اولی قربانی راننده آژانس قلابی شد و دومی قربانی انتقامجویی. حالا خانوادههایشان چند روز پس از کشف اجساد جگرگوشههایشان به عزای آنها نشستهاند و تنها یک پرسش دارند: «عزیزان مان به چه گناهی به قتل رسیدهاند ؟»
- مشهد - بلوار موسوی
این روزها یکی از خانههایی که در بلوار موسوی مشهد قرار دارد شلوغتر از همیشه است. پارچه سردر خانه و پلاکاردهای تسلیت نشان میدهد که اهالی خانه عزادار هستند. آنجا خانهای است که تا ظهر روز چهارشنبه پسری 10ساله به نام محمدحسین نیز در آنجا زندگی میکرد اما حادثهای تلخ او را از خانوادهاش گرفت. آن روز محمد حسین مثل هر روز قصد داشت به مدرسه برود اما وقتی جلوی درِ خانه رسید یادش آمد که راننده سرویس گفته چند روزی نمیتواند دنبال او برود.
او زنگ خانهشان را زد و از مادرش خواست برایش آژانس بگیرد. پسر بچه چند دقیقهای منتظر ماند تا اینکه یک پراید سفیدرنگ جلوی او توقف کرد و او با این تصور که خودروی پراید همان آژانس است سوار آن شد و از مادرش که در آیفون تصویری او را میدید خداحافظی کرد.
چند دقیقه از رفتن محمد حسین میگذشت که خودروی سمندی مقابل در خانه توقف کرد و بعد از چند دقیقه زنگ خانه را زد. او راننده آژانس بود و آمده بود تا محمد حسین را به مدرسه ببرد. وقتی مادر پسربچه فهمید پسرش اشتباهی سوار خودروی دیگری شده دلشوره عجیبی به جانش افتاد. او نمیدانست خودروی پرایدی که پسرش سوار آن شده متعلق به چهکسی است. وقتی او از مسئولان مدرسه درباره پسرش پرسید آنها گفتند که محمدحسین به مدرسه نیامده است. دیگر او مطمئن بود که برای پسرش حادثه تلخی اتفاق افتاده است.
خیلی زود این ماجرا به پلیس گزارش و تحقیقات گستردهای برای یافتن پسر دانشآموز آغاز شد. حدود 7ساعت از شروع تحقیقات پلیس میگذشت که مأموران یکی از واحدهای گشتی پلیس با جسدی دست و پا بسته که در نزدیکی شهرک صنعتی شاندیز و درست پشت ورزشگاه ثامنالحجج افتاده بود مواجه شدند. آنها وقتی جسد را با مشخصات کودک مفقود شده مطابقت دادند پی بردند جسد متعلق به محمدحسین است که با ضربات چاقو به قتل رسیده است.
با اعلام وقوع این جنایت به قاضی علی اکبر احمدینژاد، بازپرس جنایی مشهد، تجسسهای پلیس آگاهی برای شناسایی عامل این جنایت آغاز شد. جای تردیدی نبود که راننده پراید سفیدرنگ عامل این جنایت است اما هیچکس از هویت او اطلاع نداشت. بازپرس جنایی و کارآگاهان مصمم شده بودند تا کشف اسرار این جنایت دست از تحقیقات خود نکشند.
آنها بهطور شبانه روزی به بررسی دوربینهای مداربسته و تحقیق از شاهدان پرداختند تا اینکه سرانجام ساعت 3بامداد دیروز موفق شدند متهم به قتل را که جوانی 27ساله است بازداشت کنند. وی که مجرد است و لیسانس حقوق دارد در بازجوییها منکر دست داشتن در این جنایت شد اما مأموران در بازرسی خودروی وی کیف محمدحسین و نمونه طنابی را که دست و پای او با آن بسته شده بود کشف کردند. در این شرایط بود که متهم به قتل اعتراف کرد.
او گفت: وقتی پسربچه را سوار کردم از او کرایه خواستم اما او گفت کرایه نمیدهد و به من فحاشی کرد. من هم دست و پایش را بستم و او را در محلی خلوت به قتل رساندم. به گفته بازپرس احمدینژاد، هماکنون متهم در بازداشت به سر میبرد و تحقیقات در اینباره ادامه دارد.
