بوی اسفند همه جا پیچیده و آب و جارو، بوی خاک باران خورده را در کوچه پسکوچه جماران شبیهسازی کرده. نبض محله با نبض انقلاب یکی شده و مردم انتظار یک اتفاق را میکشند؛ اتفاقی که قرار است محله آنها را به کانون تصمیمگیریها و رایزنیهای سطح اول سیاست کشور تبدیل کند. جوانترها سر خیابان یاسر ایستادهاند تا رد بلیزر معروف را بزنند و به محض ورود، اهالی را باخبر کنند. بقیه اهالی محله مقابل خانههایشان ایستادهاند تا ورود مرد اول کشور را خوشامد بگویند. بعضی زغال و اسپند آماده کردهاند و بعضی دیگر هم چاقو بهدست برای قربانیکردن گوسفند منتظرند. مردم در سرتاسر کوچه حسنیکیا ایستادهاند؛ کسانی که بعدها همسایههای امام(ره) شدند و 9سال و 17روز، شاهد رفتوآمدها، ملاقاتهای داخلی و خارجی، دیدارهای عمومی و سخنرانیهای روحالله موسوی خمینی بودند. اینجا جماران و امروز 28اردیبهشت سال1359 است؛ روزی که امام(ره) وارد جماران شد و فصل جدیدی را در تاریخ شمیرانات تهران رقم زد؛ منطقه خوشآبوهوایی که زمانی ییلاق تهرانیها بود و حالا نبض انقلاب در آن میتپید.
- جماران کجاست؟
راه رسیدن به جماران از خیابان باهنر و میدان قدس میگذرد. باید وارد خیابان دزاشیب شوید و از طریق خیابان عمار به میدان یاسر برسید. وجود پایگاه پلیس در ابتدای خیابان یاسر در همان بدو ورود به شما میفهماند که وارد محله ویژهای شدهاید. برای رسیدن به قلب محله جماران که همان حسینیه و بیت امام راحل است، هم از خیابان یاسر و هم از خیابان جماران، راه هست. اگر از طرف خیابان یاسر حرکت کنید از زیر سردری عبور میکنید که میتواند نخستین نشانه ورود شما به محدوده زندگی امام راحل باشد.
برای رسیدن به خانه امامخمینی(ره) از هر دو سو، یعنی خیابانهای جماران و یاسر باید از کوچه حسنیکیا عبور کنید. از سمت خیابان یاسر که بیایید بعد از گذر از 3 ساختمان موسسه تنظیم، حفظ و نشر آثار امامخمینی(ره) و نیز منازلی که از نوع حفاظتشان معلوم است متعلق به مسئولان هستند به یک در آهنی میرسید؛ دری که دروازه ورود به مجموعه بیت امام است و گیت حفاظتی دارد. اگر از سمت خیابان جماران وارد کوچه حسنیکیا شوید پس از گذر از بیمارستان فوقتخصصی قلب جماران به مقابل همان در آهنی میرسید. در آهنی، دروازه ورود به مجموعه بیت امام(ره) است. پس از عبور از گیت حفاظتی، کوچه شیبداری در مقابل شماست که به حسینیه معروف جماران ختم میشود؛ حسینیهای که شناسنامه انقلاب اسلامی ایران است و بهمدت 9 سال میزبان دیدارهای عمومی و سخنرانیهای شورانگیز امام(ره) در دهه اول انقلاب بود. پیش از حسینیه امام(ره)، مکانهای مهم دیگری هم وجود دارد؛ از جمله موزه و نگارستان امام خمینی(ره) که عکسهای متعددی از مراحل مختلف زندگی امام در آن نصب شده است. در این موزه وسایل شخصی امام(ره) همچون لباس و عطر ایشان در کنار نامهها و نیز تمبرهای یادبودشان نگهداری میشود.
کمی بالاتر، حسینیه شماره یک جماران است. صفت شماره یک برای این به این حسینیه داده شده که پس از ورود امام به محله، با توجه به حجم ملاقاتهای عمومی و سخنرانیهای ایشان و تدابیر حفاظتی، عملا امکان برگزاری مراسم مذهبی عمومی در آنجا وجود نداشت و اهالی محله برای این کار، حسینیه شماره2 جماران را در قسمت جنوبی محله جماران بنا نهادند.
