از این منظر شاید این اثر سترگ چکیدهای از جهانبینی و ایدئولوژیهای متفاوت نیز باشد. در اینجا قصد ندارم که تکتک شخصیتهای شاهنامه را از این منظر مورد بررسی قرار دهم و تنها به الگویی که در شخصیتهای ایرانی شاهنامه مشهود است، اشاره میکنم.
شاهنامه با ستایش پروردگار آغاز میشود و بعد از آن ستایش خرد است. این نکته در رفتار تمام شخصیتهای ایراني داستان به خوبی مشهود است. آنان ابتدا کلام را با ستایش پروردگار و طلبیاری از او آغاز میکنند.
این نگاه حتی تا آنجا پیش میرود که عمل خود را به اداره او میدانند. ایمان به خداوند و یا نیروهای فراانسانی و فرازمینی و یا خرد ایزدی از اصول جهانبینی شخصیتهای ایران شاهنامه است. خردورزی که مرحله بعدی اهمیت قرار دارد. به عنوان مثال به نامه خسروپرویز به قیصر روم توجه کنید (شاهنامه فردوسی، انتشارات بهزاد، تهران ۱۳۸۶، ص۷۴۴)
نخست آفرین بر جهاندار کرد / جهان را بدان آفرین خوار کرد
که اوست برتر ز هر برتری / توانا و داننده از هر دری
بهفرمان او گردد این آسمان / که او برترست از مکان و زمان
سپهر و ستاره همه کردهاند / برین چرخگردان برآوردهاند
چو از خاک هر جانور زنده کرد / نخستین کیومرث را زنده کرد
چنین تا به شاه افریدون رسید / ازآن سرفرزان ورا برگزید
همی زو چنین تا سر کیقباد / که تاج بزرگی بهسر برنهاد
نیامد بدین دوره هرگز بدی / نگه داشتند می ره ایزدی
کنون بنده ناساوار پست / بیامد به تخت کیان برنشست
همی داد خواهم ز بیدادگر / نه افسر نه تخت و کلاه و کمر
هر آنکس که او برنشیند به تخت / خرد باید و نامداری و بخت
در این نامه خسرو پرویز ابتدا با ستایش خداوند آغاز میکند و همه هستی را از او میداند. سپس اذعان میکند که پادشاهان برگزیده خداونداند و سپس خرد مطرح میشود.
کتیبه داریوش بر کاخ شوش نیز همین مضمون را دارد: خدای بزرگ اهورمزدا که این سرزمین را آفرید.....که داریوش را شاه کرد.... این شهریاری را به من ارزانی داشت..... اهورامزدا مرا یاری کرد. آنچه من کردم همه به لطف اهورامزدا کردم. (کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش، ویکیپدیا، دانشنامه آزاد)
کتبیه خشایار شاه نیز همین مضمون را دارد. برای مقایسه اکنون به پاسخ قیصر روم به خسرو پرویز توجه کنید:
دبیرجهاندیده را پیش خواند / برآن پیشگاه بزرگی نشاند
بفرمود تا نامه پاسخ نوشت / بیاراست چون مرغزار بهشت
ز بس پند و پیوند و نیکو سخن / از آن روزگار تا روزگار کهن
مرا هم سلیحست و هم مرد و گنج / نیاورد باید كسيرا به گنج
و گر نيستيمان ز هر کشوری / درم خواستي ز هر مهتری
بدان تا تو از روح با کام خویش / بايران خرامی به آرام خویش
در اینجا قیصر قصد دارد با عقلانیت با خسرو پرویز گفتوگو کند. در بینش و جهانبینی قیصر، عقلانیت با خردورزی در درجه اول اهمیت است. من در اینجا قصد مقایسه این دو جهانبینی و قضاوت درباره آنها را ندارم. فقط قصد دارم به این نکته اشاره کنم که در جهانبینی شخصیتهای ایراني شاهنامه اعتقاد به خداوند به عنوان نیرویی برتر بر خردورزی تقدم دارد.
این نگاه را در دیگر شخصیتهای ایران شاهنامه چون فریدون، رستم، کیخسرو و... به وضوح میتوان دید که با نگاه دیگر شخصیتهای غیرایرانی شاهنامه متفاوت است. این نگاه در فرهنگ ایرانی-اسلامی ما ایرانیان اکنون به عنوان «توکل» مطرح است.
گفت پیغمبر به آواز بلند / با توکل زانو اشتر ببند (مولوی)
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است / رهرو گر صد هنر دارد توکل باشدش (حافظ)
جهانبینی ایرانیان در شاهنامه ابتدا بر ایمان به پروردگار و نیرو گرفتن از اوست. حتی اعمالآنان همان خواست پروردگار است و لاغیر. تجلی این بینش را در عرفان نیز میتوان دید.
بارها گفتهام و بار دگر میگویم / که من گمشده این ره به خود میپویم
در پس آینه طوطیصفتم داشتهام / آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
این جهانبینی که در شخصیتهای ایراني شاهنامه متجلی است شاید هنوز هم در اندیشه امروزی ما ایرانیان نمود دارد. این نگاه با هر جهانبینی غربیان متفاوت است. عقلانیت و انسانگرایی محور تفكر غربیان در دوران روشنگری و بعد از آن است. مسائلی که جامعه ما تحتعنوان «سنت و تجدد»، «جدید و قديمي»، «علم یا مذهب» و «شرق و غرب» مطرح است قطعا ریشه در تفاوت این دو نگاه دارد.
* عضو هیئتعلمی دانشگاه علومپزشکی تهران