اما، واقعیت آن است که مسئله فقط به پرشماری متغیرها ختم نمیشود، بلکه نوع و جنس متغیرها نیز بسیارند. مسئله این است، شهر پدیده و سامانهای مدیریتناپذیر بهنظر میرسد. میتوان گفت، شهر چیزی جز مسئله نیست اما پرسش این است که صدها و هزاران شهر که مکان زندگی راحت مردمشان هستند، چگونه بیمسئله بهنظر میرسند؟ واقعیت این است که هیچ شهری بیمسئله نیست. البته هیچ مسئلهای نیز بدون راهکار نیست.
چه شهرهایی که با مسئلهها دست به گریبان هستند و چه آنها که مکان زندگی راحتی هستند، با تکیه بر یک اصل مفهومی کلی مسیر خود را برای بودن طی میکنند؛ مفهومی اصیل که برنامه نامیده میشود. برنامه، راهنما و دستور کار، ابزاری است که بدون وجود آن، زندگی در شهرهای کنونی دنیا غیرممکن میشود.
برنامه خود محصول فرایندی است که در متن آن متغیرهای پرشمار سازنده پدیدهای که شهر نامیده میشوند، مورد سنجش قرار گرفته و در روند بسامانشدن قرار میگیرند. فرایند یادشده که برنامهریزی نامیده میشود، بهمثابه کارخانه عظیمی است که تمامی اجزای آن را در مسیر ساخت بهکار میگیرد. در این کارخانه دستگاههای مختلفی قرار دارند که هر کدامیک محیط تلقی میشوند؛ محیطهای اداری، طبیعی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی، سیاسی و فناوری نمونههای کوچکی از این محیطها هستند.
این محیطها در تعامل با یکدیگر مورد سنجش قرار گرفته و در آمیزش و ترکیب با هم کار میکنند. اگر متغیرهای هر یک از این محیطها یا دستگاهها بهدرستی کار نکنند، شهر دچار چالش میشود. مثلا اگر در محیط اقتصاد، متغیرهای تولید، توزیع مصرف، عرضه، تقاضا، کار، زمین و دانش فنی در تعامل و ترکیب با هم کار نکنند،
شهر دچار چالش میشود. آنچه در شهرهایی چون تهران دیده میشود، عدمتعامل بین این محیطها و متغیرهای آن و عدمترکیب و آمیزش سازنده آنهاست. این تعامل سازنده صرفا از طریق برنامهریزی ممکن میشود. بدون برنامهریزی باید مستمرا با مسئله مواجه شد و در مسئله زندگی کرد، اما با وجود برنامه هر مسئله، از طریق راهکاری اندیشیده حل میشود؛
حتی اگر مسئله شهر، پیچیده باشد و غیرقابل حل بهنظر برسد. قطعا میتوان برای حل تمامی مسائل شهر راهحلی که حاصل برنامهریزیاست، یافت. بهطور خلاصه مدیریت کنونی شهرها نیازمند برنامه و برنامهریزی هستند. بدون وجود این راهنما و فرایند نباید انتظار راحتی و آسایش داشت.