حسینیه شماره یک جماران، 800متر مساحت دارد و ساخت بنای جدید آن در سال1354 آغاز شده. مراحل پایانی ساخت حسینیه در سال1359 در حال طی شدن بوده که ماجرای آمدن امام(ره) به محله جماران مطرح میشود. حسینیه، محل ملاقاتهای مردمی امام(ره) بود. بالکنی کوچک در ضلع شمالی آن، محل استقرار امام(ره) بود و بالکنی در سمت راست که معمولا دیگر مسئولان نظام هنگام سخنرانیهای امام(ره) آنجا مینشستند و بالکن سومی که محل حضور بانوان بود، مشخصههای اصلی بناست؛ بنایی که دیوارها و فرشهای آن به همان صورت، ساده و قدیمی باقی مانده و هنوز هم نشانههای حضور روحالله در آن مشهود است.
- خاطرات اهالی از روز بزرگ
در جماران پیدا کردن آدمهایی که دوران حضور امام را به یاد داشته باشند، دشوار است. پس از پرسوجو و همصحبت شدن با چندین نفر که هیچ کدامشان چیزی از گذشته بهخاطر ندارند بالاخره پیرمرد عصابهدستی را در اواسط کوچه حسنیکیا میبینم. حاج محمد، 79سال دارد و روزهای حضور امام در محله را خوب یادش هست. میگوید از بچههای هیأت فاطمیه جماران بوده و در روزهایی که قرار بوده حسینیه برای حضور امام آماده شود، شبانهروز پابهپای دیگر جوانان، کار یکی دو ماهه را در 4روز به سر انجام رساندهاند.
حاج محمد درباره آن روزها میگوید: «روحانی محله آقای سیدمهدی امامجمارانی بود. مثل اینکه ایشان با حاج احمدآقا نشست و برخاست داشت و وقتی بحث پیدا کردن جای سکونت برای امام مطرح شده بود، ایشان 3-2 منزل خود و نزدیکانش را که مشرف به حسینیه جماران بود، پیشنهاد کرده بود. پیشنهاد او نهایتا قبول شد اما قرار شد تغییراتی در این منازل و حسینیه داده شود. ساختمان حسینیه تکمیل نشده بود اما وقتی قرار شد امام بیاید آقاسید (امامجمارانی) بچههای هیئت را صدا زد و گفت 4روز بیشتر وقت نداریم و باید همه این کارها تمام شود. باورتان نمیشود شبانهروز کار کردیم و حسینیه را تکمیل کردیم. حسینیه که تکمیل شد یک در از پشت بالکن به حیاط خانهای که قرار بود امام(ره) در آن سکونت کند باز شد، چون دکترها امام را از بالا و پایین رفتن از پله منع کرده بودند. حتی داخل حیاط هم یک پل فلزی ساخته شد که ایشان از ایوان خانه مستقیم به حسینیه بیایند. منازل کنار بیت امام(ره) هم به یکدیگر متصل شدند؛ یکی از منازل دفتر کار ایشان شد، یکی هم که در واقع قبلا خانه خواهر آقای امامجمارانی بود، برای دیدارهای خصوصی امام(ره) درنظر گرفته شد. بعدها که بیمارستان فوقتخصصی قلب جماران ساخته شد یک در از خانه امام(ره) برای بیمارستان باز شد که در صورت بیماری، سریع بتوانند ایشان را درمان کنند».
وقتی که صحبت از روز ورود امام به محله میشود، خون زیرپوست گونههای پیرمرد میدود و با ذوق و شوق آن روز را به یاد میآورد؛ «توی همین کوچه چند نفر جلوی پای امام گوسفند کشتند. اعلام عمومی که نشده بود؛ فقط اهل محله میدانستند چه خبر است. غریبه نبود خودمان هم مقابل خانهها ایستادیم تا امام برسد. ایشان سر کوچه از ماشین پیاده شدند، با تکتک اهالی محله خوش و بش کردند و به سمت حسینیه رفتند. جمعیت از سهراه حسینیه تا خود حسینیه بیشتر بود. آن موقع در و نگهبانی و... که نبود. مردم جمع شدند در مقابل در حسینیه و خانه امام(ره). دقیقا یادم هست ایشان موقع ورود به خانه گفتند میخواهند با مردم حرف بزنند. وارد حسینیه شدیم. تا آن روز امام را از نزدیک ندیده بودم. بقیه بچهمحلها هم همه مثل من بودند. دل توی دلمان نبود. حسینیه هنوز بلندگو و صندلی و... نداشت. ایشان رفتند روی تل کوچک ماسه وسط حسینیه و با مردم حرف زدند؛ همان اول کار از مردم حلالیت خواستند و گفتند ببخشید که مدتی در این محله مزاحم شما خواهم بود».