- آق قلا- روستای گری
600کیلومتر آن طرفتر از مشهد، در روستای گری آق قلا در استان گلستان نیز پدر و مادری داغدار عزیزشان هستند. سلاله، دختر 5ساله آنها روز پنجشنبه ناپدید و چند ساعت بعد جسدش کشف شد. آن روز سلاله که تنها فرزند خانواده بود از خانه پدربزرگش به سوی خانه دایی مادرش میرفت. راه نزدیک بود و دختربچه هر روز بارها این مسیر را طی میکرد اما این بار او به طرز عجیبی مفقود شد. پدر و مادر سلاله که نگران دخترشان شده بودند شروع به جستوجو برای یافتن او کردند.
آنها از طریق بلندگوی مسجد روستا اعلام کردند که دخترشان گم شده است. هر چه میگذشت دلشوره پدر و مادر سلاله بیشتر میشد. آنها هر جا را که به فکرشان میرسید جستوجو کردند تا اینکه در وارسی کیسهای که در انباری خانه یکی از همسایهها بود جسم نحیف دختربچه را پیدا کردند. بدن سلاله سرد بود و نشان میداد که چند ساعتی از مرگش میگذرد. خبر قتل سلاله خیلی زود در روستا پیچید.
با اینکه غم همه روستا را گرفته بود اما حالا همه میخواستند بدانند چهکسی و با چه انگیزهای دختربچه را قربانی کرده است. با آغاز تجسسهای پلیس بسیاری از اهالی روستا انگشت اتهام را به سوی مردی 40ساله به نام غفور نشانه گرفتند. او مردی معتاد و سابقه دار بود. چند سال قبل همسرش را طلاق داده و فرزندی نداشت.
هیچکس از او دل خوشی نداشت و از سویی ساعتی قبل چند نفر او را در محلی که سلاله گم شده بود دیده بودند. یکی از شاهدان به پلیس گفت:«ما غفور را دیدیم که یک گونی روی دوشش انداخته بود. او گاهی ضایعات جمع میکرد و ما فکر کردیم داخل گونی ضایعات است.»
در چنین شرایطی بود که متهم بازداشت شد و به قتل سلاله اعتراف کرد. او گفت دست و پای او را بسته و پارچهای روی صورتش کشیده و او را رها کرده است. وی درباره انگیزهاش از این جنایت گفت:« ما با خانواده سلاله نسبت دور فامیلی داریم. برای گرفتن چای به در خانه یکی از اقوامم رفته بودم اما آنها به من چای ندادند و بیرونم کردند. من هم در راه سلاله را دیدم و چون میدانستم با آنها فامیل است او را داخل کیسه انداختم و با خودم بردم. بعد وقتی از بلندگوی مسجد شنیدم که همه دنبال سلاله میگردند دست و پای او را بستم و فرار کردم اما او خفه شد.»
عبدالناصر گری، پدربزرگ سلاله در اینباره به همشهری میگوید:« پدر و مادر سلاله فقط او را داشتند. او همه دلخوشی ما بود. با اینکه سن کمی داشت قرآن میخواند و در مهدکودک شعرهای زیادی یاد گرفته بود. من خودم هر روز او را به مهدکودک میبردم و دلبستگی زیادی به او داشتم اما حالا جایش در خانه خالی است. دیروز در مراسم خاکسپاری سلاله به این فکر میکردم که جگرگوشه مان به چه گناهی قربانی شد ؟»
- کودکان؛ طعمههایی در دسترس
تا همین چند سال پیش کوچه پس کوچهها یکی از مهمترین مکانها برای بازی و تفریح کودکان بود و کودکان دهههای 60 و 70و قبلتر از آن در همین کوچهها بزرگ میشدند اما حالا شرایط دگرگون شده و حوادث تلخی که گاه و بیگاه در کوچه پس کوچههای شهر اتفاق میافتد پدر و مادرها را بیش از گذشته دلواپس کرده است.
