در امهات کتب اخلاق عموما پس از باب عدل، باب احسان گشوده میشود. نص مقدس هم انالله یامر بالعدل والاحسان را یادآور شده است و حکما و شارحان مسلمان محبت و دوستی و لطف و احسان را مقدمه عدل دانستهاند که اتحاد عدل صناعی و اتحاد محبت طبیعی ست، در فلسفه جدید غرب هم نظریاتی شبیه به برادری و برابری وجود دارد و اینکه سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی در جامعه جز در بستر آرامش و دوستی شکل نمیگیرد، دور از ذهن نیست اگر فکر کنیم که بحران اجتماعی مکاتب چپگرا و عدمکارایی سوسیالیستها در مواجهه با جهان سرمایهداری از همین غفلت سرچشمه میگیرد.
در روزگار خود ما هم تجربه سیاسی حاکمیت نشان داده است که با نفرتپراکنی و ایجاد تزاحم طبقاتی و تئوری درصدی کردن مردم عدالت اجتماعی محقق نمیشود. سعدی که چون بسیاری از متفکران پس از خود، متأثر از آرای امام محمد غزالی بوده در باب جدال درویش و مدعی به امر قاضی و شارع دین بسنده میکند و حکم به محبت میدهد.
امروز بر منابر وعظ و مدیحه بسترسازی فرهنگی برای امام زمان(عج) گاه مسیرهای ناصوابی را طراحی میکنند که اسباب تأسف است: اولا دعوت به عشق بدون طرح مسئله معرفت امری طبیعی در منابر هیئت شده و مداحان تنها عشق را ملاک رستگاری و بخشش گناهان و... قلمداد میکنند. عشق معادلهای است که ریاضیات و ریاضت را تعطیل کرده و صرفا با تظاهر و تباکی به عشق در یک دور همی هیئتی وصول به مقصود میسر میشود...
دستی که آتش عذاب نمیبیند نه به عدل و احسان آراسته است نه معرفت و دانش و اخلاق و در نتیجه مستمع در مییابد مشکل فقط فقدان عشق است که با تظاهر و تباکی حل میشود، ثانیا شمردن سواران و شمشیرهای روز ظهور و نگرانی از کم و زیاد شدن تعداد شمشیرها و سواران، مضمون شعرها و ترانهها و نوحهها شده است و حتی لحظهای این احتمال به گیجگاه سراینده خطور نمیکند که شمشیر صاحب امر شاید شمشیر عدل و احسان باشد نه قتل و کشتار و اگر رحمت واسعه نزول کند چنان پهن خوان کرم گسترد/که سیمرغ در قاف روزی خورد.
دیروز در شبکه سیما مداح معروفی میخواند که «جان مادرم میخوامت»و «اگه عشق گناهه من آخر گناهم» این تعابیر که فقر دانش معنوی و تکدیگری مداح از ترانههای دمدستی و خالتور است نزول شأن مداحی و آموزههای منبری در قالب ادبیات و فرهنگ را نمایان میکند نه این تفکرات بستر ظهور است نه این ترانهها...