- ماجرای آمدن امام به جماران
از حاجمحمد سراغ دیگر قدیمیهای محله را میگیرم. نشانی حاجخانم مسنی را میدهد که در همان کوچه زندگی میکند. میگوید حاجخانم از قدیمیهای محله است و ایام حضور امام(ره) را خوب یادش هست. زهراخانم با روی باز از ما استقبال میکند و برای روزهای خوب گذشته محله حسرت میخورد. میگوید: «جماران در آن 9 سال انگار بهترین محله دنیا بود اما حالا شده محلهای مثل بقیه محلهها». البته خودش بلافاصله این را اضافه میکند که «حداقل یادگارهای امام(ره) در محله هنوز هست و باز میشود به آنها دلخوش کرد.»
زهرا خانم درباره نحوه انتخاب محله جماران برای سکونت امام از دایی خود که در آن زمان در متن کار بوده، نقل میکند: «گویا امام که در قم سکونت داشتند، مشکل قلبی پیدا میکنند. بهمدت یکیدو ماه در بیمارستان قلب تهران بستری میشوند و پس از بهبودی، پزشکان توصیه میکنند که حتما در تهران سکونت داشته باشند تا هم در دسترس پزشکان باشند و هم جایی در شمال شهر ساکن شوند که آلودگی هوا کمتر است. مثل اینکه خانهای در پایین امامزاده قاسم دربند برای ایشان آماده میکنند. ایشان پس از اقامت در آنجا، ابراز نارضایتی میکنند و خانه را نمیپسندند. نهایتا دوباره خانواده ایشان دنبال خانه دیگری میگردند که از سراتفاق آقای امامجمارانی خانه خودش، برادرش و خواهرش را که در مجاورت حسینیه بودند به حاجاحمدآقا پیشنهاد میدهد. پس از بازدید همسر امام، پیشنهاد قبول میشود و پس از کمی تغییرات و بنایی و... امام 4 روز بعد تشریف میآورند».
روز ورود امام(ره) به محله، جزو خاطرات فراموشنشدنی زهراخانم است. از آن روز که میگوید اشک در چشمانش حلقه میزند. از ورود امام میگوید و سلاموعلیکهای صمیمانهای که برای همه اهالی دلنشین بود. میگوید امام پس از سکونت در این محله هر وقت هر کدام از اهالی محله را میدید بهخاطر شلوغیها و رفتوآمدها عذرخواهی میکرد و حلالیت میطلبید. او هر چند وقت یکبار حتی نمایندهای را به دیدار همه اهالی محله میفرستاد تا از آنها حلالیت بخواهد؛ «محله اینقدر شلوغ شده بود که رفتوآمد عادی همه ما مختل شده بود. کسانی که سر کار میرفتند سعی میکردند قبل از طلوع آفتاب از منزل خارج شوند که به شلوغیهای محله نخورند. در روزهایی که دیدار عمومی بود، عملا محله مسدود میشد؛ با این حال بیاغراق همه اهالی با عشق همه این سختیها را به جان میخریدند. کم چیزی نبود، امام اینجا زندگی میکرد. در روزهایی که جنگ شده بود و همه نگران آینده کشور بودند حضور امام در کنار ما بزرگترین قوت قلب بود بهخاطر همین همه سختیها را به جان میخریدیم و خوشحال بودیم.»
- 29 سال پس از رحلت امام (ره)
از خانه زهراخانم که بیرون میآیم، محله کمی شلوغتر شده. کمی جلوتر یک گروه تصویربرداری و یک خبرنگار را میبینم. از چهرهها و لوگوی روی میکروفنشان پیداست ایرانی نیستند. گروهی هستند که در آستانه ارتحال امام(ره) آمدهاند از محله زندگی او گزارش تهیه کنند. کمی جلوتر آقای مومنی را میبینم که معلم تاریخ است. با پوشهای در دست آمده کارهای هماهنگی یک اردوی دانشآموزی به جماران را انجام دهد. از او درباره انگیزهاش میپرسم؛ «من خودم چندین بار از این مجموعه بازدید داشتهام. قبلا بازدید و هماهنگی راحتتر بود. به هر حال اینکه این محدوده چندین سال محل سکونت مرد اول حکومت بوده، جذابیت دارد. اینجا اتفاقات مهمی افتاده و بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران رقم خورده است؛ مثلا تصمیم پذیرش قطعنامه598 اینجا گرفته شده که نقطه پایان 8سال جنگ تحمیلی به کشورمان بود. دوست دارم اینجا را به دانشآموزانم نشان بدهم و تحولات تاریخ انقلاب را از دریچه شخصیت امام و سکنات و وجنات ایشان مرور کنیم. در همین محدوده کمی آنطرفتر کاخ محمدرضا پهلوی هم هست. از قدیم گفتهاند دوصد گفته چون نیم کردار نیست. همین دو جا را که نشان بچهها بدهم دیگر لازم نیست چیزی از سادهزیستی امام برایشان بگویم؛ خودشان همهچیز را میفهمند.»
