جلب ميکنند؛ مخصوصاً توجه افرادي در شمال عراق را.
از طرف ديگر در انجمن کوتاهقامتان، دو برادر را ديدم که 24ساعته سرِ اين دو تيم با هم جروبحث ميکردند. يکيشان طرفدار «مسي» بود و آنيکي طرفدار «رونالدو». اين شد که بليت هواپيما خريدم و براي بازي بعدي اين دو تيم به اسپانيا رفتم.
- تجربهي اسپانيا چهطور بود؟
90 دقيقهي پر از هيجان و کشمکش! فضاي استاديوم شگفتانگيز بود.
- خودتان هم به فوتبال علاقه داريد؟
وقتي بچه بودم خيلي فوتبال بازي ميکردم، ولي خيلي طرفدارش نيستم. حالا که اين فيلم را ساختهام مسابقات الکلاسيکو را تماشا ميکنم. اما قبل از اين اصلاً نميدانستم الکلاسيکو چيست!
- پس چهطور تصميم گرفتيد فيلمي بسازيد دربارهي دو کوتاهقامتي که عاشق فوتبالند؟
دو سال همراه با «آندرس فاگرهولت» روي فيلمنامه کار کردم. با انجمن کوتاهقامتان در کردستان عراق هم آشنا بودم. همانطور که گفتم ايدهي داستان از دو برادر واقعي به ذهنم رسيد که در آن انجمن ديدم و تصميم گرفتم فيلم را دربارهي آنها بسازم. دو برادري که در فيلم ميبينيد، همان دو برادرند.
آشنايي با آنها فيلمنامه را خيلي تغيير داد. يک سال با آنها زندگي کردم تا با شيوهي زندگيشان آشنا شوم و ببينم از ارتفاع حدود 90 سانتيمتري، جامعه را چهطور ميبينند. خيلي از افراد کوتاهقامت احساس خجالت دارند و از جامعه دوري ميکنند و اين چيزي بود که ميخواستم تغيير دهم. ميخواستم فيلمي بسازم دربارهي دو برادر کوتاهقامت که جرئت حضور در اجتماع و انجام کار دارند. زندگي با اين دو برادر و مشورتکردن با آنها يکي از بهترين شيوههاي نگارش بود. بهخاطر همين همكاري آنها در زمان فيلمبرداري کاملاً از داستان فيلم باخبر بودند.
- ساخت فيلم الكلاسيكو چه مشكلات و سختيهايي داشت؟
ساخت فيلم حدود چهار سال طول کشيد. كار در لوکيشنهاي متعدد بغداد، کردستان عراق و اسپانيا و کار کردن با بازيگران غيرحرفهاي از دشواريهاي کار بود. ضمن اينكه بهخاطر مليتهاي گوناگون عوامل فيلم، لازم بود مترجم هم داشته باشيم. چالش بزرگ ديگرمان هم دکورهايي از شهر و بازار بود که بايد نسبت به قامت بازيگرانمان ميساختيم؛ چون ابعاد و اندازههاي واقعي آنها متناسب با کوتاهقامتان نيست.
اما اصليترين چالش، فيلمبرداري در بغداد بود. خيلي نگران امنيت گروه بودم، مخصوصاً در شبي كه بمبي در يک کيلومتري هتلي منفجر شد که در آن مشغول فيلمبرداري بوديم و ساختمان هتل را لرزاند. بعداً فهميدم اين انفجار جان 24 نفر را گرفته بود.
نگران امنيت خودم نبودم، نگران ديگران بودم. خيلي مسئوليت سنگيني است که عواملي را از شش کشور در آنجا جمع کني. دو هفته در بغداد بوديم و هنگام فيلمبرداري نيروهاي ويژه خيابان را برايمان ميبستند. تمام اينها سخت بود چون نبايد تماشاگر فيلم اين ترس را حس ميكرد. داستانهاي غمانگيز زيادي در عراق ساخته ميشود و من ميخواستم اين داستان، داستاني خندهدار دربارهي دو برادر باشد که سعي ميکنند به رؤياهايشان برسند. من دنبال يک داستان بامزه بودم.
- چرا اينقدر کار را براي خودتان سخت ميکنيد؟
چون ميخواهم سختيِ کار را بکشم؛ اين همان چيزي است که به کار اصالت ميدهد. خيلي از فيلمهاي آمريکايي در مورد بغداد يا عراق را بهخاطر مسائل امنيتي در اردن و مراکش فيلمبرداري ميشوند، ولي با اين شيوه حس واقعيبودن را ندارند. براي خودم هم بهعنوان کارگردان، مهم است که در طول فيلم تجربهاي را از سر بگذرانم. ساخت اين فيلم برايم مثل يک سفر شگفتانگيز بود. با تحصيلات آکادميک ميشود کارگردان شد. تحصيلات و استعداد مهم نيست، براي اين کار بايد شور و اشتياق داشته باشيد.
- ميدانم که در سال 2000 ميلادي به نروژ مهاجرت کرديد. بهعنوان کارگردان چهقدر برايتان مهم است که پيشينه و فرهنگتان را در کارهايتان نشان دهيد؟
من کُرد هستم. وقتي در 15سالگي به نروژ آمدم همهچيز متفاوت بود، از آب و هواي سرد نروژ گرفته تا فرهنگ و زبان متفاوت. همهچيز در ابتدا سخت و ناراحتکننده بود. وقتي به مدرسه رفتم همهچيز بهتر شد و فرهنگ و زبان جديد را خيلي زود ياد گرفتم.
بازنمايي ميراث و پيشينهام خيلي برايم مهم است. بازنمايي آنها باعث ميشود به تصاوير و داستانهاي واقعي برسم. دوست ندارم درمورد کسي که نميشناسمش داستان بگويم. دوست دارم شخصيت و موقعيت را درک کنم و داستان و شخصيتهاي حقيقي را نشان دهم. خوشحالم که حالا، هم ديد خاورميانهاي و هم ديد اروپايي دارم. بهعنوان فيلمساز، فکر ميکنم کنار هم قراردادن اين دو ميتواند خيلي جالب باشد.
- براي علاقهمندان به فيلمسازي چه حرفي داريد؟
فيلم ساختن سخت است، ولي اگر هيچوقت تسليم نشويد، به هر چه بخواهيد ميرسيد.
- راستي توانستيد «کريستيانو رونالدو» را هم از نزديك ببينيد؟
بله! «وريا احمد»، بازيگر نقش الن هم او را ديد. اصلاً براي همين هم فيلم را ساختم.
- در پايان بگوييد رئال مادريد يا بارسلونا؟
مسلماً رئال!
«وريا احمد» در كنار «كريستيانو رونالدو»