به گزارش همشهري آنلاين، مطر 48 ساله با نخستين رمان خود «در كشور مردان» نامزد دريافت جايزه من بوكر 2006 شد، «آناتومي يك ناپديد شدن» را سال 2011 روانه بازار كرد و سال گذشته ميلادي با «بازگشت» جايزه پوليتزر را در رشته خودزندگينامه و زندگينامه به دست آورد. او كه براي برخي از مهمترين رسانههاي دنيا از جمله گاردين، نيويوركتايمز، تايمز و الشرق الاوسط مينويسد، در گفتگو با گاردين از مهمترين كتابهاي زندگياش گفته است.
كتابي كه اين روزها ميخوانم: تازگيها به يك نويسنده مراكشي برخوردهام به نام عبدالفتاح كيليطو و دارم «تو نبايد به زبان من سخن بگويي» او را ميخوانم. نويسندهاي است شگفتانگيز، باهوش و شوخطبع.
كتابي كه زندگيام را دگرگون كرد: نسخه اصلي «هزار و يكشب» را زماني براي من خواندند كه خيلي كوچك بودم و چيزي از محتواي آن دستگيرم نشد اما چنان در ناخودآگاه من رخنه كرد كه شايد ترديد و اعتمادم را همزمان برانگيخت. از آن پس من روح «هزار و يكشب» را در «دن كيشوت»، «تريسترام شندي» و آثار رابرت لويي استيونسن، جوزف كنراد، خورخه لوييس بورخس و ديگران يافتم.
كتابي كه كاش من نويسندهاش بودم: با تحسيني آزمندانه «در جستوجوي زمان از دست رفته» را مطالعه كردم؛ كتابي كه دريافت من را نسبت به دنيا گستردهتر كرد و چنان به اين مهم دست يافت كه مرا از خودم بيرون نياورد، بلكه بيشتر در خودم فروبرد. يكي از انبوه هديههاي مارسل پروست اين است كه باعث ميشود تو حساستر، بهتر و داراي حساسيتهاي بيش از تصورت شوي. هيچ رماني براي من به اندازه «در جستوجوي زمان از دست رفته» چنين پر از ايده و سرشار از لذت و سرخوشي نبوده است.
كتابي كه قدر آن دانسته نشده است: ادبيات بينالملل به شدت بيارزش نگه داشته شده و طبعا كنار به ادبيات انگليسي بيش از اندازه اهميت داده شده است. حدود يك و نيم درصد از كتابهاي منتشرشده در بريتانيا و حدود سه درصد كتابهاي منتشرده در آمريكا آثار ترجمه هستند و طبيعي است كه فروش آنها هم چندان جدي نباشد. همينهاست كه به فقر فرهنگي و پروارتر شدن خودبرتربيني ميانجامد. به بيان سادهتر، چنين فرآيندي خطرناك و حوصلهسربر است.
كتابي كه بيشترين تاثير را بر شيوه نگارش من گذاشت: احتمالا «خورشيد همچنان ميدمد» ارنست همينگوي. چون من را به اين صرافت انداخت كه كاري اساسي در زندگيام بكنم.
كتابي كه ذهن مرا دگرگون كرد: نامههاي ميان گوستاو فلوبر و ايوان تورگنيف همراه با روزنوشتهاي پيانيست روسي، سوياتسلاف ريختر به من آموخت معني زيستن بر اساس ذهنيت يك نفر چه ميتواند باشد.
آخرين كتابي كه با آن خنديدم: «جايزههاي من: يك محاسبه» توماس برنهارت. اين نويسنده اتريشي را تحسين ميكنم كه ميتواند به يك اندازه مرا خشمگين، شگفتزده و سرگرم كند.
كتابي كه نتوانستم تمامش كنم: خيلي كتابها. من حريص و به شدت بيتابم. فقط سبك، ايده و لذت ميخواهم. مشتاق خواندن شعر و فلسفهام. كتابي ميخواهم كه از ميانه آتش برايم هديه بياورد. اين يعني به شدت سختخوانم و بيشتر خواندنهايم در واقع بازخواني است. پس حساب و كتاب تا اينجا ميشود فقط اشك و صبر.
كتابي كه بيشتر آن را هديه ميدهم: گزيده اشعار بورخس. ضمن اينكه طالب يافتن نسخههاي ناياب از كتابهاي محبوب قديمي هم هستم؛ صرفا به اين اميد كه كسي پيدا شود و با دقت آنها را بخواند و همان حس من را تجربه كند. گاهي اتفاق ميافتد.
كتابي كه دوست دارم با آن به ياد آورده شوم: چيزي در اين پرسش هست كه آزارم ميدهد. بسان آن است كه در ميانه يك روياي شبانه، كسي صدايت كند!