حالا دیگر کمتر کسی راضی میشود فرزندش را برای بازی روانه کوچه کند. بررسیهای خبرنگار همشهری حاکی از آن است که همزمان با فصل بهار و تابستان و گرم شدن هوا، یعنی درست زمانی که کودکان زمان بیشتری برای بیرون آمدن از خانه و بازی کردن دارند بیشترین حوادث تلخ برایشان اتفاق میافتد. اما این حوادث چه اتفاقهایی هستند؟
- برق طلا
خیلی از والدین برای دختربچههایشان طلا و جواهرات میخرند و عزیزانشان را با همین جواهرات به بیرون از خانه میفرستند. کافی است برق این جواهرات چشم تبهکاری را بگیرد. آن وقت معلوم نیست چه حادثه تلخی کودک را تهدید میکند. شاید سرنوشتی مثل آنچه در شهرستان فریمان برای فاطمه کوچولو اتفاق افتاد رخ دهد. ماجرا از این قرار بود که زنی افغان که متخصص سرقت جواهرات کودکان بود وقتی فاطمه را در حیاط خانه پدربزرگش دید که النگو بهدست دارد او را به دستشویی گوشه حیاط برد و دختربچه را برای سرقت النگویش خفه کرد.
- وسوسه
در سالهای اخیر یکی از مهمترین انگیزههای جانیان برای قتل کودکان وسوسههای شیطانی بوده است. یکی از مهمترین پروندهها، ماجرای تلخ آتنا اصلانی بود؛ دختر 7ساله پارس آبادی که به طرز عجیبی مفقود شد اما چند روز بعد معلوم شد مرد مغازه داری او را ربوده و بعد از اذیت و آزار وی را به قتل رسانده است. پرونده جنجالی دیگر در این مورد پرونده ستایش، دختر 6ساله افغان بود که توسط پسر 17سالهای که در همسایگیشان زندگی میکرد ربوده شد. پسر نوجوان بعد از آنکه دختربچه را مورد اذیت و آزار قرار داد او را به قتل رساند.
- انتقام گیری
وقتی برخی از بزرگترها با یکدیگر دچار اختلاف میشوند، تاوان این اختلافات را کودکانشان پس میدهند. در سالهای اخیر در موارد زیادی بعد از اختلاف بین 2نفر یکی از طرفین فرزند طرف دیگر را قربانی انتقامجوییاش کرده است. یکی از دلخراشترین نمونهها مدتی قبل در نیشابور اتفاق افتاد و در جریان آن دختری 7ساله به نام کیانا در خانه مادربزرگش ناپدید شد اما در جریان تحقیقات پلیس معلوم شد که شوهر عمه کیانا که با مادرزنش اختلاف داشت و از او کینه به دل گرفته بود این کودک را به قتل رسانده تا از مادر همسرش انتقام بگیرد.
- سرقت
«انگیزهام سرقت بود، نه قتل» این ادعای بسیاری از متهمانی است که در جریان سرقت مرتکب قتل میشوند. یکی از مشهورترین آنها قاتل بنیتا بود. دختر 8ماههای که روی صندلی عقب خودروی پدرش بود اما جوان سارق که فقط به دزدیدن خودرو فکر میکرد هنگام سرقت او را هم با خودش برد و با رها کردن وی در خودرو باعث مرگش شد. هرچند گناه افرادی که موجب مرگ کودکان میشوند نابخشودنی است اما اگر والدین این کودکان کمی بیشتر مراقب فرزندانشان بودند شاید چنین حوادث تلخی رخ نمیداد.
- سرگرمیهای کودکانه
تابستان، کودکان زمان بیشتری را در کوچهها میگذرانند و بهدنبال بهانهای برای بازی و سرگرمی هستند. برخی تبهکاران که به خوبی از این موضوع مطلع هستند از آن برای فریب کودکان معصوم استفاده میکنند؛ مثل حادثه تلخی که سال گذشته برای ابوالفضل 11ساله اتفاق افتاد. مرد جنایتکار به بهانه نشان دادن کبوتر، پسربچه را به داخل خانهاش کشاند و وی را به قتل رساند.