خیلیها بهدرستی، نمایشگاه کتاب را برای گروهی از بازدیدکنندگان فرصتی برای تفرج و گشتوگذار تعبیر میکنند که استقبال از آن، بهمعنای رونق کتابخوانی نیست اما به هر حال غنیمت است، و بهتر از نبودنش. راستش نتیجهگیری از رفتار و واکنشهای جمعیت عظیمی که نامش را «مردم» میگذاریم، در کشور ما کار دشواری است.
هر نظرسنجی با بالاترین احتمال صحت آن هم - مثلا در زمینه کتابخوانی - اعتباری ندارد، زیرا بعید است خیلیها به اساسیترین پرسشهای آن نظرخواهی فرضی پاسخ درستی بدهند.... با این حال، همین است که هست. باید منتظر ماند و دید «مردم» در عمل چه میکنند و بعد از میان این اعمال، چیزهایی را هم حدس زد.
واقعیت این است که کتابخوانی، فعالیتی مربوط به اوقات فراغت مردم است. در دوران «رسانههای نوین» اگر فارغ از تلاش برای معاش، وقت فراغتی هم برای مردم باقی مانده باشد، به تسخیر فضای مجازی درآمده و قیمت بالای کتاب (مثل سایر قیمتها) هم بهانه مناسبی است برای کتاب نخریدن؛ ضمن آنکه فضای مجازی هم ضمن پرکردن اوقات فراغت و با ایجاد امکان «مطالعه کاذب»، فضایی روانی بهوجود میآورد که میشود اسمش را «رضایت کاذب» گذاشت: خب دارم مطالعه میکنم دیگه!
در زمینههای فرهنگی، اوضاع آنقدر شفاف و روشن نیست که بشود نتیجه قاطعی گرفت. مثل چشماندازی در مه است. در همین زمینه مورد بحث، 2نظر متفاوت از 2 ناشر پرکار و معتبر شنیدهام که هر دو را نقل میکنم، شاید بهکار نتیجهگیری بیاید و شاید هم اوضاع را مبهمتر کند! یکی از این ناشران معتبر که کتابفروشی بزرگی هم دارد میگفت:
«زمانی کسانی وارد کتابفروشی میشدند، چرخی میزدند، کتابهایی را ورانداز میکردند و اگر کتاب چشمشان را میگرفت، نگاهی به قیمتش میانداختند و بعد پشیمان میشدند؛ کتاب را سر جایش میگذاشتند و میرفتند. اما حالا چند سال است اصلا عده زیادی از آنها وارد کتابفروشی نمیشوند که شاهد چنین منظرههایی باشیم.»
اما ناشر معتبر دیگری میگوید: «بحران کتابخوانی تا حد زیادی یک شایعه است. کتابخوان به اندازه کافی داریم و اگر کتاب خوبی منتشر بشود مشتری و خواننده دارد. خود ما در همین سالهای ظاهرا بیرونقی کتابهایی منتشر کردهایم که به چاپ چندم رسیدهاند و تعداد دفعات چاپشان دو رقمی شده.
برخلاف کسانی که مشکلات نشر را به اوضاع اقتصادی و فراگیری فضای مجازی نسبت میدهند، من معتقدم مشکل اصلی، ممیزی است. ستون اصلی صنعت نشر، ادبیات داستانی است و ممیزی، این ستون را تضعیف میکند. تجربه نشان داده که در هر دورهای که کمتر سخت گرفته شده، صنعت نشر هم پررونقتر شده است...»
حالا البته لازم نیست - و امکانپذیر هم نیست - که در چنین زمینهای به نتیجه قاطعی برسیم. فعلا کارمان شده انتظار، در حرکت از این ستون به آن ستون. اتفاق مثبتی که در سالهای اخیر به مدد تکنولوژی در دنیای نشر کشورمان افتاده، امکان چاپ (و در واقع تکثیر کتاب) در تیراژهای پایین است.
چاپخانهها به دلایل فنی و اقتصادی، حداقل تیراژ را 5هزار نسخه محاسبه میکردند (میکنند هنوز؟) و به همین دلیل چاپ کتاب در تیراژهای پایین برای ناشر صرف نمیکند. حالا با امکانات کوچک چاپ و تکثیر، که هر ناشری میتواند حداقل یک دانهاش را در پستوی دفتر کارش داشته باشد، این امکان را دارد که بسته به نیاز و تقاضای بازار، خردخرد تعداد محدودی از هر کتاب کمتیراژ را تکثیر کند.
به این ترتیب، البته امکان آمارگیریهای گذشته وزارت ارشاد برای کنترل تعداد چاپها و تیراژ آنها وجود ندارد و مؤلفان و مترجمان هم نمیتوانند اطلاعات دقیقی در این زمینه برای دستیابی به حقوق خودشان برسند (ضمن اینکه با تکثیرهای 50نسخهای و 100نسخهای دیگر ملاک تعداد چاپها که زمانی معیار استقبال از کتابها بود مخدوش شده).
با این حال برای صنعت نشر، این یک امکان اقتصادی و فنی قابل توجه است که باعث شده در همین سالهای بحرانی، به موازات کاهش تیراژ کتاب، لااقل تعداد عنوانها افزایش پیدا کند و شمار کتابفروشیهای بزرگ (به شیوه سوپرمارکتها) هم بهعنوان یک راهحل مؤثر، بیشتر شود، درست مثل مولتیپلکسهای سینمایی که دارند جایگزین سینماهای تکسالنی میشوند. فعلا از آن ستون رسیدهایم به این ستون.