حیدر، جوان کمسنوسالی که ظاهرا کارگر یک مغازه سوپرمارکت بیرون از مجموعه تحت حفاظت جماران است میگوید تاکنون فرصت نشده داخل جماران برود اما چیزهای زیادی از روزهای محله در آن سالها از دهان پیرمردها و پیرزنهای مشتری شنیده است. او که ساکن این محله نیست، میگوید: «برای دریافت وام خوداشتغالی چندین بار به دفتر رئیسجمهور و برخی مسئولان دیگر رفتم. هیچ وقت نتوانستم هیچکدامشان را ببینم. البته نامه نوشتم و الان کارم در جریان است. دوست داشتم مسئولان کشورم را یکبار از نزدیک ببینم و حرفم را خودم به آنها بگویم که نشد. اینجا پیرمردها میگویند بارها توانستهاند با امام(ره) و خیلی مسئولان دیگری که به دیدار ایشان میآمدهاند حرف بزنند و سلام و احوالپرسی کنند. گاهی آرزو میکنم که کاش الان هم مثل همان سالها بود و میشد مسئولان را راحتتر دید. باور کنید مشکلات راحتتر حل میشد».
مهسا، یکی دیگر از اهالی است که با او همصحبت میشوم. زمان فوت امام(ره) 5ساله بوده و روزهای سکونت امام در محله را خوب یادش نمیآید. با این حال خانوادهاش تا چندنسل اهل جماران هستند و خیلی از آن روزهای محله برایش تعریف کردهاند. میگوید چندبار با پدربزرگش به داخل محل زندگی امام و حسینیه رفته و حس عجیبی را آنجا تجربه کرده است؛ «راستش را بخواهید من سیاسی نیستم؛اطلاعات سیاسی هم کم دارم بهخاطر اینکه علاقهای ندارم. اما همین حالا هم وقتی فیلم امامخمینی(ره) را در تلویزیون میبینم احساس میکنم ابهت عجیبی داشتهاند. وقتی که وارد جماران شدم هم انگار همان احساس دوباره به من دست داد. یک لحظه حس کردم امام آن بالا نشسته و به من نگاه میکند. فضا برایم عجیب بود. در خانه هم همینطور بود. خوب است که خانه و حسینیه را نگه داشتهاند و میشود دید. دیدن این مجموعه؛ تصویر خوبی از سالهای اول انقلاب و روش اداره کشور به آدم میدهد.»
خورشید از وسط آسمان به یک سمت متمایل شده و جهت سایهها در حال عوض شدن است. اهالی و کوچهپسکوچههای محله خوشآبوهوای جماران حالا خودشان را برای یک شلوغی دیگر آماده میکنند؛ازدحامی که هر سال اواسط خرداد، جمارانیها را به سالهای اول انقلاب و آن روز تلخ میبرد. این نیمه خرداد که برسد 29سال از روزی که پس از آن جمارانیها دیگر با روحالله چشمدرچشم نشدهاند میگذرد؛ مردی که 9سال و 17روز، جماران را به مهمترین محله کشور تبدیل کرده بود و حالا سالهاست از شمالیترین نقطه تهران به جنوبیترین نقطه رفته و در حاشیه بهشتزهرا(س) رحل اقامت ابدی افکنده؛ مردی که خیلیها دلتنگش هستند، جمارانیها بیشتر.
مهسا: راستش را بخواهید من سیاسی نیستم؛ اطلاعات سیاسی هم کم دارم بهخاطر اینکه علاقهای ندارم. اما همین حالا هم وقتی فیلم امامخمینی(ره) را در تلویزیون میبینم احساس میکنم ابهت عجیبی داشتهاند. وقتی که وارد جماران شدم هم انگار همان احساس دوباره به من دست داد. یک لحظه حس کردم امام آن بالا نشسته و به من نگاه میکند. فضا برایم عجیب بود. در خانه هم همینطور بود. خوب است که خانه و حسینیه را نگه داشتهاند و میشود دید. دیدن این مجموعه، تصویر خوبی از سالهای اول انقلاب و روش اداره کشور به آدم میدهد